گفتیم که ازدواج شما ضربه ای روانی برای کودک است و برای او تحمل و پذیرش آن بسیار دشوار است. اثر این ضربه روانی بحدی است که در مواردی ممکن است کودک را از زندگی سیر کند و یا در مواردی او را به گریز از کانون خانوادگی و جستجوی پناهگاه جدید وادارد و این مسأله ای است که لااقل در سنین نوجوانی و بلوغ بسیاری از آنها می بینیم.
ذهن کودک مدتها سرگرم بررسی و تحلیل قضیه است، می خواهد از عوارض و عواقب آن سر درآورد، ابعاد نابسامانی حیات خود را بکاود و ببیند چگونه می تواند راهی برای نجات خود تهیه دیده و یا بگونه ای خود را سکونت و آرامش ببخشد. این امر خود برای مدتهای دراز جهت اشتغال ذهنی او کافی است.
کودک مدتها در این فکر است که چه عاملی سبب گرفتاری و بدبختی او شده است؟ چرا والدین او از هم جدا شده اند؟ چرا پدر یا مادر او از دنیا رفته؟ اگر چه کاری را انجام می دادند او از این عوارض در امان می ماند؟ چه کسی در این سهل انگاری و مسامحه تقصیر داشته؟ اینک چه باید کرد؟ فردای او چگونه خواهد بود؟ و. . .
حال اگر در آن گیر و دار و در این احساس بدبختی و رنج، مشکل دیگری هم برای او پدید آید جدا خود را خواهد باخت. یکی از جلوه های این مشکل، درگیری و اختلاف پدر یا مادر با همسر جدید است. اگر او شاهد طلاق والدین و درگیری و نزاع آنان بوده است این امر یادآور آن خاطره و برای کودک دردناک است و اگر مسأله مرگ و فوتی مطرح بوده باز هم خاطر ناشی از نابسامانی آن برای او دردناک و یادآور درد بی مادری یا بی پدری است.
این درگیری برای کودک احساس درد و رنج و نابسامانی را پدید آورده و وضع آشفته روانی او را بیش از پیش مشوش خواهد ساخت بار تحمل ناپدری یا نامادری از یکسو، نابسامانی فکری او از سوی دیگر، درگیری جدید در خانواده از
جهت سوم وضع روانی کودک را کاملا مختلف و روزگار کودک را سیاه می کند. و پدر یا مادر به این نکته ظریف باید هشیار باشند.