تشویق کودکانمان همیشه کار سادهاى نیست. هنگامى که آنان کوچک هستند، براى اینکه اجازه دهیم خودشان کارهایشان را انجام دهند وقت بیشترى مورد نیاز است، در حالى که انجام دادن آن کار به وسیلهى ما وقت کمترى لازم دارد. هنگامى که آنان بزرگتر مىشوند، دیگر مسئلهى زمان مطرح نیست، بلکه تلاشى است که براى واداشتن فرزندانمان به انجام دادن کارهاى خودشان باید به کار بریم. اما، صرف نظر از هر سنى که دارند، ما نباید در دام به انجام رساندن کارهاى آنان گرفتار شویم. فرزندان ما باید احساس مسئولیت را بیاموزند و، به تناسب سن و تواییهایشان، در انجام دادن وظایف روزمره شرکت کنند. این وظیفهى
ماست که آنان را به این کار تشویق کنیم.
برى، چهارساله، مىخواهد یاد بگیرد چگونه بند کفشهایش را ببندد. انگشتهاى کوتاه و تپل او براى گره زدن بندها مشکل دارد. مادر که به تدریج بىقرار مىشود، سرگرم نگاه کردن به او است. دیرشان شده است و مادر تصور مىکند بهتر است کفشهاى بدون بند براى پسرش بخرد.
مادر مىگوید: «بذار کمکت کنم.» او دستهاى پسر کوچولو را کنار مىزند و به سرعت بندهاى کفش او را مىبندد. دستهاى مادر با چنان سرعتى حرکت مىکند که برى به هیچ وجه متوجه چگونگى گره زدن بندها نمىشود. او دلش مىخواهد خودش این کار را انجام دهد، بنابراین بندها را باز مىکند و تلاش خود را براى گره زدن آنها از سر مىگیرد. وقت بیشترى تلف مىشود. مادر و پسر هر دو کلافه و از دست یکدیگر عصبانىاند؛ اما هنوز هم به نتیجهاى نرسیدهاند.
ما پدر و مادرها باید برنامهى خود را طورى ترتیب دهیم که کودکانمان براى انجام دادن کارهایشان – لباس پوشیدن، مسواک زدن، مرتب کردن اتاقشان – بدون آنکه تحت فشار قرار گیرند وقت لازم را داشته باشند. با زندگىهاى پر از اضطرابى که بیشتر ما داریم، شاید یک ساعت، یا حتى نیم ساعت، زودتر از خواب بیدار شدن که مىتواند انجام یافتن کارها را سادهتر سازد، براى بسیارى از پدر و مادرها امکان پذیر نباشد. به هر حال، به عهدهى پدر و مادر است که در این مورد تصمیم بگیرند. ولى با سبک و
سنگین کردن آن مىتوان فهمید این موضوع تا چه اندازه براى کودک حیاتى است. او نیاز دارد بیاموزد کارهاى خودش را انجام دهد، آن هم به طریقى که نه تنها به خاطر ناتوانى در انجام دادنشان شرمنده و سرخورده نگردد، بلکه از کردهى خود راضى و مغرور باشد.
دام دیگرى که ما پدر و مادرها ممکن است در آن گرفتار شویم. حمایت کودکانمان در برابر شکست خوردن یا آسیب دیدن است که موجب مىشود آنان را از تلاش براى انجام دادن کارهاى تازه بازداریم. هیچ یک از ما نمىخواهیم فرزندانمان آسیب ببینند، با این حال گاهى لازم است به آنان اجازه دهیم به خطرهایى تن دهند.
ادى تصمیم گرفته است براى سرگروهى کلاس ششم در انتخابات شرکت کند. شبى، پس از آنکه ادى به خواب مىرود، مادر و پدر دربارهى انتخابات که به زودى فرامىرسد گفت و گو مىکنند. مادر نگران است: «اگر اون موفق نشه، خرد مىشه. من نباید اونو تشویق به این کار مىکردم.«
پدر مىخندد: «مشکلى پیش نمىآد. تجربهى خوبى براش خواهد بود.«
»حتى اگر شکست بخوره؟«
»به خصوص اگر شکست بخوره!«
حق با پدر است. نتیجهى انتخابات هر چه مىخواهد باشد، ادى از این کار تجربههاى بسیار خواهد اندوخت و قوىتر خواهد شد. اگر پیروز شود، اعتماد به نفس بیشترى به دست خواهد آورد و اگر شکست بخورد،
دست کم از اینکه همهى تلاش خود را براى رسیدن به هدفى که برایش مهم بوده، به کار برده است، راضى خواهد بود. مادر باید نقش حمایتى خود را از پسرش به نقش مشوق که براى رشد او سودمند است، تغییر دهد؛ حتى زمانى که ممکن است نتیجه براى هر دوى آنان ناراحت کننده باشد.
دام دیگرى که ممکن است پدر و مادرها در آن بیفتند به کار بردن این جمله است: «فقط امتحانش کن!» وقتى ما کودکانمان را تشویق مىکنیم چیز تازه – وظیفهاى ناخوشایند یا کار دشوار – را فقط امتحان کنند، احتمالا ناخواسته این پیام را به آنان مىرسانیم که با تلاشى بسیار ناچیز مىتوانند در آن کار موفق شوند. براى بچههایى که دنبال نتایج بدون زحمت هستند، این جمله مىتواند بهانهاى باشد براى اینکه پیش از انجام دادن کار لازم از تلاش بایستند.
زمانى که کودکان ما با موقعیتى کم و بیش دشوار رو به رو هستند، بهتر است به جاى آنکه بر کمترین چیزى که از آنان انتظار داریم تمرکز کنیم، توانایى بالقوهشان را مورد توجه قرار دهیم. وقتى شما کودکتان را تشویق مىکنید که «بیشترین تلاش خود را به کار ببر!» اجازه مىدهید بداند از او چه انتظارى دارید، بدون اینکه به او فشار بیاورید. با این خواهش، شما اعتقاد خود را به توانایى او ابراز مىکنید و راه را براى توفیقش هموار مىسازید. ایجاد یک محیط انتظار مثبت، از اهمیت فراوان برخوردار است و مىتوان مطمئن بود که با تمرین، آموزش و رسیدن به پختگى
بیشتر، اغلب کودکان، تقریبا در همه چیز، به پیشرفت خواهند رسید.
سرانجام آنکه، ما باید مراقب باشیم فرزندانمان را براى تحقق بخشیدن به هدفهاى سرخوردهى خود زیر فشار قرار ندهیم. مادر تیفانى، مسئولان مدرسه را متقاعد کرده است که دختر او را در کلاس ریاضى بچههاى ممتاز قرار دهند. تیفانى مقاومت مىکند؛ ولى مادر مصمم است و مىگوید: «تو براى وارد شدن به یکى از کالجهاى آیوى لیگ به گذراندن این کلاس احتیاج دارى. اگر خوب کار کنى، از عهدهاش برمىآیى.«
تیفانى احساس بیچارگى و درماندگى مىکند و به ورود به این کالج هیچ اهمیتى نمىدهد. اگر مادر وقت کافى صرف کند و اجازه دهد تیفانى دربارهى مشکلى که دارد حرف بزند و بداند چرا رفتن به یک کالج آیوى لیگ براى او مزیت دارد، شاید قانع شود که کوشش بیشتر براى او ارزش دارد. البته، شاید هم قانع نشود. ولى مادر با فرض اینکه هدفهاى دخترش همان هدفهاى او است و با کوچک شمردن مشکلى که تیفانى براى گذراندن این کلاس با آن رو به رو است. فشار زیادى بر او وارد مىسازد. او، به تصور خود، دخترش را تشویق مىکند. ولى واقعیت این است که نیازهاى تیفانى را نادیده مىگیرد و مىخواهد به جاى او زندگى کند.
لازم است که ما دیدگاههاى فرزندانمان را در مورد زندگى خود تحسین کنیم و به آنها احترام بگذاریم. آنها به ناگزیر دنیا را آن طور که ما مىبینیم، نمىبینند؛ و البته نباید هم ببینند. هر کودکى موجودى
منحصر به فرد است، با استعدادها و خصوصیات ویژهى خودش. اگر آنان را تشویق کنیم انسانهایى شوند که مىخواهند باشند، خواهیم توانست دنیا را از نگاه آنان ببینیم. وقتى به آنان اجازه دهیم ذوق و استعداد خود را به ظهور برسانند، اعتماد به نفسشان رشد مىکند و دنیاى ما غنىتر و پربارتر مىشود.