تمسخر و خنده معمولا با هم همراهاند؛ ولى در حقیقت همراهان طبیعى یکدیگر نیستند. در واقع، تمسخر را مىتوان شکل تخریب شدهاى از خنده تعبیر کرد. با هم خندیدن سالم و بىآلایش مىتواند احساساتى از سلامت و آرامش را به وجود ما سرازیر کند و باعث پیوندهاى دوستى شود. در حالى که تمسخر، عبارت از خندیدن به دیگران است. تشخیص میان خندهى سالم و شادى ناشى از تمسخر براى بچهها آسان نیست، به ویژه که ما با دیدن کارتونها، برنامههاى کمدى و فیلمها به ناراحتى یا
مشکلاتى که براى برخى از شخصیتهاى نمایش پیش مىآید مىخندیم. در اینجا لازم است به فرزندانمان آموزش دهیم که نمایش کمدى با زندگى واقعى تفاوت دارد و ما در زندگى واقعى به کسى که دچار مشکل یا شکستى شده است، نمىخندیم بلکه سعى مىکنیم به او یارى رسانیم. در غیر این صورت، کودکان نخواهند فهمید که خندیدن به مشکلات دیگران اشتباه است و امکان دارد خود نیز در این راه مرتکب اشتباه شوند.
نوبت اسکات ده ساله است که در بازىهاى بیسبال محله چوبدستى را به دست گیرد و ضربه بزند. او ورزشکار قهرمان نیست بچههاى تیم مقابل با هورا کشیدن شروع به خواندن اسم او مىکنند: «اسکات. . . اسکات، اسکات. . .» آهنگ شور و هیجان بیشترى مىگیرد.
در ابتدا اسکات از اینکه مورد توجه قرار دارد خوشحال مىشود؛ اما وقتى نخستین ضربه را اشتباه مىزند و بعد دومى را، مىفهمد که بچهها او را به مسخره گرفتهاند. اول گیج و سپس عصبانى مىشود. او باز ضربهى نادرستى بر توپ مىزند. مسخره کردن او، حتى وقتى تیم در حال خروج از زمین است، ادامه دارد. حالا دیگر اسکات برافروخته و سرشکسته است. او نمىداند بهتر است بازى را ترک کند یا حرف بچهها را نادیده بگیرد و آن را ادامه دهد.
تمسخر، خنده را به تحقیر آلوده مىکند، این مىتواند براى بچههاى
کوچک، یا حتى بزرگ، گیج کننده باشد. اسکات در وهلهى اول متوجه نشد که مورد تمسخر واقع شده است. میل اولیهى او این بود که با دیگران در شادى و هلهله شریک شود؛ اما وقتى تشخیص داد آنان قصد تمسخر او را دارند، شرمنده شد. درک این توهین و تمسخر در ابتدا براى اسکات بسیار مبهم بود و وقتى آن را شناخت، آن چنان گیج شده بود که نمىدانست چه تصمیمى بگیرد.
اگر چنین ریشخندهایى پیوسته متوجه اسکات گردد، او به سادگى نومید مىشود و از بازىهاى خود با تیم محله کنار خواهد کشید. حتى ترس از مورد استهزا قرار گرفتن کافى است تا بعضى از بچهها را به حاشیه براند و مىتواند سرانجام آنان را به حالتى فراگیر از کم رویى یا خجالت بکشاند. وقتى کودکى بیش از اندازه مردد شود، ممکن است چرخهاى ویرانگر آغاز گردد و دیگران بیشتر سر به سر او بگذارند و او را آماج شوخى و خنده قرار دهند. احاطه شدن در چنین حالتى بسیار دردناک است و قرار گرفتن کودک را در گروه همسالان با مشکل بسیار رو به رو مىسازد. با این حال، گاهى اوقات به نظر مىرسد تنها راه باقیمانده تنهایى و گوشه گیرى است. فرزندان ما ممکن است همیشه نتوانند این گونه تجربیات خود را براى ما بازگو کنند، آنان احتمالا از پذیرفتن این امر که مورد تمسخر قرار گرفتهاند، احساس شرمندگى و حقارت مىکنند، یا شاید دچار این تصور شوند که کمکى از ما ساخته نیست. و این درست
است، ما نمىتوانیم کودکانمان را در برابر تمسخر دیگران حمایت کنیم؛ زیرا گاهى دخالت پدر و مادر مىتواند اوضاع راخرابتر کند. ولى ما مىتوانیم با تشویق آنان به پیدا کردن توانایى مقابله و یافتن دوستان مناسب حمایتشان کنیم.
گاهى اوقات متوجه مىشویم که کودکان ما نیز دیگران را مورد استهزا قرار مىدهند. همیشه آسان نیست که با خودمان روراست باشیم و این واقعیت را بپذیریم که فرزندان ما نیز ممکن است بىرحم باشند. تذکرهاى سادهاى مانند «این حرف را نزن.» یا «این حرف مؤدبانه نیست.» نمىتواند برخوردهاى کاملا مناسبى براى چنین موقعیتهایى باشد. کودک ما تنها ممکن است دفعهى بعد بیشتر مراقبت کند و مطمئن شود که جملات غیر دوستانهى او را نشنویم. ما مىتوانیم حساسیت کودکان خود را نسبت به احساسات دیگران بالا ببریم با گفتن جملاتى مانند: «فکر کن تو چه احساسى پیدا مىکردى اگر چنین جملاتى به تو گفته مىشد؟» یا: «وقتى آن حرف را به او زدى متوجه حالت چهرهى او شدى؟ نمىدانم او چه احساسى داشت.» لازم است ما محبت و صمیمیت را به فرزندانمان آموزش دهیم. بهترین شیوه براى چنین کارى این است که در کنارشان باشیم تا محبت و صمیمیت را احساس کنند. در آن صورت بسیار سادهتر خواهند توانست خود را با نیازهاى دیگران و ملایم رفتار کردن با آنان هماهنگ سازند.