هر کشف علمی شامل یک عنصر عقلانی یا شهود خلاقانه است.
»کارل پوپر«
بسترسازی برای آموزش خلاقیت، فرایندی تکوینی، طبیعی و تعاملی است و نمی توان با صورت بندی(1) های از پیش تعیین شده، اصول و فنونی ثابت برای خلاقیت پروری تنظیم کرد. اگر در اینجا سخن از آموزش خلاقیت می شود در اغلب موارد معنا و مفهومی متفاوت و حتی متضاد با آن چه در نظام های آموزشی رایج است دارد. همان گونه که در گفتارهای پیشین اشاره گردید، خلاقیت به لحاظ خاصیت ذاتی و ماهیت سیالی که داراست خود، بستر ساز و تعیین کننده مسیر خود است. این پدیده ی فرّار نه تنها از اصول و قواعد تدوین شده تبعیت نمی کند بلکه خود در تکوین اصول و قواعد تازه معنا می یابد. به همین دلیل باید بین آموزش های «تدوین یافته» و آموزش های در حال تکوین، تفاوت اساسی قائل شد. چرا که فرایند آموزش خلاقیت در تعامل با دو قطب سیال (معلم و شاگرد) در لحظات کاملاً کیفی و ناگهانی- نه «تدوین«- بلکه «تکوین» می یابد.
در آغاز باز هم پرسش های پیشین به نوعی دیگر در اینجا قابل طرح است که آیا امکان پرورش خلاقیت به معنایی که ذکر شد وجود دارد؟ تورنس (1962 Torranc) تحقیقی انجام داد که سؤال مزبور فرضیه آن را تشکیل می داد. بر اساس این تحقیق، تورنس نتیجه گیری می کند که می توان دسته ای از اصول را به کودکان یاد داد که به آن ها اجازه می دهد برخی ایده ها با تنوع و فراوانی بیشتری ارائه دهند.
پاسی سالبرگ (pasi sahlberg) در پژوهشی با عنوان نقش آموزش در تقویت خلاقیت نشان داده است که آموزش رسمی به سه دلیل 1. رقابت،
2. استاندارد سازی و 3. ارزشیابی مبتنی بر آزمون، موجب می شود که دانش آموزان از انگیزه کنجکاوی و نیروی خلاقیت باز ایستند.
اما، در این مورد که آیا به طور کلی می توان خلاقیت را پرورش داد تردیدهای وجود دارد. روان شناسان از مدت ها قبل این اعتقاد را که هر استعدادی را می توان با تمرین تربیت نمود و پرورش داد، پذیرفته اند.
راجرز وجود شرایطی را برای پرورش خلاقیت ضروری می داند. و آن ها را تحت عنوان «شرایط درونی آفرینندگی» به شرح زیر بیان کرده است:
1) ایمنی روان شناختی
امنیت روانی از نیازهای بنیادی انسان برای پرداختن به امور والاتر و راه یابی به مراحل بالاتر رشد است. اما امنیت روانی قبل از هر چیز یک مفهوم درونی است که متکی بر ظرفیت و قابلیت های روان شناختی فرد در مواجهه با ناامنی بیرون می باشد. در واقع، حس ایمنی یعنی ایجاد توانایی در فرد تا او بتواند در مقابل ناامنی های به بیرونی احساس ایمنی کند. اگر ایمنی روان شناختی را با این رویکرد تعریف کنیم آنگاه چه بسا خلاقیت از دل ناامنی زاده شود گویا به همین دلیل است که «پی یرو فروجی» می گوید:
عادتی را بشکنید و دست به کاری بزنید که در شما احساس ناامنی ایجاد کند، آنگاه از تعادل ایستا و راکد خارج می شوید و به دنبال تعادلی پویا از جنس دیگر می گردید (ص، 130(.
اما برای آنکه افراد به مرحله ایمن روانشناختی دست یابند باید پیش شرط های آنها فراهم شود.
این مرحله را می توان به سه فرایند به هم پیوسته تقسیم کرد:
الف) پذیرش فرد به عنوان ارزش نامشروط. وقتی با فردی به گونه ای رفتار نمایم که نشان دهیم او در حقوق و در آشکار ساختن خویش ارزش دارد
– صرف نظر از این که شرایط فعلی یا رفتار او چگونه است – در حال پرورش آفرینندگی هستیم.
ب) فراهم آوردن فضایی که در آن ارزشیابی بیرون وجود ندارد. هنگامی که داوری های ما در مورد خودمان بر معیارهای بیرونی نباشد، ما داریم به پرورش آفرینندگی می پردازیم جایی که فرد خویشتن خود را در فضایی می بیند که در آن مورد ارزشیابی قرار نمی گیرد و توسط معیارهای بیرونی اندازه گیری نمی شود. چنین فضایی بی اندازه آزاد کننده و فراهم کننده خلاقیت است.
ج) فهم همدلانه: فهم همدلانه همراه با دو مورد ذکر شده، غایت ایمنی روانی را فراهم می آورد و این شالوده ای برای پرورش آفرینندگی است.
2) آزادی روان شناختی
هنگامی که به فردی اجازه کامل آشکار سازی نمادین را می دهیم امکان آفرینندگی پرورش می یابد. آزادی روان شناختی به فرد امکان می دهد تا درباره ژرف ترین بخش خویشتن خود بیندیشد، احساس کند و همان باشد که می تواند باشد. در این فرایند که با مکاشفه و شهود همراه است، قدرت «حس آمیزی» انسان فراتر از حواس پنجگانه عمل می کند، از همین رو امکان راهیابی به روش های نو در کشف پدیده ها و ادراک جدید از آنها میسر می گردد.
برخی دیگر از روش های پرورش خلاقیت عبارتند از: بازیابی های فکری، سرگرمی ها و هنرهای زیبا، نویسندگی به عنوان یک ذوق و هنر، تلاش در حل خلاق مسایل که هر یک با توجه به ویژگی های شخصیتی و کیفیات روانی قابل دست یابی است. چنان که بیکن، فیلسوف و نویسنده انگلیسی قرن شانزدهم، اظهار داشته است، مطالعه، انسان را کامل و قدرت تصور خیال ورزی او را تغذیه می کند.
آزادی روانشناختی چیزی فراتر از آزادی اجتماعی و یا رهایی از حصارها و دیوارهای بیرونی است. این آزادی، معنا و مفهوم روانشناختی دارد و ناظر به آزاد شدن از حصارهای ذهنی، و حجاب ها و کدورت های روانی است؛ این آزادی متضن گشایشگری در ذهن، وسعت بخشی به قلب و دل است. در
چنین شرایطی است که فرد آزاده با خلقی روان و ذهنی سیال در مواجهه با واقعیت، به شناختی خلاق و ادراکی واگرا از آن دست می یابد.
اما در خاتمه، بار دیگر این سؤال مکرر، اما معلق به ذهن می رسد که تا چه اندازه می توان این ویژگی های نسبتاً کیفی، فاعلی، شهودی و الهامی را از طریق شیوه های آموزشی و برنامه های درسی و فعالیت های مدرسه ای به دانش آموزان منتقل کرد؟
1) Fomula.