خشم بزرگترین و متداولترین مانع ارتباطاتی والدین و فرزندان بشمار می آید. بچه ها خشم والدین را بزرگترین عامل ترس در محیط خانه خطاب می کنند. حتی چهره خشمگین پدر یا مادر می تواند غم و اندوه را برای مدتی طولانی به بچه ها تحمیل کند.
خانم دورا در حال جستجوی دستکش های دختر شش ساله اش، کشوهای کمد دیواری را با خشم بیرون می کشید و محکم می بست.
او با قیافه ای دژم و برافروخته گفت: «همیشه همه چیز باید در آخرین لحظه یافت شود، چرا نباید هر شب، پیش از خوابیدن تمام وسایل خود را آماده کنی؟ جستجو کردن اشیاء و وسایل تو هر روز صبح و در آخرین لحظه ها کاری احمقانه است.» در این حال یکی از کشوها گیر کرد و خانم دورا از خشم به خود لرزید و زیر لب ناسزا گفت. سرانجام کشو باز شد، او دستکش را پیدا کرد و به دخترش داد. این قضیه از نظر خانم دورا یک برخورد عادی بود، اما پس از گذشت بیست دقیقه که این دختر به نزدیک مدرسه رسید، از او حال واحساسش را جویا شدم؛ با چهره ای مضطرب گفت: «وقتی مامان عصبانی می شود و ناسزا می گوید، حس می کنم که یک کوه از گلویم بیرون آمده است.» اوعقده هایی را که بصورت ورم در گلویش متظاهر شده بود، از نظر سنگینی و بزرگی به کوه تشبیه کرد. این ورم کوهستانی متأثر از خشم، ملامت و ناسزاهایی بود که کودک بیچاره حتی جرأت نمی کرد به آنها اشاره کند. به همین دلیل بین او و مادرش یک فاصله پرفراز و نشیب و صعب العبور کوهستانی به وجود آمد.
بچه ها خشم والدین را تقریبا یک واقعیت آنی و فیزیکی تلقی می کنند. این احساسات تحقیر کننده، ملال انگیز و منفی محیط زندگی شان را تیره و تار می کند و آنان را از مسیر درست و راه صلاح زندگی خارج می سازد.
بعضی اوقات خشم به جای اینکه به قصور یا موقعیتی خاص معطوف باشد چون توفانی سهمگین همه چیز را از بیخ و بن
برمی کند. کریس، هشت ساله، هنگام خشمگین شدن پدرش می گوید: «هیچ مکانی در این خانه یافت نمی شود که بتوانم در آنجا از داد و فریادش در امان باشم.«
گاهی خشم والدین، بچه را تحت فشار قرار می دهد، گویی او را به این سو و آن سو می کشند و دور خودش می چرخانند. جیم ده ساله می گوید: «وقتی پدرم خشمگین می شود و ملامت و ناسزایش قطع نمی شود، در گوشه ای می ایستم و به او نگاه می کنم. سرانجام ناچار می شوم پیش بروم و برای جلوگیری از این حالت چیزی بگویم.»
بعضی بچه ها خشم را تبلور خفت و شرمساری تلقی می کنند. گویی خشم والدین نمایانگر آن است که پرونده ی خلاف کاری بچه قرار است گشوده شود. بیلی، نه ساله، می گوید: «وقتی پدرم فریاد می کشد نگران کارهای بعدی اش هستم. او ممکن است به خیلی چیزها، حتی چیزهایی که خودم هم به یاد نمی آورم اشاره کند. بنابراین نمی توانم بگویم که به طور حتم این کارها را انجام نداده ام. به همین دلیل نفسم را در سینه حبس می کنم و چشم انتظار می نشینم تا ببینم چه پیش می آید. یکبار از او پرسیدم که آیا خشمش فرو کش کرده و تسکین یافته است؟ خدای من این مطلب مرا واقعا گرفتار کرد.«
بعضی اوقات خشم والدین به بچه سرایت کرده و تعادل روحی او را نیز بر هم می زند، تا بدانجا که بچه به تحقیر و اهانت والدین اعتراض کرده و عاقبت رابطه آنان به بحث و نزاع می انجامد. لیزا چهارده ساله می گوید: «وقتی مادرم به خشم می آید، گره بر ابروان می آورد و چشمانش مثل نیزه تیز و بران می شود. برخوردش چنان
حق به جانب است که همه حق را به او می دهند و مرا موجودی پوچ و مهمل و بی فایده می انگارند. مادرم هنگام خشم به خود می لرزد و من حس می کنم که اگر او قرار است حامی و هادی ام در زندگی باشد، چه بهتر که از همین حالا از عرصه ی زندگی محو و ناپدید شوم.«
چون خشم والدین می تواند چنین اضطرابی را در بچه ها برانگیزد، ممکن است آنان را به فکر بیندازد که برای محافظت از اعتماد به نفس خویش، ابزارهای دفاعی شان را توسعه دهند غافل از اینکه این گونه برخوردها سبب می شود که اعتماد به نفس شان به صورت کاذب و فوق العاده آسیب پذیر شکل بگیرد. به طور کلی فرزندتان ممکن است با توسل به روشهای زیر به خشم شما واکنش نشان دهد:
– دروغ و نیرنگ: بچه ها برای اینکه بر سرشان داد نکشید به دروغ متوسل می شوند. این کار برای بعضی از بچه ها غیر ارادی است. نانسی، چهارده ساله، می گوید: «دوست ندارم این داستانها را سرهم کنم. اما وقتی پدرم از من چیزی می پرسد، تنها به این نکته فکر می کنم که چه بگویم تا از داد و فریاد او خلاص شوم. گویی در لبه ی پرتگاه ایستاده ام و ناگزیرم چیزی بگویم تا سقوط نکنم.«
– پرهیز: بچه ها برای جلوگیری از داد و فریاد والدین به روش های متفاوتی متوسل می شوند. حتی اگر خشم شما متوجه آنان نباشد، حس می کنند که در ایجاد فضای خشم آلود دخالت دارند. بچه ممکن است از ترس اینکه مبادا والدینش خشمگین شوند از اظهار افکار و
احساساتش بپرهیزد، نقابی از بی تفاوتی به چهره زند و با در دل نگهداشتن ناراحتی، ابعاد وجودی زندگی اش را مسموم کند.
– خشونت: بعضی بچه ها خشم والدین را با خشمی برابر تلافی می کنند. در چنین شرایطی دو طرف خشم شان را با هم مبادله کرده، و زبان به انتقاد وهجو و نفرین یکدیگر می گشایند و بر خشم و غضب شان دامن می زنند. کاتلین، دوازده ساله، برای این که در برابر تحقیر ناشی از خشم پدر مقاومت کند، گریه می کند و اجازه می دهد که آب از بینی اش جاری شود و با این کار بر خشم پدر می افزاید. جیم، برادر کاتلین سپر دفاعی متفاوتی دارد. وقتی والدینش خشمگین می شوند با خونسردی و بی تفاوتی کامل به کارش ادامه می دهد. او امیدوار است با وانمود کردن این که خشم والدینش بر او بی اثر است آنان را تحقیر کند. این برخورد دفاعی نیز می تواند به خشم پدرش بیفزاید؛ زیرا او فکر می کند برای مسلط شدن بر فرزندش باید بیشتر داد و فریاد راه بیندازد.
شکلک در آوردن و دلقک شدن شیوه خشونت آمیز دیگری است که بعضی بچه ها برای دفاع از خود به آن متوسل می شوند. برای مثال پیتر، یازده ساله، هنگام داد و فریاد مادرش بی جهت قاه قاه می خندد. او با این واکنش های عجیب و غریب قصد دارد خشم خود را کنترل، و درد و رنجش را پنهان کند.
کاتلین می خواهد با ناراحت نشان دادن خود اسباب ناراحتی و تحقیر والدینش را فراهم کند. اما جیم و پیتر با نقاب بی تفاوتی و خونسردی از خود دفاع می کنند.
از سوی دیگر خشم می تواند در رابطه ی والدین و فرزندان نقش مهم و عمده ای به عهده داشته باشد. بعضی اوقات خشم والدین ناشی از دلسوزی است. به بیانی دیگر توجه و مراقبت ما چنان عمیق و گسترده است که اگر رفتار بچه ها، با معیارهایی که برایشان مناسب و مفید می دانیم مطابقت نکند، از کوره در می رویم و منفجر می شویم. به همین دلیل بچه ها به جهات مختلف ممکن است خشم ما را برانگیزند. گاه برای اینکه نادیده گرفته نشوند، زوزه می کشند، اخم و تخم می کنند و خشونت به خرج می دهند. در عین حال اگر فرزندتان با دروغ، استتار احساسات و یا خشونت واکنش نشان می دهد، ضرورت دارد که در جهت کنترل خشم خود تلاش کنید.
در وهله نخست منشأ این احساس زمینگیر کننده را بشناسید. آیا بیش از حد معمول خشمگین می شوید؟ آیا خشم شما نسبت به رفتار بچه ها اغلب بی جاست؟ بد نیست برای یافتن علل و انگیزش خشم تان به پرسش های زیر پاسخ گویید.
– آیا وقتی فرزندتان رشته افکارتان را قطع می کند داد و فریاد می کنید؟
– آیا تغییرات جزیی در برنامه ی خانه، خشم تان را بر می انگیزد؟
– آیا وقتی بچه ها احساساتشان را آشکار می کنند تعادل روحی تان بر هم می خورد و خشمگین می شوید؟
– آیا به خاطر رفتارهایی که واقعا قابل اعتراض نیست و تنها اسباب دردسر می شود خشمگین می شوید؟
– آیا اغلب هنگام کمک به فرزندتان برای یادگیری نکته ای و یا تمام
کردن کاری داد و فریاد راه می اندازید؟
اگر پاسخ شما به چند پرسش فوق مثبت است، تردید نکنید که خشم توانایی شما را برای ادراک و شناخت احساسات فرزندتان مختل کرده و اجازه نمی دهد که به خوبی امتیازهای او را ببینید. استرس معرف این چارچوب ذهنی است: «زندگی برای من سخت و دشوار است. زیرا این مردم خودخواه، بی فکر و فرصت طلب بیش از حد از من انتظار دارند.» به هر حال واکنش های برخاسته از خشم و استرس احساس بی ارزشی را به بچه ها تحمیل کرده و به اعتماد به نفس آنان صدمات جدی وارد می سازد. با وجود این اگر رفتاری خردمندانه در پیش گیریم می توانیم فرزندمان را از این قید و بندی که بر جانش نشسته رها کنیم و آتش زیر خاکستری را که در اعماق وجودش جای گرفته خاموش و بی اثر سازیم. برای این منظور دو راه پیش رو داریم: خشم خود را کنترل کرده و یا کدورت ناشی از خشمی را که قادر به کنترلش نیستیم دفع کنیم.