بچه ها در مدرسه با موقعیت ها و امکانات بی شماری رو به رو هستند که بر اساس آن ها ممکن است «بد«، «بی لیاقت» یا «احمق» ارزیابی شوند. جویس کارول در کتابی زیر عنوان: «تشعشع چوبهای پوسیده«(1) از هراسی که همه ی بچه ها با آن آشنایند و بزرگترها هم آن را در دوران درس و مدرسه تجربه کرده اند تصویری روشن به دست می دهد:
گر چه ریتا در طول تحصیل اغلب با معلمان خوب و سازنده ای روبه رو بود، اما در بعضی درسها و مقاطع تحصیلی با معلمانش روابطی سخت و دشوار داشت. برای مثال خانم دان هاور معلم انگلیسی کلاس هشتم، هنگامی که ریتا متن کتاب را می خواند، با صدایی تلخ و گزنده به اشتباهات او تأکید می کرد و سبب می شد که او از فرط خجالت زبانش به لکنت بیفتد، رنگش بپرد و خطوطی را که قرار بود بخواند گم کند. معلم ورزش هم در استادیوم به خودش زحمت نمی داد تمرین ها را به روشنی توضیح هد و در نتیجه موجب می شد ریتا به خاطر عدم آشنایی با فنون، رفتاری ناشیانه داشته باشد و خود را کودن و خرفت حس کند. بدتر از همه درس ریاضی کلاس نهم بود که معلم با صدای تو دماغی از او می خواست به کنار تخته سیاه برود و حل مسأله را برای بچه ها توضیح دهد و بچه ها هم با مشاهده لرزش ریتا هنگام گرفتن گچ از معلم و حالات و حرکات ناشیانه و حاکی از شرمندگی اش زیر لب می خندیدند. ریتا به طور
قطع کندترین و ابله ترین شاگرد کلاس نبود اما بچه ها که برای شوخی و مزاح پیوسته به دنبال بهانه بودند، کارهای ناشیانه او را به لودگی و حماقتش نسبت می دادند و مسخره اش می کردند. او هم برای جبران رفتار ناهنجارش معذرت خواهی می کرد و نهایتا به گریه می افتاد. بعلاوه گاه هنگام گفتگو با معلم ها از شدت ترس فلج می شد.
ترسی که تمام وجود ریتا را می انباشت برای تمام بچه ها تجربه ای آشناست. در واقع هیچ بچه ای پس از ورود به قلمرو مدرسه امکان گریز از آن را ندارد. اگر او به اندازه ی کافی شانس بیاورد و بتواند از این گرداب بگریزد، با مشاهده ی حقارت و شرمساری بچه های دیگر و این که روزی ممکن است با موقعیت مشابهی روبه رو شود، دچار اضطراب می گردد؛ حتی ممکن است حضور در گردهمایی های مدرسه او را آشفته و ناراحت کند. اغلب بچه ها از سرزنش معلم ها انتقاد می کنند و می گویند که در آن لحظه ها خودشان را حقیر و مفلوک و مطرود حس می کنند. به طور کلی بچه ها پیوسته در معرض شرمساری ناشی از کمبودها و کاستی هایشان هستند و متأسفانه بزرگترها نیروی سهمگین این ترس را که در خردسالی تجربه اش کردند به باد فراموشی سپرده اند. به هر حال نرمی و ملایمت والدین و اطرافیان بچه کفایت نمی کند، برخورد ناهنجار افراد معدودی خارج از محیط خانه می تواند تأثیر مطلوب عطوفت و مهربانی اطرافیان بچه را خنثی و بی اثر کند. عدم توانایی ریتا در خواندن متن انگلیسی در سر کلاس مانند جوهری که بر روی کاغذ بریزد، کاملا آشکار بود و احساس شکست در یک زمینه، ناکامی در زمینه های دیگر را به او
تحمیل می کرد و موانع ذهنی اش را به ناشی گری های عملی تبدیل می نمود. حالا دیگر او تنها در درک مطالب ریاضی ناتوان نبود، جلوه های این ناتوانی در اعمالش نیز متظاهر شده بود و به عنوان مثال دستش هنگام گرفتن گچ از معلم می لرزید. شرمندگی ناشی از چند تجربه ناموفق، تصویری را که او از خود بر ذهن داشت به طور کامل تیره و تار کرد.
به طور کلی تحقیر و شرمندگی چون توفانی سهمگین جوانه های نهال ارزشمندی نفس را نیست و نابود می کند. آن اپشتین، روانپزشک بچه ها در دانشکده ی پزشکی هاروارد می گوید: «تجربه های تحقیر آمیز، یکی از دلایل عمده ی خودکشی بچه هاست. تصویر ذهنی بچه از خودش که پیوسته در حال شکل گیری است، بسیار ظریف و شکننده است. این طرز تفکر که ممکن است هنگام انجام کاری ناپسند توسط بزرگترها گیر بیفتد، این اندیشه را در ذهن بچه می کارد که او همیشه به همین اندازه بد و ناپسند به نظر می رسد. گاه پس از برخورد با چند تجربه گیج کننده حس می کند که برای همیشه در هر کار دست و پایش را گم خواهد کرد. کوته سخن آن که ضرباتی که به عزت نفس بچه وارد می شود، ممکن است به طور کامل در لوح ضمیرش ثبت شود و برای همیشه در جوهر ذاتش مستقر گردد. ممکن است خفت و شرمساری سبب شود که به جای مقابله با کمبودها و کاستی هایش، مدام بر آنها سرپوش گذارد و از نظرها پنهان کند. مارک، هشت ساله، که در قرائت کتاب مشکل داشت، لب های سایر بچه ها را تماشا و از آن تقلید می کرد. نیروی ذهنی اش به جای تمرکز به معانی مطالب، به
شیوه ی تلفظ لغت هایی که از لب بچه ها خارج می شد معطوف بود. به همین دلیل توصیه می کنم که والدین و معلمان پیوسته در کمین باشند و بچه را هنگام پنهان کردن کمبودهایش برای گریز از شرمساری غافلگیر کنند و راه خروج از این تنگنا را به او بیاموزند. بچه ای که مایل است در جنبه های مختلف زندگی موفق شود، باید از مخفی گاه خود خارج گرد و طعم حقارت را بچشد و در برابر آن ایستادگی کند.
بچه ای که ناکامی را شرم آور تلقی می کند این اندیشه از ذهنش می گذرد که: «به هر حال همیشه با این نوع تجربه ها سر و کار دارم» یا «من کسی هستم که مدام این چیزها برایش اتفاق می افتد«. این تجربه ها چون ابری سیاه بر زندگی بچه سایه می افکند. و جراحات احساسی گذشته، ناکامی های آینده را به او یادآور می شود. گر چه حقارت احساسی وحشتناک است اما او آن را «درست» و «به حق» می داند، پیوسته چشم به راه آن است و بنابراین نمی تواند از آن بگریزد. با وجود این می توان با روشهای زیر بچه ها را برای مقابله با این تجربه های متداول و مخرب یاری کرد:
1- مسأله ای را که موجب حقارت می شود شناسایی کنید.
احساس کمبود و کاستی فرزندتان را بشناسید و با دقت هر چه تمامتر توصیفش کنید: «ظاهرا وقتی در برابر بچه ها مطالب را اشتباه می خوانی، دست و پای خود را گم می کنی.» این عبارت مشکل فرزندتان را به روشنی توصیف می کند و دست پاچگی او را به حداقل ممکن کاهش می دهد. وقتی بچه چنین اظهار نظری می شنود در دل می گوید: «کارم چندان هم بد نبود و دلیلی برای شرمساری وجود
نداشت.» به این ترتیب احساس حقارتش فروکش می کند و به این نتیجه می رسد که: «صرفا در نحوه ی خواندن مطالب با مشکل روبه روهستم و هوش و استعدادم در قرائت مطالب ابدا اشکالی ندارد.» سماجت شما برای شناسایی مسأله مانع از آن می شود که او بر روی آن سرپوش گذارد و یا به شکل دیگری ظاهر کند. به هر حال اگر بچه از اعتراف به مشکلی امتناع کند، امکان حل و فصل آن ممکن نخواهد بود.
2- تفاوت بین اشتباه و شکست را به فرزندتان بیاموزید. بکوشید همگام با او کمبودهایش را که به خفت و حقارتش منجر شده کوچک جلوه دهید. یقین حاصل کنید که او تفاوت بین خطا و شکست را به روشنی درک کرده است. به طور مثال می توانید هنگام گوش کردن به مطالبی که آن را با صدای بلند می خواند، به او گوشزد کنید که توجه به خطاهایش او را در حل و فصل مسایل یاری می کند. «ظاهرا چون با عجله مطالب را می خوانی، بعضی کلمه ها را نادیده می گیری.» این عبارت نشان می دهد که اشتباه نه تنها مایه ی شرمساری نیست بلکه مفید و رهگشاست. می توان پیام فوق را با اظهار این عبارت کامل کرد: «و می توانیم در این زمینه با هم کار کنیم.» فراموش نکنید که ریتا نسبت به سایر بچه ها بیشترین اشتباه را مرتکب نمی شد، بلکه صرفا به خاطر استنباط نادرستش از اشتباه، بیشتر از همه ی بچه ها خود را دست کم می گرفت و شکسته نفسی می کرد.
برای تقویت اعتماد به نفس بچه به او بگویید: «با وجود اشتباه، بسیاری از کارها را درست انجام دادی. همه اشتباه می کنند؛ و
اشتباه جزئی از آموزش است.» این پیام را به او مخابره کنید که: «هیچ دلیلی ندارد که در قبال ارتکاب خطا شرمنده شوی.» جان هولت روانشناس تعلیم و تربیت در کتاب: «چگونه بچه ها شکست می خورند» می گوید: «تعداد ناکامی هایی که دنیا برایمان تدارک دیده از تعداد پیروزی هایمان بیشتر است.» بنابراین اگر قصد داریم شیوه دستیابی به موفقیت را به فرزندانمان بیاموزیم، ضرورت دارد برداشت خود را از شکست تغییر دهیم و شیوه ی مقابله با ناکامی ها را به آنان بیاموزیم. شکست باید به جای یک عامل تحقیر کننده، تجربه ای سازنده و سزاوار قدردانی محسوب شود.
3- ببینید بچه تا چه اندازه در برابر حقارت مقاومت می کند. بچه برای ایستادگی در برابر حقارت لازم است نقاط ضعف و قوت شخصیت خویش را بشناسد. اگر او بتواند در سایه ی کار و تلاش حل مسایلش را جستجو کند، در برابر خطاهایش احساس شرمندگی نخواهد کرد. اگر با تکیه بر نفس بتواند در سر کلاس بگوید: «گر چه این مسأله برای من سخت است، اما تلاش می کنم آن را حل کنم.» تردید نکنید که به سادگی در برابر دست پاچگی مقاومت خواهد کرد.
4- از آموزگاران بچه تقاضای کمک کنید. یادگیری و حقارت ابدا با هم جور و سازگار نیستند. آموزگاری که شاگردانش را تحقیر می کند، قدرت جذب و کشش ذهن آنان را در برابر مطالبی که ارائه می کند کاهش می دهد. والدین می توانند این مسأله را با آنان در میان گذارند و به طور مثال بگویند: «فرزند من با مشکلاتی روبه روست. ظاهرا بعضی اوقات فضای کلاس چنان مضطربش می کند که نمی تواند به
درستی وضعیت خود را ارزیابی کند.» آموزگاران از این انتقاد بیشتر استقبال می کنند تا مطالبی نظیر: «شما بچه مرا تحقیر می کنید.» که با اتهام توأم است. می توانید به آموزگاران پیشنهاد کنید که به اتفاق شما درباره ی شیوه های رفع اضطراب در هنگام یادگیری بحث و تبادل نظر کنند.
با توسل به فنون فوق می توان اضطراب ناشی از کار در مدرسه را در بچه ها از میان برداشت و آنان را برای مقاومت در برابر حقارت مجهز کرد. می توانیم یقین حاصل کنیم که فرزندمان بچه ای نیست که در برابر اشتباه، بیشتر از بچه های دیگر خود را ببازد، عذرخواهی کند و به گریه بیفتد. می توانیم یاریش کنیم تا هنگام آزمودن وگاه شکست خوردن هراس به دل راه ندهد. چرا که شکست جزئی از آموزش است. توانایی برای تحمل ناکامی و برداشتن گام های مناسب در جهت رفع مسایل دلسرد کننده حقارت را از میان بر می دارد و اعتماد به نفس را به جای آن می نشاند.
1) Foxfire.