یادگیری از طریق موزه ها، فرایند دانستن را برای دانش آموزان به تجربه در می آورد؛ زیرا دانستن، حس کردن است؛ حس کردن، عمل کردن است، و عمل کردن چیزی جز زیستن در یادگیری و یادگیری برای زیستن نیست.
دانش آموز در یادگیری فعال تمایزی بین آن چه حس می کند و آن چه عمل می کند، نمی بیند. او «در» زندگی و «برای» زندگی و «از» زندگی می آموزد؛ اما در یادگیری مدرسه ای او نمی تواند دانستن را حس کند بلکه دانش را به عنوان فرآورده ای تحمیلی در ذهن خود به قصد تحویل به دیگری نگه داری می کند.
در این جا یادآوری این نکته ضروری است که آن چه در مقایسه بین «یادگیری باز«(1) و «یادگیری بسته» مطرح گردید، به هیچ وجه قصد مطلق نگری نسبت به آموزه های مدرسه ای و موزه ای نیست؛ بلکه نشان دادن این مشخصه ی مهم است که آن جا که اراده و تمایل یادگیرنده در میان نباشد و انگیزه و هدف از آن خود شخص نباشد، فرایند یادگیری و کسب دانش، عاری از لذت درونی می گردد؛ در حالی که هر قدر هدف یادگیری، خصوصی تر و درونی تر باشد، دانش آموز و یا فراگیر، احساس سودمندی و رضامندی بیشتری دارد. برای تأمین و تحقق چنین احساسی بیش از هر چیز باید به مداخله گری دانش آموزان در فرآیند یادگیری و امکان مشارکت آن ها در برنامه ریزی های آموزشی توجه شود.
تأکید بر این نکته ضروری است که هدف دانش آموزان در بازدید از موزه ها، تنها مشاهده ی رویدادی واحد نیست؛ بلکه این تجربه ی دیداری با تجربیات آموزشی دیگر پیوندی تعاملی به خود می گیرد که حاصل آن فراتر از آن چیزی است که مشاهده کرده است و یا قبلا آن را آموخته است.
آن چه که امروزه در قالب کتاب های درسی و مطالب ذهنی به دانش آموزان ارائه می شود، معمولا در حد آموزه های صوری و سطحی متوقف می شود و قدرت ورود به حیطه های عمیق تر یادگیری را در ابعاد عاطفی و رفتاری ندارد؛ اما
یادگیری باز و فعال به سبب جذابیت و قابلیت انعطاف پذیری و تجربه پذیری آن، می تواند دانش آموزان را در بازتولید و بازپروری تجربیات بعدی ترغیب کند.
در یادگیری فعال و آزاد یا باز، یادگیرنده می داند که «چرا» یاد می گیرد؛ برای چه هدفی یاد می گیرد؛ با چه روشی و در چه موقعیتی یاد می گیرد؛ و در نهایت کجا و چگونه یاد می گیرد. اما در یادگیری محیط های بسته و رسمی نظیر مدرسه، همه ی این عوامل از قبل برای دانش آموز برنامه ریزی و بسته بندی شده است. به همین علت است که انگیزه ی شخصی و درونی در یادگیری مدرسه ای جای خود را به انگیزه های بیرونی می دهد. و یادگیری «خود- انگیخته«(2) جای خود را به «یادگیری دگرانگیخته» می دهد. در واقع هدف های اولیای خانه و معلمان مدرسه جای گزین هدف های دانش آموز می شود.
احساس مشارکت دانش آموزان در فرایند یادگیری، ضمن ایجاد «اعتماد به نفس«، «خود رهبری» و «خود مدیریتی«، نظام بخشی به مؤلفه های یادگیری را دامن می زند. این مشارکت به معنای واگذاری های تحمیلی و بیرونی تکالیف درسی نیست؛ بلکه دانش آموزان در متن درگیری های ذهنی به مداخله گری شناختی، عاطفی و رفتاری می پردازند. ریشه ی خلاقیت و نوآفرینی، خواه علمی، فنی و خواه هنری و فرهنگی، بدون تردید به عمق و شدت این مداخله گری بستگی دارد که عامل اصلی آن تفکر آزاد، یادگیری باز و اندیشه ورزی خودانگیخته است.
یادگیری به معنای درونی و شخصی آن از چنین تفکری ریشه می گیرد و به سایر طبقه ها گسترش می یابد. پس از آن با آمیزه هایی از تجربیات، نگرش ها، گرایش ها و انگیزه ها به نوعی خلاقیت می انجامد.
بن مایه، سرشت و شالوده ی اصلی تفکر خلاق از یادگیری آزاد نشئت می گیرد. ویژگی یادگیری آزاد یا آموزش غیر مدرسه ای و غیررسمی، ظهور «تفکر شهودی«(3) است. تفکر شهودی هیچ گاه در محیط های اجباری و آموزش های رسمی اتفاق نمی افتد؛ چرا که کشف و شهود، فرایندی درونی، فی البداهه، ناگهانی وکیفی است که با ساختارهای خشک و برنامه ریزی شده ی نظام های آموزشی همخوانی ندارد.
مطالعه ی زندگی دانشمندان، مبتکران، مخترعان، هنرمندان و نویسندگان نیز نشان می دهند که نقطه ی آغاز خلاقیت و باروری علمی و هنری آن ها همواره در شرایطی آزاد و عاری از مدارهای بسته ی آموزشی و اجباری رخ داده است.
خلاقیت در یادگیری فعال ناشی از فرآیند تفکر شخصی و درونی است؛ زیرا به تعبیر «ارنست دیمنه» اگر می خواهید چیزی اصیل را خلق کنید، سعی کنید که آن چیز ناشی از افکار خودتان باشد. در چنین شرایطی است که آموزش به یادگیری، یادگیری به باروری ذهنی، و باروری ذهنی به خلاقیت و نوآفرینی می انجامد.
آموزش از طریق موزه ها این فرصت را به دانش آموزان می دهد که آن ها شخصا به مشاهده و ترکیب مؤلفه های تجربی و ذهنی خود از اشیا و موضوعات بپردازند.
در آموزش از طریق موزه ها، هر دانش آموزی به سبک و سیاق خویش می نگرد؛ می اندیشد؛ و می سازد. در این نوع آموزش، یادگیری به تعداد مشاهده کنندگان تنوع می یابد و قدرت انتخاب، آزادی عمل و انعطاف در نوع یادگیری، زمینه ی ظهور تفکر شهودی و کشف و ابداع ذهنی و عملی را فراهم می سازد و
آیا هدف از آموزش و تربیت جز این است که دانش آموزان به مهارت های تفکر، خلاقیت و نواندیشی دست یابند؟
در واقع طرح سؤالات بنیادی در فرآیند یاددهی- یادگیری و تلاش برای پاسخ مناسب به آن ها می تواند یادگیری فعال در موزه ها را به شکل عمیق تر و وسیع تر معنی بخشد. دانش آموزان احتمالا به طور ناخواسته و ناهشیار در ذهن خود سؤالات زیر برایشان مطرح می شود:
سؤال ها و پاسخ های احتمالی:
– چرا آن ها یاد می گیرند؟
برای پاسخ به نیازهای واقعی زندگی خود.
– چه چیزی یاد می گیرند؟
آن چه را که مورد نیازشان است.
– چگونه یاد می گیرند؟
هرگونه که سهولت لذت فهم و کشف را موجب شود.
– کجا یاد می گیرند؟
در هر کجا امکان ارتباط و تعامل با موضوع یادگیری باشد.
– چه زمانی یاد می گیرند؟
در هر زمانی که انگیزه و اراده ای برای یادگیری باشد.
– یادگیری آن ها چگونه ارزیابی می شود؟
از طریق بازخورد شخصی و لذت درونی که پس از فرایند فهمیدن و کشف کردن رخ می دهد.
یکی از مناسب ترین و مستعدترین شرایط برای یادگیری فعال که قابلیت پاسخ گویی ضمنی و تلویحی به سؤالات فوق را دارد، یادگیری از طریق موزه هاست که دانش آموزان در تعامل با موضوعات مورد مشاهده و ارتباطی که شخصا با آن برقرار می کنند، می توانند زمان و مکان، موقعیت، روش و میزان یادگیری خود را به شکل منحصر به فرد و متمایز از دیگران تعیین کنند. این تمایز یافتگی همان
خصوصیات فاعلی و شخصی بودن فرآیند یادگیری است که به فرد احساس تعلق و دل بستگی به موضوع یاد گرفته شده را می دهد.
رابطه ی تعاملی فرایندهای یادگیری را می توان در سه مؤلفه ی زیر و در قالب ساختارهای مرتبط با هم، اما به شکل فرضی تبیین کرد. این ساختارها می تواند ما را نسبت به پس زمینه ها، پیش سازمان دهنده ها، برایندها و فرایندهای یادگیری آگاه سازد.
فرآیندهای سه گانه یادگیری فعال در موزه ها
1. فرآیندهای ورودی:
– چه کسی یاد می گیرد؟
– چه کسی می تواند یاد بگیرد؟
– چه می تواند یاد بگیرد؟
2. فرایندهای یادگیری:
– چگونه، کجا و چه زمانی یاد می گیرد؟
– چه کسی می تواند به دانش آموز کمک کند؟
3- فرآیندهای ارزیابی نهایی:
– موفقیت دانش آموز در یادگیری چه قدر است؟
– یادگیری بعدی در چیست؟
در این جا یادگیری به منزله ی یک سیستم روشمند و هدف دار که واجد مراحل و مراتب تعاملی است، طرح شده است. در این شکل مؤلفه ها، ابعاد و شرایط یادگیری با توجه به سؤالات مطرح شده، شکل عینی و عملی به خود می گیرد، و یاد گیرنده و یاد دهنده، خواسته یا ناخواسته، مستقیم و یا غیر مستقیم با موفقیت های یادگیری درگیر می شوند؛ اما بلافاصله باید یادآور شد که هیچ یک از سؤالات و مؤلفه های اشاره شده در شکل فوق، در قالب طرح های از پیش
تعیین شده محدود نمی شود و باید کارکرد طبیعی و خودجوش آن ها را در فرآیند یاددهی- یادگیری حفظ کرد.
فرآیند آموزش از طریق موزه ها می تواند از مراحل ذکر شده در شکل های سه گانه ی فوق عبور کند. هرچند هر یک از این سه مرحله در تعامل با یک دیگر می تواند با راهنمایی های معلمان، شکل عمیق تر و متنوع تری به خود بگیرد؛ زیرا در این تعامل، دانش آموزان برداشت های شخصی و تجربیات قبلی خود را از پدیده هایی که مشاهده می کنند، با تجربیات، آموزه های درسی و آموزه های معلم درهم می آمیزند و حاصل این ترکیب و تعامل، بازتولید جدیدی از تجربه ی یادگیری مشاهده ای است که می تواند ماهیت این نوع یادگیری را با یادگیری های مدرسه ای متفاوت کند.
اگر فرهنگ یادگیری مشاهده ای که بر حس و عمل استوار است، برای بازدید از موزه ها درست آموزش داده شود، آن گاه می توان شاهد فضایی جدید از فرآیند یاددهی- یادگیری در نظام آموزشی بود.
در این نوع از یادگیری، تفکر تأملی و تخیلی جای گزین تفکر ایستا و یک سویه می شود. و دانش آموز در یادگیری فعال و مشاهده ای می تواند تجربیات شخصی خویش را به سبک خاص خود سازمان دهی کند؛ اما قبل از هر چیز باید فرهنگ آموزش موزه ای یا روش های خاص مشاهده و یادگیری مشاهده ای را به دانش آموزان منتقل کرد. این انتقال نه از راه پند و اندرز بلکه از طریق تجربه و عمل و تعامل یادگیرنده با یاددهنده رخ می دهد.
آموزش تفکر انتقادی، تخیلی و تأملی، مقدمه و زمینه ای است برای یادگیری فعال از راه مشاهده که دانش آموزان می توانند در موزه ها، نماشگاه ها و گردش های علمی آن را تجربه کنند.
معلمان در فرآیند مشاهده و بازدید دانش آموزان از موزه ها می توانند به طور ضمنی و غیر مستقیم آن ها را نسبت به یادگیری شخصی و فعال ترغیب کنند.
مشارکت خودانگیخته، فعال و درون زای دانش آموزان در سازمان دهی مشاهدات، تجربیات و آموزه های درسی و کتابی خود موجب می شود که یادگیری از شکل رسمی و تحمیلی آن خارج شده و جنبه ی ارادی و فردی به خود گیرد؛ زیرا یادگیری به عنوان یک واقعیت روان شناختی، فرآیندی است درونی و لذت بخش که خود عاملی برای یادگیری های بعدی می شود.
در واقع این نوع از یادگیری، نیازی به پاداش های کاذبی و اجبارهای بیرونی نیست. و دانش آموزان از گشتالت ذهنی (کامل شدن) ساخت شناختی خود لذت می برند.
به همین علت است که روان شناسان، یادگیری مشاهده ای و فعال را واجد کنش های درونی، فاعلی و ارادی می دانند.
در یادگیری مشاهده ای، فعالیت دیداری دانش آموزان صرفا به مشاهده ی آن چه هم اکنون می بینند، محدود نمی شود؛ بلکه آن ها از طریق پیش سازمان دهنده های درسی، اندوخته ها و تجربه های شخصی خویش در تعامل با آموزه های معلمان، به بازاندیشی، فراتراندیشی؛ و نواندیشی می پردازند. در چنین شرایطی است که موزه ها از یک نهاد یا مرکز دیداری صرف به یک نهاد آموزشی و تربیتی پویا تبدیل می شوند.
راهنمایی و رهبری روشمند معلمان از فرآیند یاددهی- یادگیری دانش -آموزان، موجب می شود تا آن ها دیدار از موزه را به منزله ی یک کارگاه آموزشی و پایگاه تبادل تجربه و اندیشه تلقی کنند.
از سوی دیگر، مطالعه ی نظریات جهانی درباره ی آموزش از طریق موزه ها، به ارائه ی پاسخ های متفاوتی درباره ی آن چه از آموزش موزه ها می دانیم می انجامد.
مجموعه تحقیقات انجام شده در قرن حاضر با اشتیاق روزافزون در دو دهه ی اخیر چند نتیجه ی کلی ارائه می کند که عبارت اند از:
1. دانش آموزان از طریق موزه ها، آموزش های مؤثرتری نسبت به مدرسه کسب می کنند. و هیچ شکی نیست که بازدید کنندگان در موزه، مطالبی را فرا می گیرند که در حوزه ی زندگی خود به کار می رود. آن ها تجربه های مفید، جالب، ارزنده و نشاط آوری از بازدید موزه ها دارند و مطالبی درباره ی خودشان، جهان و بعضی موضوعات یاد می گیرند که با تجربیات هنری، معنوی و سازنده ی خود پیوند می یابد.
2. موزه ها به منظور توسعه ی ظرفیت آموزشی نیازهای عملی بازدید کنندگان را تأمین می نمایند؛ زیرا میزان تسهیلات بر ارزش بازدید از موزه تأثیر می گذارد. تسهیلات شامل آشنایی با محیط؛ فراهم آوردن امکانات رفاهی؛ و تبیین روند کار موزه می شود. و بر این اساس موزه ها همواره در پی افزایش وجه مثبت تعامل میان محتوای موزه و بازدید کننده خواهند بود.
3. دانش آموزانی که در موزه حضور می یابند، محتوا و موضوع موزه را به دانسته های قبلی خود اضافه می کنند و تعاملات اجتماعی، توجه رؤیاها و احساسات آن ها موضوع موزه را احاطه می کند و اغلب بر آن تمرکز می یابند.
4. دانش آموزان ارتباطات جالبی با موضوعات موزه برقرار می کنند؛ به طوری که هر چیزی که در قلمرو علاقه و نیاز خود می بینند، به تجربه ای ماندنی تبدیل می کنند.
5. موزه ها بر خلاف تصور رایج، محدود به آموزش سنتی و یادگیری مفاهیم و واقعیت های ایستا و ثابت نیستند؛ بلکه پایگاه های بزرگی برای تعامل رخدادهای یادگیری به شکل پویا و زنده هستند.
6. این نکته حائز اهمیت است که آموزش دهندگان و کارکنان موزه هرگز نباید ارزش حیرت، تبلور و کنجکاوی دانش آموزان را در کسب تجربیات تازه، هنرمندانه و بدیع آن ها، ناچیز قلمداد کنند.
به منظور باز تولید مثبت تجربه ی بازدید از موزه، تعامل بازدید کننده با موضوعات موزه باید این امکان را در اختیار فرد قرار دهد که آن چه را می بیند، انجام می دهد و احساس می کند، با دانسته های قبلی و فهم و دانش خود مرتبط سازد؛ یعنی آموخته های جدید باید قابل اضافه شدن به آموزه های قبلی فرد باشد. در چنین شرایطی است که الگوی تعاملی یادگیری مدرسه و یادیگری از طریق موزه شکل عینی به خود می گیرد.
برقراری ارتباط میان اطلاعات بازدید کنندگان و تجربیات جدید، ضروری است و هر فرد در زمان رویارویی با هر تجربه ی تازه ای، باید شروع به برقراری چنین رابطه ای نماید. این امر راه اصلی گسترش موقعیت های آموزشی است. ممکن است بازدید کننده به دلیل داشتن اطلاعات کافی درباره ی موضوع جدید، اهمیتی به آن ندهد و یا این که چارچوب دیگری درباره ی آن در ذهن فرد شکل گیرد و او موضوع را با همان دیدگاه خودش وفق دهد، که در این صورت مطلب جدید را به درستی نمی آموزد. در چنین مواردی شخص نمی تواند مطلب جدید را به دانش قبلی خود پیوند دهد. و موضوع تازه، مشاهده نشده و یا پس زده می شود.
انسان همواره دارای خاطرات شگفت انگیزی است و می تواند حوادث و تجربیات را سال ها بعد از وقوعشان به خاطر آورد؛ حتی اگر اتفاقی که باعث یادآوری این خاطرات می شود، در زمان وقوع، بی اهمیت و غیر قابل فهم به نظر
آید. بنابراین حتی یک تجربه ی غیرمعمول یا عجیب در موزه، می تواند به روشن شدن ذهن در آینده کمک کند؛ موضوعی که شاید در زمان بازدید، دور از ذهن باشد.
ساختارگرایی، دقیق ترین و جامع ترین فرضیه را در بررسی این امر ارائه می کند که بازدید کنندگان چگونه می توانند از اعتقادات قبلی خود و دانش کنونی شان در شکل گیری مفاهیم جدید استفاده نمایند و چگونه می توانند این روند را فعالانه به انجام رسانند. این که موزه ها چگونه می توانند در افزایش امکان کسب مفاهیم مناسب و پربار، از تجربه ی بازدید موزه به بازدید کنندگان کمک کنند، موضوع مورد بحث در فصل آینده است.
در واقع، «آموزش از طریق موزه ها» زمینه ی مناسبی برای گسترش و تقویت یادگیری فعال و باز ایجاد می کند؛ زمینه ای که مؤلفه ها و ساختارهای اصلی آن در مدارس وجود ندارد و یا بسیار ضعیف و گسسته است.
1) Open learning.
2) self- Stimulated Learning.
3) Intution thinking.