جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حدود سه ماهگی

زمان مطالعه: 8 دقیقه

چه کسی می تواند بگوید رابطه عاطفی بین والدین و کودک از چه زمانی آغاز می شود؟ گروهی بر این باورند این پیوند از وقتی آغاز می شود که جنین به تنش یا آرامش مادر پاسخ می دهد. گروهی دیگر می گویند این رابطه به محض تولد کودک هنگام شیر دادن، تکان دادن و آرام کردن او آغاز می شود. و بالاخره گروه دیگری به لحظه شگفت انگیز، یعنی چند هفته پس از تولد، وقتی کودک نخستین لبخندهای بی ریا را به مادر و پدر پرتو افکنی می کند، اشاره می کنند، لحظه ای که همه سخت کوشی ها و بی خوابی های والدین، سرانجام برایشان ارزش می یابد.

با این وجود، بسیاری از والدین بر این امر توافق دارند که لذت حقیقی از حدود سه ماهگی آغاز می شود، وقتی نوزادان به تعامل اجتماعی چهره- به- چهره علاقه نشان می دهند. بحث روان شناسان رشد در این دوره سنی در مورد چشمان «امید بخش و شادی آفرین» نوزاد است، بدین معنا که در این سن کودک برای نخستین بار به طور حقیقی به والدینش نگاه می کند و به آنها خیره می شود. نوزاد سه ماهه با مشاهده و تقلید از دیگران بخش زیادی از درک و بیان هیجان ها را می آموزد. به عبارتی والدین به وسیله واکنش و توجه می توانند فرایند پویای آموزش هیجان را- حتی در این دوره آغازین از زندگی او- با فرزندشان آغاز کنند.

پژوهش نشان می دهد معمولا والدین تلاش می کنند در طی تعاملات آغازین اطلاعات عاطفی، توجه فرزندشان را به خود جلب کنند. برای مثال، مادرها معمولا الگوی کلامی «کودکانه«(1) را به کار می گیرند (گرچه پدرها نیز می توانند به شیوه ای روان این الگو را اجرا کنند(. بکارگیری این الگو نیازمند صدای زیر و گفتگوی آرام و با تکرار به همراه حالت های مبالغه آمیز در چهره است. گرچه چنین «گفتگوی

کودکانه» ای خنده دار و غیر عادی به نظر می رسد، ولی والدین به دلیل اثربخش بودن آن را بکار می گیرند! نوزادان وقتی می بینند و می شنوند والدین آنها بدین شیوه صحبت می کنند بیشتر به آنها گوش می دهند.

افزون بر این، بسیاری از والدین به شیوه ای چهره- به- چهره و غیر کلامی با فرزند خود «گفتگو» می کنند و به نوبت به کنش های کودک واکنش نشان می دهند. برای مثال، مادر ابرویش را بالا می برد و سپس کودک این عمل را تکرار می کند. کودک زبان خود را بیرون می آورد و مادر هم همین عمل را انجام می دهد. یکی از آنها صدای غان و غون در می آورد و دیگری با همان آهنگ به او پاسخ می دهد. چنین بازی های تقلیدی توجه کودکان را جلب می کند، به ویژه اگر شخص مقابل با شیوه های متفاوت از کودک تقلید کند. برای مثال، اگر کودک سه بار جغجغه اش را به زمین بکوبد- مادر نیز می تواند صدای همین آهنگ را از خود درآورد- کاری که توجه فرزندش را جلب می کند.

اهمیت این گفتگوهای تقلیدی به این دلیل است که کودک بدین شیوه می فهمد والدینش به او توجه می کنند و به احساس های او واکنش مثبت نشان می دهند. این نخستین تجربه کودک از درک شدن به وسیله شخصی دیگر و آغاز ارتباط هیجانی است.

نتایج آزمایش های انجام شده بر روی مادران و نوزادان سه ماهه آنها بر این نکته تأکید دارند که نوزادان در برقراری ارتباط هیجانی موجوداتی مبتکر و توانا هستند. در پژوهشی آزمایشی به نام «بازی چهره خاموش«(2) پژوهشگری به نام ادوارد ترانیک(3) از مادران خواست تنها به فرزندان خود نگاه کنند، بی آنکه چهره خود را به حالتی شاد که همیشه پدرها و مادرها در بازی با فرزندان به خود می گیرند درآورند. وقتی مادران چنین نیازی در نوزادشان را ارضاء نکردند، نوزادان مکررا تلاش کردند خودشان «تعامل» را آغاز کنند. حالت های چهره ای که یکی پس از دیگری ایجاد می کردند بی نتیجه ماند. پژوهشگران مشاهده کردند نوزادان پیش از دست کشیدن

از تلاش برای برقراری تعامل به طور میانگین چهار راهبرد را بکار گرفتند. ترونیک در پژوهشی آزمایشی برای مطالعه تأثیرات افسردگی والدین بر نوزادان سه ماهه از مادران خواست در مقابل نوزاد خود تظاهر به کمی افسردگی یا ناراحتی کنند. حتی این تغییر ناچیز در روحیه مادر تأثیرات بسیار زیادی بر نوزادان داشت. آنچه در این نوزادان مشاهده شد هیجان های منفی بیشتر، گوشه گیری بیشتر و واکنش کمتر بود. چنین پژوهشی نشان می دهد کودکان حتی در سه ماهگی از والدین خود انتظار دارند با آنها رابطه عاطفی برقرار کنند و نسبت به آنها کنشگر باشند.

چنین پژوهشی نشان می دهد نوزادان در رابطه کودک- والد موجوداتی منفعل نیستند. بر عکس آنها در بازی اجتماعی نقش بسیار پویایی به خود می گیرند. آنها تلاش می کنند از محیط محرک هایی دریافت کنند. خوش باشند و با والدین خود پیوند هیجانی برقرار کنند.

کنشگر نبودن والدین یا پاسخ به شیوه های منفی در درازمدت چه تأثیری بر نوزادان خواهد داشت؟ پژوهشگری به نام تیفاتی فیلد(4) که مطالعاتی بر روی مادران افسرده و کودکان آنها انجام داده است به پاسخ های نگران کننده ای دست یافته: کودکان مادران افسرده از ناراحتی مادرشان الگوسازی می کنند، نیروی کمتری دارند، کمتر ارتباط برقرار می کنند، خشمگین و تحریک پذیر هستند. اگر افسردگی مادر یک سال یا بیشتر ادامه یابد در رشد و نمو کودک تأخیر پایدار مشاهده خواهد شد.

بنابر مطالعات فیلد، افسردگی مادر در دوره سه تا شش ماهگی نوزاد تأثیر به سزایی بر رشد سیستم عصبی کودک دارد. فیلد و همکارانش در مقایسه دو گروه از نوزادان سه ماهه (گروهی با مادران افسرده و گروهی بدون مادران افسرده) تفاوت کمی بین این دو گروه مشاهده کردند. اما در مطالعه نوزادان شش ماهه نتایج نشان داد نوزادان با مادر افسرده گویایی کلامی کمتری داشتند. و در آزمون های عملکرد سیستم عصبی نیز نمره این نوزادان کمتر بود.

افسردگی مادر حتی بر پردازش مغزی رویدادی هیجانی به عنوان تجربه ای خوشایند یا ناخوشایند تأثیر می گذارد. از آنجا که انسان ها چندین واکنش هیجانی دارند، دانشمندان می توانند این واکنش ها را با استفاده از داده های مغز نگار الکتریکی (برای مثال، امواج مغزی) تعیین کنند. پاسخ های هیجانی منفی در یک نیمکره مغز پردازش می شوند، در حالی که پاسخ های هیجانی مثبت در نیمکره دیگر پردازش می شوند. گارلدین داوسون(5)، پژوهشگر دانشگاه واشتنگتن، واکنش نوزادان به حباب های صابون که از پشت پرده ظاهر می شدند را مورد مطالعه قرار داد. او با کمال شگفتی مشاهده کرد فرزندان مادران افسرده نسبت به این امر بی تفاوت بودند، به این معنی که به لحاظ هیجانی برای آنها رویدادی منفی تلقی می شود.

گرچه چنین پژوهشی به پیامدهای نگران کننده ای در مورد نوزادان مادران افسرده و سرد اشاره می کند، ولی امیدی نیز وجود دارد. دیگر پژوهش های آزمایشگاهی فیلد نشان می دهند نوزادان مادران افسرده در تعامل با مربیان مهد کودک و پدران غیر افسرده، بهبودی چشمگیری از خود نشان می دهند. این تأثیرات مثبت، گواهی بر این امر هستند که مراقبین کودک تأثیر به سزایی بر رشد هیجانی کودکان دارند.

در همین دوره از رشد، نوزادان درک و تقلید نشانه های هیجانی را از والدین می آموزند، افزون بر این نوزادان به رویداد مهم رشدی دیگری نیز می پردازند: توانایی مهار تحریک های فیزیولوژیکی ناشی از تعاملات اجتماعی و هیجانی. بسیاری از روان شناسان رشد بر این باورند نوزادان این کار را به وسیله تعامل فعال دوسویه با دیگران انجام می دهند. آنها لحظه ای به دیگران توجه می کنند و به بازی های آنها واکنش نشان می دهند و لحظه ای دیگر به جای دیگری نگاه می کنند و تلاش بزرگسال برای جلب کردن توجه به وسیله اسباب بازی و گفتگوی کودکانه را نادیده می گیرند. گرچه ممکن است گاهی والدین از این ناپایداری در توجه فرزندشان شگفت زده شوند اما شواهد نشان می دهند دلیل توجه نکردن کودک این است که به انجام این کار نیاز دارد، ممکن است ضربان قلبش بالا رفته باشد و یا جسم

او خسته شده باشد. ممکن است در معرض محرک های بسیاری قرار گرفته باشد و اکنون نیاز به استراحت داشته باشد. بنابراین، برگرداندن نگاه و سر تنها کاری است که می تواند برای خود داری از تماس بیشتر انجام دهد. نوزاد تلاش می کند آرام شدن را بیاموزد.

اشخاصی که در ارتباط با کودک بی تجربه هستند از این بی خبرند که نوزادان زمانی را برای «استراحت» نیاز دارند و همچنان به تلاش برای برانگیختن کودک با اسباب بازی، گفتگو با لحنی کودکانه و تماس بدنی ادامه می دهند. روشن است که نوزاد اسیر و دربند است. او نمی تواند به همبازیی که به زور با او بازی می کند بگوید بس است. او نمی تواند به اتاق دیگری برود. حتی ممکن است هماهنگی حرکتی و قدرت لازم برای پوشاندن سرش زیر پتو را نداشته باشد. بنابراین او باید به سرسختانه ترین و اثربخش ترین وسیله دفاعی که دارد تکیه کند- او شروع به گریه می کند.

چنین نمونه هایی از «ناهماهنگی» بین نوزادان و والدین بسیار متداول هستند. باور برخی از پژوهشگران بر این است که والدین در 70 درصد موارد ناتوان از درک نشانه های نوزادان هستند! با این وجود، در این مورد جای نگرانی نیست. نوزادی بخشی از زندگی است که در آن والدین و کودک پیوسته در حال انجام آزمایش و خطا هستند. تا وقتی که والدین نسبت به نوزادان خود حساس باشند ارتباط هیجانی بین آنها به تدریج بیشتر و خطا در این رابطه کمتر خواهد شد.

بنابراین به والدین آموزشگر هیجان پیشنهاد می کنم که به حالت های روحی فرزندشان توجه داشته باشند و به این حالت ها واکنش نشان بدهند. اگر نوزادتان دربازی کردن به یکباره برای تعامل بی میلی از خود نشان داد، او را راحت بگذارید. اگر در موقعیت هایی که او را زیاد در آغوش می گیرند و با او صحبت می کنند (برای مثال گردهمایی های خانوادگی) خشمگین شود، گهگاهی او را به اتاقی ساکت ببرید، جایی که بتواند آرام شود.

اگر نوزاد به اندازه ای خسته و برانگیخته شده باشد که نتواند خودش را آرام سازد هر کاری را که می توانید برای آرام سازی او انجام دهید. یک بار دیگر خاطر نشان می کنم تلاش والدین و نوزاد برای یافتن اثر بخش ترین راهبرد برای خلق و خوی

نوزاد فرایند آزمایش و خطا است. با این وجود، شیوه های متداول در این امر عبارتند از: کم کردن نور اتاق، تکان دادن نوزاد، گفتگو با صدایی آرام، یا راه رفتن با او به شیوه ای که احساس کند هر دوی شما آهسته و موزون در حرکت هستید. افزون بر این، والدین شیوه های اثربخش دیگری را نیز عنوان کرده اند. از جمله: موسیقی آرام و لالایی، ماساژ دادن نوزاد، یا نوازش کردن. برخی نوزادان با صداهایی چون ماشین ظرفشویی روشن و رادیویی که امواجش موزون نیست، آرام می شوند.

بنابر یافته های پژوهشی، والدینی که نسبت به حالت های نوزاد خود حساس تر هستند- برای مثال، والدینی که می دانند چه وقت فرزندشان می خواهد از فعالیت های تحریک کننده زیاد دست بکشد و استراحت کند- نقش اثر بخش تری در افزایش هوش هیجانی فرزند خود دارند. شیوه فرزند پروری آموزشگری هیجان به کودکان فرصت بیشتری را در تجربه کردن حرکت از حالتی بسیار تحریک کننده به آرام تر می دهد. به عبارتی، چنین والدینی کودک خود را یاری می کنند شیوه های آرام سازی خودش و مهارت حالت های روان شناختی در خود را بیاموزد.

والدینی که به تنش نوزادان خود به شیوه ای آرامش بخش پاسخ می دهند، درس های مهمی به این نوزادان می دهند. نخست اینکه این نوزادان می آموزند هیجان های شدید منفی آنها بر دنیای پیرامون آنها تأثیر گذار است- آنها گریه می کنند و والدین نیز به این گریه پاسخ می دهند. دوم، آنها می آموزند می توان پس از هیجان های شدید به آرامش رسید. در این دوره زندگی، بخش زیادی از آرام سازی ها از سوی والدین انجام می شود. اما با بزرگتر شدن کودک، او این تلاش والدینش را در خود درونی می سازد و شیوه های خود آرام سازی را که بخش مهمی از سلامت هیجانی است، می آموزد.

به همین دلیل کودکان باید در زندگی با محرک های بسیاری روبه رو شوند تا بتوانند فرایند برانگیختگی کامل و سپس دوباره آرام شدن را تجربه کنند. همانگونه که در فصل ششم شرح داده ایم بازی های پرتکاپوی جسمی که معمولا پدران با نوزادشان انجام می دهند تقویت کننده این تجربه بسیار مهم و ضروری است.

افزون بر این، به والدین پیشنهاد می کنم بازی هایی را از خود ابداع کنند که در

آنها کودک بتواند به تمرین درک و بیان هیجان های گوناگونی بپردازد. پژوهش ها نشان می دهند این تجارب را می توان با تقلید کاری که کودک انجام می دهد آغاز کرد. نوزاد زبانش را بیرون می آورد یا سرفه می کند، والدین همین رفتار را تکرار می کنند. سپس کودک رفتارش را دوباره تکرار می کند و به همین سادگی بازی به وجود می آید.

هنگام بازی با فرزندتان پر هیجان و سر حال باشید، جملات را هر چند هم که احمقانه باشند تکرار کنید و توجه داشته باشید حرکات شما ملایم و موزون باشند. در بازی بدین شیوه، کودک از روش بازی آگاه می شود و پیش بینی آنچه که می خواهید انجام دهید را می آموزد. انگار که نوزاد به خود بگوید: «اوه حالا وقت گرفتن انگشت های پا و گرفتن پا و چرخاندن معکوس آنها است» یا «آه خدای من، حالا وقت، اومدم بگیرمت تا قلقلکت بدم شده«. وقتی کودک از بازی لذت می برد، می آموزد که در برقراری ارتباط با دیگران لبخند بزند، با صدای بلند بخندد، پاهایش را از فرط هیجان تکان دهد و صدایش را بلند کند.

چنین واکنش هایی از سوی کودک والدین را تشویق به بازی بیشتر میکند، عشق به کودک را در آنان بیشتر می کند، تعامل بین آنها مملو از شادی می گردد که هر یک از اینها قدرت بیشتری به پیوند هیجانی بین کودک و والدین می دهد.


1) motherese.

2) still face game.

3) Edward Tronick.

4) Tiffany Field.

5) Geraldine Dowson.