»مرام طعام برای والایش روان«
در کیمیای سعادت در باب تربیت کودک آمده است: «و اول چیزی که پیدا شود شره طعام بود. باید که ادب خوردن آموزد، تا به دست راست خورد، بسم الله بگوید و به شتاب نخورد، و بسیار نخورد، و خرد بخاید، و چشم بر لقمه دیگران ندارد و تا یک لقمه فرو نبرد دست به دیگر دراز نکند و گاه گاه نان تهی کند تا همیشه خو، با نان خورش نکند. و بسیار خوردن اندر چشم وی زشت کند و گوید که این کار ستوران و بی خردان باشد و کودک بسیار خوار را اندر پیش وی عیب کند و کودک با ادب را ثنا گوید تا رگ مباهات اندر وی بجنبد و وی نیز چنان کند.
و چون به دبیرستان دهد قرآن بیاموزد، آنگاه به اخبار و حکایات پارسایان و سیرت صحابه و سلف مشغول کند.
و چون کودک کاری نیک کند و خوی نیکو بر وی پدید آید وی را اندر آن مدح کند و چون چیزی دهد وی را بدان شاد شود. و اندر پیش مردمان بر وی ثنا کند و اگر خطایی کند یا گوید یک دو بار نادیده انگارد. تا سخن خوار نشود!! که اگر بسیار با وی گفته آید دلیر شود و آشکار بکند. و چون معاودت کند یکبار اندر سر توبیخ کند و گوید زنهار تا کسی از تو این بینند و نداند که رسوا شوی میان مردمان و ترا به هیچ کس ندارد و پدر باید که حشمت خویش با وی نگاه دارد و مادر وی را به پدر ترساند و نگذارد که به روز بخسبد که کاهل شود.
و شب بر جای نرم نخواباند، تا تن وی قوی شود و هر روز یک ساعت او را از بازی باز ندارد تا فرهیخته شود و دلتنگ نشود. که از آن بد خوی گردد و کور دل شود او را خو، باز کند تا با همه کس تواضع کند و بر سر کودکان فخر نکند و لاف نزند. و از کودکان چیزی فرا نستاند، بلکه بدیشان دهد و او را گویند که ستدن کار گدایان باشد و بی همتان و طمع زر و سیم که از کسی فراستاند البته راه باز ندهد که از آن هلاک شود و اندر کارهای زشت افتد و او را بیاموزد که آب بینی و دهان اندر پیش مردمان نیندازد و پشت با مردمان نکند و با ادب بنشیند و دست فرا زیر زنخدان نزند.
که آن دلیل کاهلی بود و بسیار نگوید و چون هفت ساله شد نماز و طهارت فرا نماید به رمق و چون ده ساله شد اگر نکند بزند و ادب کند. و دزدی و حرام خوردن و دروغ گفتن اندر پیش چشم وی زشت کند و همیشه آن را همی نکوهد. چون چنین پرورند هرکه بالغ شد اسرار این آداب به وی بگویند: که مقصود از طعام آن است که بنده را قوت بود بر آنکه طاعت خدای تعالی کند و مقصود از دنیا زاد آخرت است که دنیا با کس نمی ماند و مرگ به زودی و ناگاه درآید و نیکبخت آن بود که از دنیا زاد آخرت برگیرد تا به بهشت و خشنود حق تعالی رسد و صحبت از بهشت و دوزخ وی را گفتن گیرد
و ثواب و عقاب کارها با وی همی گوید. چون ابتدا با ادب پرورند این سخن ها چون نقش اندر سنگ باشد و اگر فرا گذاشته باشند چون از دیوار فرو ریزد.(1)
و اما بعد. . . اگر بخواهیم ساختار شخصیت و ویژگی های پنهان هر فردی را تحلیل و تبیین کنیم باید به جزئی ترین، نامرئی ترین و ناخودآگاه ترین رفتارهایی که از خود بروز می دهد توجه کنیم. رفتار و آدابی به ظاهر پیش پا افتاده و کم اهمیت همچون غذا خوردن، حرف زدن، راه رفتن، شنیدن، دیدن، خندیدن و صدها رفتار به ظاهر جزئی و روزمره که گویا ترین و عریان ترین وجه شخصیت هر فرد را به طور ناخودآگاه نمایان می سازد. اگر بخواهیم مهم ترین و متعالی ترین ارزش های اخلاقی و تربیتی را در فرزندانمان درونی کنیم قبل از هرگونه آموزشی و قبل از هرگونه پند و اندرزی باید به سامان دهی و معنادهی رفتارهای جزئی آنها بپردازیم. به عنوان مثال و بر اساس حکایت فوق اگر کودک یاد بگیرد که چگونه با آرامش و متانت بر سر سفره بنشیند و با شکیبایی و وقار لقمه برگیرد، خود، بهترین بستر برای پرورش عادات نیکو و وقار جمیل است و اگر کودک یاد بگیرد که در کجا حرف نزند و در کجا به اندازه و به تناسب، لب به سخن گشاید پایه های حکمت در او ریشه می گیرد، و اگر او بیاموزد که چگونه خوب بشنود و چگونه خوب نگاه کند نخستین دستمایه های بصیرت و معرفت الهی در او شکل می گیرد و اگر او چگونه
راه رفتن، چگونه خوابیدن، چگونه بیدار شدن، چگونه خاموش بودن، چگونه خوردن، چگونه نشستن و چگونه بازی کردن را بیاموزد، می تواند به
پختگی، بلوغ و حکمت متعالی در بزرگسالی دست یابد. همه این آداب و عادات به ظاهر جزو کم اهمیت ترین و جزئی ترین رفتارهای روزمره ی زندگی تلقی می شوند ولی در باطن و لایه های بنیادین شخصیت اهمیت و برجستگی نمایانی می یابند.
در حکمت و نصیحتی که امام محمد غزالی در باب «آداب طعام خوردن» کودکان آورده است بخش عمده ای از روش ها و منش ها و بینش های تربیتی را در قالب موقعیت سازی در «سفره ی غذا» آورده است.
حال، باید پرسید تا چه اندازه ای این آداب در موقعیت طعام خوردن، نه تنها در میان کودکان بلکه در میان بزرگسالان و حتی بزرگان رواج دارد و به آن توجه می شود؟ چگونه می توان از این سفره ای که برای تغذیه کالبد مهیا شده است برای تعذیه روان بهره گرفت؟ چگونه می توان از این سفره طعام جسم، لغمه هایی پرورش دهنده برای دل بر گرفت؟ چگونه می توان سفره ی طعام جسم را در مراتب و مدارج سفر دل بکار گرفت؟
پاسخ به این سؤالات بدون گشودن حکمت زیبایی که امام محمد غزالی در نماد و نمای سفره ی طعام در پیش روی جویندگان حکمت دل پهان کرده است میسر نیست. تا چه اندازه آداب و سنن به جا مانده از حکیمان گذشته در فضای تعلیم و تربیت امروز فرصت ظهور و بروز دارد؟
1) کیمیای سعادت، رکن دوم، اصل پنجم، امام محمد غزالی.