نقدی بر سیاست های جدایی آموزش از پرورش
وقتی صحبت از «تغییر نظام» به میان می آید در واقع تداعی گر نوعی تحول و دگرگونی در تمامی پهنه ها، عناصر، اجزاء، ابزارها و خرده سیستم های یک «نظام» می باشد. زیرا واژه ی «نظام» معرف مجموعه ای پویا، به هم پیوسته و هدفدار است که هر گونه تغییر در آن به تبع شرایط بیرونی و درونی آن صورت می گیرد. این تغییر، متضمن دگرگونی همه عناصر تشکیل دهنده آن می باشد. هر چند تغییر در ساختار درونی یک نظام با توجه به ارتباط و اتصال خرده نظام ها با یکدیگر، خود منجر به دگرگونی در نظام های مجاور و مرتبط نیز می گردد و گستره ی این تحولات از سطح نظام مورد نظر فراتر می رود، اما آن چه که در این مبحث به آن پرداخته می شود اشاره به تغییرات درون ساختاری یک نظام بدون در نظر گرفتن تأثیرات بیرونی آن در نظام های مجاور می باشد تا بهتر بتوان از طریق ژرف نگری و مطالعه ی اختصاصی به هدف مورد نظر دست یافت.
صرف نظر از آن که بخواهیم درباره ی عوامل پدیدآیی تغییرات حاصله در نظام آموشی و پرورش سخن به میان آوریم -این که آیا این تغییرات متأثر از
عوامل درونی، کنشی، فعال و خودانگیخته بوده است یا متأثر از عوامل برونی، (واکنشی، دگرانگیخته و فعل پذیر و یا تعاملی بین این دو(- بلادرنگ به سراغ یکی از عناصر عمده این نظام یعنی؛ موضوع فعالیت های پرورشی و نحوه ی ارتباط آن با دیگر ابعاد نظام می رویم تا به لحاظ ساختاری و محتوایی، موقعیت آن را در عرصه سیاست گذاری، برنامه ریزی، تصمیم گیری، اجرا و اثربخشی مشاهده کنیم.
شاید لازم نباشد که مجداً به بحث کهنه و قدیمی عدم جدایی تعلیم از تربیت اشاره کنیم. اینک بر غالب صاحب نظران روشن شده است که تعلیم و تربیت فرآیندی است به هم پیوسته که جدایی فیزیکی و مرزبندی های صوری بین آنها فاقد اعتبار می باشد. این دو مفهوم به ظاهر متفاوت اما به واقع مترادف به منزله ی یک جریان متوالی است که بدون یکدیگر معنای خود را از دست می دهند. هر چند به لحاظ رتبه ای و ارزشی اذعان داریم که تربیت، مقدم بر تعلیم و تربیت هدف غایی آموزش بوده و آموزش مقدمه و ابزاری برای پرورش است. به عبارتی دیگر، آموزش و پرورش دو واژه «مترادفند«، نه «متفاوت«!
اگر بپذیریم که آموزش و پرورش هر کشور آینه تمام نمای فرهنگ، ارزش ها و میراث تربیتی آن کشور تلقی می گردد و در پی آن قبول کنیم که شاخص عمده و برجسته یک نظام تعلیم و تربیت، میزان دست یابی به آرمان های بلند و اهداف متعالی فرهنگ خود می باشد، آن گاه پی خواهیم برد که هدف عالی و غایی نظام آموزش و پرورش یک کشور قبل از هر چیز تربیت انسان هایی است که در شکل دهی و تحقق بخشی این اهداف، مشارکتی فعال و خلاق داشته باشند.
هدف های عالی نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران نیز با
تکیه ی عمده بر مکتب اسلام و معارف غنی فرهنگ آن، ناظر بر رشد همه ی جانبه ی ابعاد شخصیت انسان است و نظام برنامه ریزی و اجرایی آموزش و پرورش کشور باید به گونه ای باشد که با توجه به منابع مهم مادی و معنوی جامعه و با بهره گیری از شیوه ها و راهبردهای مؤثر و کارآمد، در تربیت نسلی بکوشد که اعتقاد به مبانی دین اسلام، عمل نمودن به احکام و آداب الهی و برخورداری از سجایا و فضایل اخلاقی، سرلوحه همه فعالیت ها و سرفصل تمامی رفتارهای فردی و اجتماعی آن نسل قرار گیرد.
بدون تردید تحقق چنین آرمان بلندی، متضمن بسیج امکانات مناسب، عوامل مستعد، شرایط مساعد، روش ها و تکنیک هایی مؤثر می باشد که به واسطه ی آنها بتوان فاصله بین شعارها و آرمان ها از یک سو و برنامه ریزی و اجرا از سوی دیگر را نزدیک و نزدیک تر نمود. زیرا آن چه که بر روی کاغذ و در قالب الفاظ و کلمات از اهداف آرمانی سخن به میان آمده است، با آن چه در میدان اجرا ظاهر می شود متفاوت است. الفاظ و کلمات، همگی ناظر بر تعالی و ارتقای نسل سازنده جامعه می باشد اما هنگامی که این آرمان ها و الفاظ و کلمات زیبا و مقدس در مقام رفتار، عمل و برنامه های اجرایی قرار می گیرند، می بینیم که فاصله ها، تضادها و وارونگی ظاهر می شود. بدین معنی که چه بسا اهداف آشکار یک دستگاه تعلیم و تربیت متضمن پرورش انسان هایی آزاد، با ایمان، عاشق، فداکار، خدمتگزار، درستکار و خلاق باشد ولی محصول ناخواسته ی آن در عرصه عمل و یا بازده نهایی آن، انسان هایی خودخواه، بی هویت، خودباخته، غیرفعال، نومید و وابسته باشد.
لذا به تعبیر حدیث زیبای:»انما تفاضل القوم بالاعمال«؛ (جز این نیست که برتری یک جامعه به اعمال و رفتارهای افراد آن جامعه است(. ملاک برتری، ارزشمندی و تعالی یک جامعه نه در گفته ها، اظهارات و نه در شعار و آرمان و
نه در اهداف ذهنی و تخیلی و نه در نوشته ها و قوانین بلکه در اعمال و رفتار آنهاست. ملاک ارزشیابی یک نظام تربیتی به پیامد مثبت و منفی آن بستگی دارد، یعنی؛ آن چه «قصد» شده، با آن چه به «اجرا» درآمده و آن چه که در میدان عمل «کسب» شده است باید هماهنگی داشته باشد. بنابراین، مشکل اصلی نظام آموزش و پرورش این است که بین آن چه قصد می کنیم و آن چه کسب می شود رابطه ای مثبت وجود ندارد و چه بسا این رابطه در پاره ای موارد معکوس می شود. در نهایت هیچ گونه ارتباط معنی داری بین اهداف تدوین شده و برنامه های به اجرا درآمده و رفتارهای ظاهر شده وجود ندارد.
حال با این مقدمه، زمنیه ی ورود به بحث جایگاه فعالیت های پرورشی در نظام جدید می تواند فراهم شود که اگر بخواهیم نظام ارزشی، فرهنگ اسلامی، سجایا و فضایل اخلاقی مورد نظر را در بدنه و ساختار دستگاه تعلیم و تربیت متجلی ببینیم باید جایگاه فعالیت های پرورشی را از شعار به عمل، از حاشیه زیستی به عمق نشینی و از گفتار و نوشته و ادعا، به عمل و رفتار تبدیل کنیم.
پر کردن فاصله میان شعار تا عمل، بستگی کامل به چگونگی سیاست گذرای و برنامه ریزی دستگاه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور دارد. در این میان وزارت آموزش و پرورش باید تلاش نماید که علاوه بر اتخاذ سیاست هماهنگ با سایر دستگاه ها، نسبت به تهیه و تدوین برنامه ها، روش ها و راهبردهایی که وصل به اهداف تدوین شده را میسر می سازد، پیش بینی نماید. در همین جا باید به این نکته مهم اشاره کرد که اساساً تمایز یافتگی بین جایگاه «آموزش» و «پرورش» امری غیر علمی و غیرعملی است و تفکیک کردن ساعات آموزشی و ساعات پرورشی هیچ گونه توجیه ی علمی ندارد. این تفکیک گذاری مانند جداسازی انرژی غذا از ماده ی غذایی و یا
جدا کردن مزه ی آن از بدنه آن است. به همین معنا می توان گفت پرورش روح حاکم بر آموزش و ثمره ی نهایی آن است. پرورش در دل آموزش و در متن آن قرار دارد و نباید با یک نگاه مکانیکی و فیزیکی آموزش و پرورش را از هم جدا کرد. اگر در این جا صحبت از جایگاه پرورش می شود، تلقی ما از این جایگاه مانند جایگاه انرژی و یا مزه ی یک غذا در داخل خود آن است و نه یک امر بیرونی و منفک از طبیعت آن! بنابراین، اگر غذا کاملاً هضم شود انرژی و مزه و خاصیت آن در متن آن وجود دارد و اگر هضم آن ناقص باشد، هیچ گونه خاصیتی از آن ظاهر نمی شود. به همین روال می توان گفت اگر آموزش دروس با کیفیت و عمق مطلوب صورت گیرد خود به خود آثار پرورشی آن ظاهر می شود.
لازمه ی چنین نگاه توحید یافته به تربیت در قلمرو جای گیری و استقرار تمام عیار فعالیت های پرورشی در ساختار نظام جدید آموزش و پرورش، ایجاد تحول در محتوای دروس، شیوه ی مدیریت، شیوه تدریس معلمین، شیوه نگرش عوامل آموزشی، پرورشی، اداری، خدماتی، اجرایی نسبت به مسائل تربیتی و نیز اتخاذ سیاست های فرهنگی، تشکیلاتی، امکاناتی در راستای تقویت، روش های خلاق و فعال در آموزش می باشد.
از طرف دیگر، نوع نگرش افراد و به ویژه صاحب نظران و مسئولان تعلیم و تربیت کشور نسبت به موضوع و جایگاه فعالیت های پرورشی در نظام جدید به طور اخص و در کل نظام آموزش و پرورش به طور اعم به حسب برداشت ها و دیدگاه هایی که دارند متفاوت و در پاره ای از موارد متضاد است و این دیدگاه ها و نگرش ها را می توان به شرح زیر بیان کرد:
1- عده ای بر این باورند که اساساً هدف و فلسفه ی تغییر نظام آموزش و پرورش پیوند منطقی میان نظام آموزشی و نظام اقتصادی جامعه، ارتباط و
اتصال نظام دار آموزش متوسطه با بازار کار و اشتغال، تعدیل و تصحیح رشته ها، شاخه های تحصیلی با سیاست های توسعه کشور، مسأله ارتباط منطقی آموزش متوسطه با آموزش عالی، تعدیل و صرفه جویی در اقتصاد آموزش و پرورش کشور، کوتاه کردن دوره متوسطه، صرفه جویی در امکانات جهت بهره وری شایشسته از حداقل امکانات، جلوگیری از تکرار پایه های تحصیلی در ساختار آموزشی و. . . بوده است. از آن جا که این تغییرات در نظام و مقدس جمهوری اسلامی رخ داده است و سیاست های حکومتی کشور فی نفسه واجد ارزش ها و عناصر اعقتادی و الهی می باشد، نیازی به تغییر در بعد پرورشی آن نبوده است و لذا انگیزه این تغییرات با عنایت به تنگناها، موانع، کاستی ها و دشواری های آموزشی نظام فعلی آموزش و پرورش در زمینه های مختلف برنامه ریزی درسی، تجهیزات، امکانات شکل گرفته است و مسائل تربیتی خود به خود در چارچوب فرهنگ اسلامی و ارزش های موجود در جامعه قابل حل می باشد. بنابراین، نیازی به ایجاد تشکیلات مستقل پرورشی نیست.
2- عده ای دیگر بر این باروند که با توجه به نقص عمده و غفلت بزرگ نظام گذشته ی آموزش و پرورش در بُعد مسائل پرورشی، مرکز ثقل و محور تعیین کننده تحول در ساختار نظام آموزش و پرورش باید پرداختن به برنامه ها، اهداف، روش ها، امکانات و تشکیلاتی باشد که به تعمیق، گسترش و تثبیت فعالیت های پرورشی بیانجامد. در واقع به اعتقاد این دسته از افراد، هدف عمده تغییر نظام، توسعه و تعمیق فعالیت های پرورشی بوده است و این تغییرات هنگامی هویت اصیل خود را باز می یابد که جایگاه فعالیت های تربیتی را بر اساس فرهنگ اسلامی (تقدم تربیت بر تعلیم) در زمینه ی مسائل آموزشی به طور عملی و واقعی، برتری بخشد و این برتری نه در شعار و نوشته و گفتار،
بلکه در متن برنامه ها، وظایف، ساختار، شیوه ها و نظام ارزشیابی قرار گیرد.
استدلال اساسی این افراد در توجیه نظر خود، بر این است که چون هدف نهایی دستگاه تعلیم و تربیت کشور، پرورش نسلی معتقد به ارزش ها و احکام اسلامی است باید پرورش یافتگان این نظام به گونه ای تربیت شوند که در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی و به ویژه در فضایل اخلاقی خود به اعتقادات اسلامی پای بند باشند، لذا در زمینه ی تحقق چنین آرمان مقدسی، باید فعالیت های پرورشی جایگاه لازم را پیدا کند.
3- عده ای دیگر راه میانه ای را نظر دارند و بر این باورند که هر چند تغییرات کنونی بر اساس مسائل آموزشی، اشتغال، آموزش عالی، کوتاه کردن دوره های تحصیلی و. . . . مشخص می شود، لکن مقارن با تغییرات حاصل شده در ابعاد مختلف باید در مسائل پرورشی نیز تغییرات اساسی به وجود آید. در واقع این دیدگاه از موضع انفعالی، خواهان هماهنگی و همخوانی نمودن فعالیت های پرورشی گذشته با ساختار نظام جدید می باشد.
این افراد معتقدند که متولیان امور پرورشی و زارت آموزش و پرورش باید همان برنامه ها و فعالیت های گذشته و فعلی را با اندکی تغییرات به تناسب ویژگی های نظام جدید آموزش متوسطه ساماندهی کنند و با عنایت به واحدی شدن دروس و ایجاد پنجره های باز در اوقات بین روز و بین ترم، صرفاً در دستورالعمل های اجرایی تغییرات ویژه ای را به عمل آورند.(1) برای مثال؛ فعالیت های گروهی دانش آموزان و یا فعالیت هایی چون اردو، بازدید و یا فعالیت های هنری که در نظام فعلی به صورت پیوسته و با توجه به ساختار
سالی آموزش متوسطه صورت می گیرد به گونه ای تغییر یابد که در نظام جدید بتواند اوقات خالی بین واحدهای درسی را پر کند و یا در فاصله بین دو ترم تحصیلی دستور العمل های اجرایی ویژه ای حین اوقات فراغت دانش آموزان منظور گردد.
4- عده ای دیگر که مسائل پرورشی را از چشم اندازهای دیگری می نگرند معتقدند که ابعاد پرورشی دانش آموزان نیز باید مانند مسائل آموزشی، به صورت واحدهای درسی، آن هم به شکل آموزش مهارت ها (skills) تدوین گردد، تا از این طریق هم جایگاه رسمی فعالیت های پرورشی به صورت فراگیر در قالب برنامه های درسی تعیین شود و هم سیستم ارزشیابی و نظام کنترل و نظارت بر فعالیت های پرورشی عملی گردد.
بدین ترتیب که برای دوره های تحصیلی آموزش متوسطه باید انواع مختلفی از فعالیت های پرورشی به صورت متنوع با ساعات و واحدهای مشخص معرفی گردد تا دانش آموز از میان ده ها فعالیت یکی از آنها را به حسب رغبت، علاقه و استعداد خود انتخاب کرده و در آن رشته، فعالیت و مهارت لازم را کسب نماید. برای مثال در رشته های هنری چون نقاشی، خطاطی، طراحی و یا فعالیت های فرهنگی هم چون قرائت قرآن، سرود، تئاتر و یا فعالیت های علمی، فنی، کاردستی و. . . واحدهای خاصی را منظور نموده و در ترم های مختلف تحصیلی از سطح مهارت های ابتدایی تا مهارت های پیشرفته، کلاس های آموزشی همراه با کارورزی ها و فعالیت های علمی در نظر گرفته شود.
5- عده ای دیگر که اعتقادی به جدایی امور پرورشی از آموزشی ندارند بر این باورند که اساساً جدا نمودن جایگاهی با عنوان جایگاه فعالیت های تربیتی، آن هم با تشکیلات مستقل و با برنامه ها و نیروی انسانی جداگانه
منطقی به نظر نمی رسد. زیرا اگر نظام آموزش و پرورش یک شکور از نظر اهداف، روشها، سیاست ها و. . . به گونه ای برنامه ریزی شود که در خلال فعالیت های آموزشی، مسائل پرورشی را چه در محتوای دروس و چه در روش ها و شیوه های گزینش معلم و چه در قالب رفتارهای سازمانی نیروی انسانی (عوامل آموزشی، خدماتی، اداری، اجرایی و. . . .) ارایه نماید، نیازی به ایجاد تشکیلات مجزایی به نام «امور تربیتی» نخواهد بود. زیرا همین جدایی به طور ضمنی و تلویحی نشانگر آن است که دیگر عناصر و فعالیت های جاری در نظام فاقد بار پرورشی می باشد به عبارت دیگر، با این تفکیک نوعی خلع مسئولیت از بدنه ی نظام آموزشی کشور در رابطه با پرداختن به فعالیت های تربیتی خواهد بود.
عقیده اصلی این افراد بر این است که به جای سرمایه گذاری ها و صرف انرژی در تدوین فعالیت های جداگانه پرورشی و آموزش و تأمین نیروی انسانی منحصر به فعالیت های تربیتی باید همین سرمایه ها و نیروهای موجود در بدنه و پیکره ی دستگاه تعلیم و تربیت کشور به طور همه جانبه در قالب اجزا و عناصر آموزشی تسری یابد، تا اهداف پرورشی مورد نظر از «حاشیه» به «متن» وارد شود. به اعتقاد این عده، از این طریق می توان نوعی رسوخ همه جانبه فعالیت های پرورشی را در ساختار نظام جدید آموزش متوسطه تضمین و از همه ی امکانات، فضاها، کتاب های درسی، نیروی انسانی و ساختار تشکیلاتی و اداری در جهت تعمیق و تعمیم اهداف پرورشی استفاده کرد.
همان گوهه که ملاحظه می شود، گستره ی دیدگاه ها و تنوع نگرش ها نسبت به مسائل پرورشی و نحوه ی تعیین جایگاه فعالیت های تربیتی در نظام جدید آموزش متوسطه، به قدری متفاوت است که با اطمینان و اتقان پیادار نمی توان به یکی از آنها اتکا کرد، زیرا هر یک از دیدگاه های فوق به لحاظ شرایط اجرا و
نحوه ی دست یابی به اهداف مورد نظر، دارای مزایا و معایبی می باشند و مطلق اندیشی به هر یک از دیگاه های مطرح شده، متضمن غافل شدن از جنبه های دیگر می باشد. پس به جاست که صاحب نظران و دلسوختگان در امر تعلیم و تربیت، در تعیین هر چه بهتر و مناسب تر جایگاه فعالیت های پرورشی در نظام جدید آموزش متوسطه با روش ترکیبی تعاملی و بهره گیری از نقاط مثبت و جنبه های مفید نظرات ارائه شده، آن گونه که شایسته دستگاه تعلیم و تربیت کشور جمهوری اسلامی است، بنگرند و در نهایت به اتخاذ سیاست ها و برنامه های عملی همت گمارند و سیاست های تعلیم و تربیت را در یک فرآیند به هم پیوسته و در طول یکدیگر و نه در عرض یکدیگر تلقی کنند و آموزش و پرورش را مترادف یک معنا و نه متفاوت از یکدیگر بدانند. سیاست هایی که در نهایت به فلسفه ی جدایی مکانیکی آموزش از پرورش خاتمه دهد و «آموزش» و «پرورش» به منزله ی یک فرآیند پویا، پیوسته در ابعاد مختلف تعالی یابد.
1) این مقاله در سال 1372 تنظیم شده است لذا در آن زمان هنوز نظام جدید به شکل واحدی سالی تبدیل نشده بود.