جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توجیه، بی توجیه

زمان مطالعه: 4 دقیقه

هنگامی که من مرتکب رفتار ناپسندی در خانه، در همسایگی یا محیط مدرسه می شدم، والدین من به ندرت از من می خواستند که دلایل کار ناپسند خود را برای شان توضیح دهم. در واقع حتی اگر خودم می خواستم در این باره توضیحی به آنها بدهم و رفتار خود را توجیه کنم، آنها حرف مرا قطع می کردند و می گفتند: «توجیه نداریم.» الان که فکر می کنم من در آن لحظه سعی داشتم که رفتار ناپسند خودم را توجیه کنم و در واقع به آنها بگویم که کار خوبی انجام داده ام.

اما از حدود چهل سال قبل سبک تربیتی تغییر کرد و والدین شروع به صحبت کردن، صحبت کردن، صحبت کردن، صحبت کردن و باز هم صحبت کردن بیشتر با فرزندان شان کردند. صحبت کردن چیز بدی نیست، اما به این

معنا هم نیست که در هر زمان و هر جایی باز هم باید صحبت کرد. چنان که امروز صحبت زیاد والدین با فرزندان شان سبب شده است که کودکان بیش از پیش از پذیرفتن مسئولیت رفتارهای ناپسند خود، امتناع کنند.

اخیراً مادری به من گفت که پسر پنج ساله اش در دبستان بدرفتاری می کند. فرزند او تقریباً هر روز با خودش گزارشی مبنی بر بدرفتاری اش در مدرسه به همراه خود می آورد. و کار مادر نیز این است که هر روز با پسرش بنشیند و درباره رفتار بدش با او صحبت کند و به او بگوید، چه اتفاقی افتاده؟ چرا این کار را کردی؟ الان چه احساسی درباره آن داری؟ این دفعه در چنین شرایطی چه کار خواهی کرد؟ و امثال آن. این خانم گفت که این گونه گفتگوها همواره سبب می شود که فرزندش دفعه ی بعد رفتار بهتری از خود نشان دهد. اما دوباره رفتار مزبور تکرار می شود، حتی در برخی مواقع به صورت بدتر، به طوری که هر بار صحبت این خانم با فرزندش قدری طولانی تر می شود!

این مادران به طور ناخواسته به فرزندان شان این فرصت را می دهند که رفتارهای ناپسند خود را توجیه کنند. من فکر می کنم فرزندان آنها در پایان چنین صحبت هایی به جای آن که تصمیم بگیرند، رفتار خود را اصلاح کنند، این طور برداشت می کنند که: 1ــ برای رفتارهای ناپسند آنها هیچ تنبیهی جز صحبت کردن در پی نخواهد بود 2ــ آنها برای رفتارهای ناپسند خود توجیهاتی دارند که اگر مورد قبول دیگران واقع نشود، برای خودشان قابل قبول خواهد بود.

اگر اجازه دهیم که فرزندمان رفتارهای ناپسند خود را توجیه کند، او گمان می کند که می تواند هر بار دلیلی برای رفتارهای ناپسند خود اقامه کرده و خود را تبرئه سازد و اگر والدینش توجیهات او را قبول نکنند، مشکل خودشان است که او را درک نمی کنند.

هنگامی که کودکان دست به بدرفتاری می زنند، بزرگترها باید به آنها هشدار دهند که از این پس بدرفتاری آنها عواقب ناخوشایندی را برای آنها به

دنبال خواهد داشت. به این معنا که به مدت یک هفته دوچرخه آنها ضبط خواهد شد و حق تماشای تلویزیون نخواهند داشت، و از دیدن دوستان شان محروم خواهند ماند. همچنین باید نامه ی عذرخواهی خطاب به فردی که به او آزار رسانده اند، بنویسند. تنبیه بد است، اما هنگامی که با بدرفتاری های کودکان مواجه می شویم، جواب آتش را با آتش باید داد.

پس از آن که فرزند بدرفتار تنبیه گردید، آن گاه صحبت کردن با او می تواند مفید واقع شود. اما همواره هشیار باشید که صحبت شما به فرصتی برای بیان توجیهات او مبدل نشود.

در دوران گذشته که والدین شیوه نوین و به اصطلاح علمی را اتخاذ نکرده بودند، اگر کودکی به والدینش دروغ می گفت، والدینش او را تنبیه می کردند. اما امروزه اگر کودکی به والدینش دروغ بگوید، والدین او به خودشان می گویند: «چرا فرزندمان احساس کرده است که باید دروغ بگوید؟«. تفاوت میان این دو نوع والدین را ملاحظه می کنید. در پنجاه سال پیش والدین کاری نداشتند که چرا فرزندشان دروغ گفته است، بلکه می دانستند که او نباید دروغ بگوید. و هنگامی که فرزندشان می خواست دروغ گفتن خود را توجیه کند، والدینش می گفتند: «هیچ توجیهی پذیرفته نیست و اگر بخواهی دروغ گویی ات را توجیه کنی، مجازاتت دوبرابر خواهد شد.» به راستی چرا آنها حتی اجازه توضیح و توجیه را هم به فرزندان شان نمی دادند؟ زیرا می دانستند که فرزندشان به منظور توجیه دروغگویی خود، باز هم دروغ بیشتری خواهد گفت.

منظور من این است که امروزه والدین بیش از آن که به فکر جلوگیری از رفتار ناپسند فرزندان شان باشند، به فکر یافتن دلایل آن هستند. چنان که ممکن است بگویند، او دروغ گفته است چون از گفتن حرف راست می ترسد. چون او می ترسد که پدر سرد و بی احساسش او را هرچه بیشتر طرد کند. همچنین از این می ترسید که مادر بسیار مذهبی اش را آزرده خاطر سازد. اما

این چنین توجیهات، مشکل دروغگویی فرزند شما را حل نخواهد کرد.

در دوران قدیم، اگر کودکی در مدرسه بدرفتاری می کرد، معلمش او را تنبیه می کرد. سپس ممکن بود که او را به نزد مدیر مدرسه بفرستد، که او نیز به سهم خود دانش آموز مزبور را تنبیه می کرد. سپس مدیر مدرسه به منزل او تلفن می کرد و مادرش را در جریان بدرفتاری فرزندشان قرار می داد. و مادرش نیز در پاسخ می گفت: «او را به خانه بفرستید تا خودم ادبش کنم.«، بنابراین به محض آن که دانش آموز خاطی پایش به خانه می رسید، توسط مادرش تنبیه می شد. آن گاه شب هنگام که پدرش به خانه می آمد، مادرش او را در جریان ماوقع می گذاشت و او بار دیگر توسط پدرش تنبیه می شد. اما امروزه اگر دانش آموزی در مدرسه خطایی مرتکب شود، معلم یا مدیر مدرسه با والدین او تماس می گیرند، و والدین او به جای آن که قول همکاری بدهند، به عنوان وکیل مدافع فرزندشان عمل می کنند. بنابراین امروزه معلمان سعی می کنند موضوع بدرفتاری دانش آموزان کلاس را جز با همکاران خود در میان نگذارند.