در این فصل گذری خواهیم داشت کوتاه و تلخیص گونه از آنچه که در طول فصول کتاب متعرض آن بوده ایم. اصل و مبنای سخن درباره تربیت است و اهمیت آن که امری سرنوشت ساز و حیات ملتها و امتها در گرو آن است و آقائی یا نوکری جوامع بدان وصل است. غفلت ها در آن همانند غفلت از حیات روزمره و تنفس عادی است و زمینه را برای بروز و ظهور بسیاری از اختلالات و نابهنجاری ها فراهم می آورد. در چنان صورتی امکان تربیت مجدد وجود دارد ولی دشواری بیش به حدی است که در مواردی این تصور پدید می آید که آن امری محال است.
تربیت به هنگامی نافذ و مؤثر است که در خانواده و زیرنظر پدر و مادر که مظاهر انضباط و مهرند صورت گیرد و خانواده مهم است از آن بابت که نقشی بس ارزنده و مهم در سازندگی یا ویرانی بنای حیات کودک را ایفا می کند و به خاطر اهمیتی که در زیر ساز حیات اجتماعی دارد اسلام برای تشکیل، حفظ و امنیت و پایداری آن پا می فشارد. تجارب روزمره نشان داده اند آنها که در پی ریشه کن کردن کانون خانوادگی بوده و آن را منافی با حفظ مصالح اقتصادی جامعه
می دانسته اند دریافته اند که دچار چه اشتباهی عظیم شده اند.
خانه پناهگاه کودک و محیط امن است زمینه ساز شرافت یا انحراف نسل است. ریشه های رفتار انحرافی را نخست از خانه باید جستجو کرد زیرا طرز فکر اسلامی ما این است که طفل با فطرت پاک به دنیا می آید و شریف است نه تبهکار. راه و رسم انحراف و تبهکاری را از محیط می آموزد و پدر و مادرند که او را به دروغ وامیدارند. و موجبات فساد و تبهکاری را بگونه ای مستقیم یا غیرمستقیم به او می آموزند. چه بسیارند عواملی که در انحراف و جرائم کودکان واجد نقشند مثل از هم پاشیدگی خانواده، جهل و غفلت والدین، آلودگی های موجود در برخی از خانواده ها.
در این مورد ضروری است از اهمیت سالهای اولیه زندگی کودک یاد شود که در خانواده، شیرخوارگاهها، پرورشگاهها، مهدکودک ها، پانسیون ها و زمانی هم در زندان در کنار مادر می گذرد. از نظر ما شش سال اول حیات کودک دوران و مرحله ای سرنوشت ساز است، سازندگی ها و محرومیت های این مرحله می تواند موجد آثاری باشد که حتی حیات دوران بزرگسالی را هم تحت الشعاع خود قرار دهد و شرایط خانواده و میزان کفایت و تعهد والدین در این دوره سرنوشت ساز است.
خانواده ها همه گاه و همه آنها در یک سطح و بیک گونه نیستند برخی متعادلند و برخی نامتعادل، بعضی بهنجارند و برخی نابهنجار، برخی بسامانند و برخی نابسامان. در خانواده های متعادل پدر و مادری آگاه، متعهد و مسئول، هشیار نسبت به امور و جریانات خانواده و آنچه کودک تحت تأثیر آن و آنچه که بر سر او وارد می آید زندگی می کنند و بنای حیات زوجین مبتنی بر قراردادی انسانی و اسلامی و بر روش اندیشیده و نشأت گرفته از مکتب استوار است و طبعا آن خانواده ای که نابسامان و نامتعادل است در مسیری ورای این جریان است.
نابسامانی های خانواده دارای جلوه ها و ابعادی گوناگون است در موردی نابسامانی ناشی از عواطف است. مثل خانواده ای که در آن کمبود یا نارسائی در محبت باشد، دچار افراط در محبت باشد، در خانواده ای که تبعیض بین کودکان از پسر و دختر باشد، خانواده ای که فرزندانش به عللی گوناگون چون ناخواسته بودن، نقص و نارسائی جسمی عدم مشروعیت، عدم توان ابراز لیاقت دچار نوعی طرد و
واپس زدگی است، خانواده ای که در آن سردی کانون کاملا به چشم می خورد و به علت عدم دلگرمی زوجین، اشتغال مادران غلبه یأس و دیگر موارد آن گرمی و شوری که لازمه ادامه حیات رشد کودکان است وجود ندارد.
در مواردی که برشمردیم وضع برای کودک عادی نیست. جریانات فوق زمینه ساز عوارضی بسیار در زمینه های جسمی، روانی، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی هستند، حتی در پیشرفت تحصیلی کودک، در برداشت و تلقی او از زندگی، در شخصیت و منش کودکان، در زمینه حال و آینده اش اثر می گذارند چه بسیارند کودکانی که به خاطر وجود چنین جریانات سر از لغزش و انحراف درآورده و چه بسیار دیگر که تن به تبهکاری و جرم و فساد داده اند. حداقل عوارضی که در این واقعه قابل ذکر است آمادگی برای انحراف و استعداد جرم است.
نابسامانی ها در مواردی می تواند نشأت گرفته از نوع روابط والدین و اعضاء خانواده باشد. چه بسیارند بدآموزی ها و انحرافات و لغزشهائی که نشأت گرفته از روابط خصوصی زوجین و عملکرد آزادانه آنها در حضور کودکانند تنها بدین اندیشه که آنها کودکند و نمی فهمند. در محل خواب و استراحت کودکان در نظافت و استحمام شان، در نوازش شان که ضروری رشد است، در پوشش آنها در بازی ها، لمس ها، دستکاری های شان دقتی معمول نمی شود و والدین روزی متوجه مسأله می شوند که کار به رسوائی کشیده و کودک از انحراف سردرآورده است.
در خانواده ای که روابط انسانی نیست و درگیری بین زوجین وجود دارد نابسامانی علنی است. موجبات احساس ناامنی از هر حیث برای کودکان وجود دارد و طفلی که امنیت خود و خانواده را در خطر ببیند نمی تواند وضعی عادی داشته و یا تصمیم گیری ها و عملکردش معقول باشد. و به همین گونه در خانواده ای که فرزندان بسیارند و کنترل و تربیت ضعیف و قدرت اداره والدین اندک است در این گونه خانواده چه انتظاری از ظهور و پیدایش نسل ساخته شده وجود دارد.
در مواردی نابسامانی ناشی از فرم انضباط در خانواده است مثل خانواده ای که در آن ثبات انضباطی نباشد و والدین مشی و روش ثابت و اندیشیده ای برای زندگی نداشته باشند. کودک یک روز برای مسأله ای مورد تشویق و روز دیگر برای همان مسأله تنبیه شود. و یا خانواده ای که در آن چند گونه انضباط حکومت کند پدر
یک گونه انضباط و قواعد را برای کودکان بخواهد، مادر انضباطی دیگر، برادران و خواهران ارشد به صورتی جداگانه، پدربزرگ و مادربزرگ با راه و روشی مختلف، مستخدم و نوکر و خدمتکار به صور گوناگون در چنین صورتی طبیعی است که خانواده محیط ناامنی برای کودکان و در نتیجه نابسامان باشد.
ما با خانواده هائی مواجهیم که گاهی به میزان غیر متعارفی از حضور در خانه خودداری می کنند. مثلا پدری در خانواده اغلب در مسافرتها، مأموریت هاست، یا در محل و منطقه است ولی نوع و میزان کارش بگونه ای است که صبحگاهان به هنگامی که کودک در خواب است از خانه بیرون می رود و شب هنگام زمانی که طفل در خواب است به خانه برمی گردد، و چه بسیار اتفاق می افتد که کودک گاهی یک هفته پدرش را نمی بیند و از مصاحبتش برخودار نمی شود و یا مادرانی وجود دارند که به علت اشتغال بیرون فرصت کافی ندارند که به فرزندان خود برسند و عارضه آن به هر علتی که باشد متوجه فرزندان می شود.
مسأله والدین بیمار خود از مسائل دیگری است که زمینه را برای نابسامانی فراهم می سازد. خواه این بیماری جسمانی و مزمن باشد و خواه بیماری روانی یا شخصیتی و اخلاقی. به هنگامی که کودک کنترل و توان والدین را در امر اداره نبیند و حضور او را در خانه بصورتی فعال نباید عوارض و خطراتی برای او مطرح است که برخی از آنها در زمینه آمادگی برای جرم و استعداد است و زمینه ساز بسیاری از لغزشها و تبهکاری هاست.
گاهی نابسامانی خانواده صورت اقتصادی دارد مثل خانواده ای که فقیر، رفاه زده و یا دچار اختلالاتی در زمینه کار و اشتغالات والدین است. فرق است بین دو کودکی که هر دو هوس سیب می کنند، برای یکی امکان تهیه فراهم است بگونه ای که با اندک اشاره ای در اختیارش قرار می گیرد و برای آن دیگری مطلقا فراهم نیست و باید هوس آن را در دل بپردازد و احساس محرومیت کند و هم فرق است بین دو کودکی که هر دو هوس اسباب بازی می کنند، برای یکی از آنها فراهم است و برای آن دیگری نه تنها فراهم نیست بلکه سیلی هم می خورد.
مشکل نابسامانی همه گاه در فقر نیست بلکه در مواردی رفاه زدگی هم موجب پیدایش نابسامانی است آنکس که در زندگی در رفاه افراطی باشد هم چون
نهالی می شود که آب بسیار بنوشد و بر تنش تاول درآورد. افراط در تأمین نیازمندی های کودک او را فردی نازپرورده و گرفتار پدید می آورد و ممکن است حتی او را به سوی انحراف سوق دهد. کار و بیکاری والدین، خستگی ناشی از کار والدین، مسأله کار مادران خود از عوامل نابسامان کننده و موجب پیدایش اختلالات و نابسامانی های بسیار است.
بخشی از نابسامانی ها ناشی از محیط نامناسب زندگی است. منطقه ها و اماکن در مواردی ممکن است جرم خیز و گرفتارکننده باشد در محیطی که فقر اخلاقی است، در منطقه ای که جرم پرور است، در محلی که اعتیاد و میخوارگی، گناه و انحراف رواج دارد کودک کی می تواند وضع و حالی عادی داشته باشد به ویژه در این رابطه که کودکان تأثیرپذیرند و عوارض آلوده کننده منطقه در آنها اثر می گذارد. وضع به همین گونه است درباره خانه های کوچک و محدود، تنگ و تاریک، آلوده و کثیف که در آن جمعی از کودکان با پدر و مادر خود می لولند، نه امکان زندگی توأم با سلامت در آنجا وجود دارد و نه توان حفظ محیط و سلامت اخلاق فرزندان. فرزندان شاهد رفتارها و روابطی در خانه اند که به مصلحت آنها نیست و طبعا آنان نابهنگام نسبت به بسیاری از مسائل و روابط آشنا می شوند و آینده شان آینده ای توأم با جرم و انحراف است.
امر مهاجرت های پی در پی والدین خود مشکل زاست و زمینه را برای بسیاری از نابسامانیها فراهم می آورد. کودک در مهاجرت دائم خانواده و گاهی هم شخص خود مواجه با مشکلات بسیاری چون مشکل تطابق، جدائی ها، بازی و برنامه ریزی، مشکل روانی، امنیت، خودرأیی التقاط فرهنگی و از این قبیل است. و در مواردی ممکن است سر از جرم و انحراف درآورد و آبروی تحصیل شده در طول مدت عمر خانواده را یکباره بر باد بدهد.
خطر نابسامانی به هنگامی شدید می شود که در خانواده، والدین کودک منحرف و فاسد باشند. شما از کودکی که والدین او معتادند، تبهکارند، آلوده و فاسدند چه انتظاری می توانید داشته باشید؟ والدین معتاد چه درس انسانیت و اخلاقی می توانند به کودکان خود بدهند؟ والدین زندانی، به ویژه مادرانی که با کودک خود زندانی باشند چه گام مثبتی برای فرزندان خود می توانند بردارند. و
والدین آلوده و دچار فحشاء، قمار، سرقت و جرم چگونه می توانند به فرزندان خویش درس شرافت و انسانیت بیاموزند و آنها را برای آینده بسازند؟
بررسی های محققان آسیب شناس نشان داده و اثبات کرده است که حاصل اعتیاد والدین سردی کانون، سستی پیوند عاطفی، ویرانی کانون و عوارض ناشی از تبهکاری و آلودگی والدین، بدآموزی و تقلید ناروا، احساس شرمساری، نابسامانی زندگی، استعداد انحراف و سرانجام سردرآوردن از جرم است. کودکان بسیاری هستند که در مفاسد والدین شرکت کرده و دچار عوارض بسیار ناگواری در زندگی حال و آینده شده اند و چه گنهکارند والدینی که چنین موجباتی را برای فرزندان خویش فراهم می آورند.
در مواردی نابسامانی خانواده ناشی از روش زندگی و مشی و شیوه ای است که آنان در زندگی خود در پیش گرفته اند. نادانی بلائی بزرگ و غفلت بلائی بزرگتر و گرفتار کننده تر است. این امر برای خانواده هائی بیشتر مشکل آفرین است که روش و مشی والدین هم دچار نابسامانی و جهل و غفلت باشد. اشتباه در روش و غفلت در گزینش روش خود موجد عوارض بسیاری برای کودک و زندگی حال و آینده اوست. چه بسیار از کودکان که به علت روش غلط والدین خود لغزیدند و عمری گرفتار آن شدند. و یا به علت فکر غلط والدین در سیستم تک فرزندی آنها را گرفتار و فاسد کرده اند. کودکی که به علت یکدانه بودن دچار ناشیگری های والدین شود و یا از محبت افراطی آنها برخوردار گردد چه انتظاری از چنین فرزند در آینده می توانید داشته باشید.
خانواده از هم گسسته خود خانواده ای گرفتار و نابسامان است. کودکی که در خانواده آشفته و پریشان زندگی می کند بین والدین او درگیری و اختلاف است، و او شاهد جدائی ها، غیبت والدین و دیگر اختلالات است، گرفتار جراحات عاطفی عدیده ای است، توان زندگی و همسازی با جامعه را ندارد. طفلی که طلاق والدین اندیشه او را به خود جلب نموده، گریه و عجز و التماسش نتواسته است آنها را از تصمیم آن دور سازد وضع عادی ندارد، کودکی که پس از طلاق گرفتار تعیین تکلیف است و برای روز دیدار باید روزشماری کند و یا همه روز هم چون توپی دست به دست می گردد و دچار دهها عامل بدبختی و گرفتاری است چه تصمیمی
برای زندگی حال و آینده می تواند بگیرد. آینده چنین کودکان ویران و زندگی شان توأم با احساس محرومیت و بدبختی و فرجام شان تن دادن به بی بند و باری و لغزش و انحراف است.
از دیگر مسائلی که در زندگی و سرنوشت کودکان اثر دارد و موجب نابسامانیهاست مسأله مرگ والدین است. مرگ پدر برای کودک ضایعه ای است و مرگ مادر ضایعه ای غم انگیزتر و ضایعه بارتر. اثر آن در کودک بستگی دارد به میزان سن، فهم و درک، و درجه عشق و وابستگی او به پدر یا مادر و به نوع تجاربی که در حیات پدر کسب کرده است. مرگ نه تنها یک ضربه روانی و یک جراحت عاطفی برای کودک است، بلکه در جنبه زیستی و جسمانی کودک هم اثر دارد و طفل را دچار بی اشتهائی، رنجوری و زرد و نزار می سازد. فاجعه به هنگامی سنگین تر است که کودک خردسال و نیازمند به حمایت مادر و پدر و یا بیمار و محتاج به کمک آنها باشد عدم سرپرستی و حمایت، عقده های ناشی از احساس محرومیت، احساس گناه ناشی از تقصیرکاری خود در این مرگ ممکن است وضع بدی برای کودک پدید آورد، به همین نظر همدردی، محبت و حمایت برای او ضروری است.
و بالاخره از موارد دیگری که زمینه را برای نابسامانی خود لااقل از دید کودک فراهم می آورد ازدواج مجدد والدین و زندگی کودک با ناپدری و نامادری است. احساس کودک از ناپدری یا نامادری این است که فردی غریبه و بیگانه پای به عرصه زندگی آنها نهاده و غاصبانه جای پدر یا مادر واقعی را تصاحب کرده است. به همین نظر او نمی تواند دیدی مثبت و پذیرنده نسبت به او داشته باشد. منع ها و حسادتهای کودکانه، عصیان ها و نافرمانیهای آنان، تغییراتی که در خلق و خوی و رفتار چنین کودکان پدید می آید در حقیقت. اعتراضی است آشکار علیه چنین وضع و موقعیت خود.
شدت نگرانی به هنگامی است که او دچار ناپدری عصبانی و پرخاشگر یا نامادری حسود و آزاردهنده باشد و نتواند وضع و موقعیت خود را برای پدر یا مادر بازگو نماید. یا در خانه احساس تبعیض کند و دریابد که بین او و دیگر فرزندان خانواده ناپدری یا نامادری تبعیض است. این چنین کودکان نمی توانند وضع عادی داشته باشند و در معرض عوارض متعددی هستند که هر یک بنحوی در زندگی حال
و آینده و حتی در پیشرفت تحصیلی آنها مؤثر است و می تواند عامل لغزش و انحراف و یا مستعد کننده جرم و لغزش باشد.