جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تلاش نکنید راه حل های خود را در مورد مشکلات کودک به او تحمیل کنید

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یکی از سریع ترین شیوه های مختل کردن و کند کردن فرایند آموزش هیجان این است که به کودک ناراحت یا خشمگین بگوییم چگونه مشکل موجود را حل کند. برای این که بدانید چرا این اتفاق می افتد به رویدادی که تقریبا به مشکل همیشگی در روابط زناشویی روی می دهد فکر کنید. یکی از داستان های متداول این است که: زن به دلیل بحث و جدلی که با همکارش داشته است، آشفته به خانه باز می گردد؛ شوهرش مشکل را تجزیه و تحلیل می کند و در ظرف چند دقیقه طرحی کلی برای حل مشکل ارائه می کند، اما زن به جای احساس خوشحالی و سپاسگزاری برای پیشنهاد شوهرش، بر عکس حالش بدتر می شود. بدین دلیل که هیچ پیامی مبنی بر این که شوهرش احساس ناراحتی یا خشم و ناتوانی و شکست در او را درک کرده است دریافت نکرده؛ بلکه به او نشان داده است که چقدر ساده می توان این مشکل را حل کرد. این شیوه برای زن بدین معنا است که خیلی زیرک نیست یا اینکه خودش هم می توانست به چنین راه حلی برسد.

تصور کنید اگر شوهر به جای پند و اندرز تنها دستی به پشت همسرش می کشید، چه احساس بهتری پیدا می کرد و در حین نوازش پشت او تنها به صحبت ها و بیان احساساتش در مورد مشکل گوش می داد. در این شرایط زن می توانست به راه حل مشکل فکر کند و به آن بپردازد و اکنون پس از آن حس اعتمادی که به همسرش در او به وجود آمده است (پس از احساس بهتری که بر اثر نوازش پشتش در او ایجاد شده) پیشنهاد همسرش برای حل مشکل را از او می پرسید. در پایان شوهر فرصتی برای ارائه پیشنهاد خودش می داشت و برای زن نیز راه حل دیگری وجود داشت که می توانست به آن گوش بدهد. زن به جای تحقیر شدن احساس توانمندی و حمایت شدن از سوی همسرش می داشت.

در تعامل بین کودکان و والدین نیز شرایط بدین گونه است. بی میلی کودک در پذیرش پند و اندرز والدین، احساس ناتوانی و شکست در آنها ایجاد می کند- به ویژه

با توجه به میزان دانش و تجربه والدین در زندگیشان، که می توانند این دانش و تجارب را در اختیار فرزندان خود قرار دهند. اما این شیوه ای نیست که به طور معمول کودکان از آن چیزی بیاموزند. پیشنهاد راه حل پیش از همدلی کردن با کودک شبیه به ساختن چهارچوب خانه پیش از ریختن پی آن است.