همهى ما، در لحظاتى، براى خود احساس تأسف مىکنیم. بر این تصوریم که زحمت زیادى مىکشیم؛ ولى آنچه حق ماست به دست نمىآوریم؛ گویى زندگى با ما راه نمىآید. گاهى ممکن است از خود بپرسیم «چرا من؟» اگر مراقب نباشیم، احساس دلسوزى براى خود مىتواند به آنچنان حالت روحىاى تبدیل شود که ما را از نالیدن و دل و دماغ نداشتن گه گاه به نومیدى کامل بکشاند. احساس ما، ما را محدود مىکند به برگزیدن دادههایى که تنها، نگرش «من بیچاره» را حمایت مىکند و در چرخهاى تکرارى از تفکر گرفتار خواهیم آمد که ما را به دور باطلى از دلسوزى به حال خود و ناتوانى هدایت مىکند.
اگر خود را در چنین موقعیت دیدیم بسیار مفید خواهد بود که فکر کردن به مسائلمان را متوقف کنیم و بکوشیم کارى انجام دهیم – هر
کارى. من به پدر و مادرها توصیه مىکنم که به دوچرخه سوارى بروند، پیادهروى تند انجام دهند یا فقط به سفرى دلخواه فکر کنند. کیت، یکى از شاگردانم، آنچه را براى او مفید واقع شده بود این گونه شرح داد: «خود را شکست خوردهاى پیر و مورد استفاده واقع شده احساس مىکردم که کوچکترین قدردانىاى از او نشده است. سه فرزندم بىاندازه خستهام مىکردند. شوهرم تمام مدت کار مىکرد و وقتى به خانه مىرسید بسیار خسته بود. من عصبانى و غمگین بودم؛ اما از این احساس نیز رنج مىبردم. از این رو، تصمیم گرفتم همان طور که در کلاس دربارهاش حرف زده بودیم، به چیزهاى خوب فکر کنم. چشمهایم را بستم و اولین چیزى که به ذهنم رسید این بود که به کمى تحسین و قدردانى نیاز دارم. بنابراین، خود را در استادیوم بزرگى مجسم کردم که همهى تماشاچیان کف مىزنند و فریاد مىکشند «کیت فوق العاده است.» بعد خودم شروع کردم به کف زدن و در حالى که رو به دیوارهاى آشپزخانه داشتم، با آهنگ قدیمى دو، چهار، شش، هشت، براى کى دست مىزنیم؟ براى کیت! براى خودم فریاد تشویق سر دادم.«
»من فهمیدم مىخواهم با شوهرم نزدیکتر باشم و فرزندانم بفهمند براىشان چه کردهام. به کمى توجه نیاز داشتم. بنابراین، دسر مورد علاقهى هر یک از اعضاى خانواده را آماده کردم و آن را بر روى گنجهى در کنار یک نوشتهاى بزرگ با این مضمون گذاشتم: «کیت فوق العاده است. اگر با
من موافقید، مرا در آغوش بگیرید و ببوسید.» نیازى به گفتن نیست که این کار موجب سر گرفتن گفت و گوهایى شد. من از توجهى که بدان نیاز داشتم برخوردار شدم و با همسرم تصمیم گرفتیم بچهها را نزد یکى از خویشاوندان بگذاریم و تعطیلات آخر هفته را به سفرى کوتاه برویم. نمىگویم این کار زندگى مرا تغییر داد؛ ولى آن را از یکنواختى آزار دهندهاش بیرون آورد.«
این ابتکار نه تنها براى کیت مفید واقع شد، بلکه به فرزندان او نیز نشان داد چگونه براى حل مشکلات به اقدامهایى مبتکرانه دست بزنند. افزون بر این، کیت زمانى را که نیاز داشت با همسرش بگذراند به دست آورد. براى همسران بسیار حیاتى است که به روابط خود هر از گاهى روحى تازه ببخشند و آن را بارور سازند. قدردانى از افراد خانواده براى همهى اعضاى آن مفید واقع مىشود.