اغلب والدین نگران از این که مبادا اظهار نظرهای منفی در مورد کارهای بچه ها آنان را دلسرد کند، از انتقاد کردن صرفنظر می کنند. در حالی که آنچه موجب یأس و ناامیدی بچه ها می شود «دلگرمی» پوچ وغیر واقعی است و نه انتقاد سازنده و مفید. والدین به طور طبیعی تمایل دارند که فکر کنند تمام کارهای فرزندشان جالب توجه و عالی است. غافل از این که اگر به بچه گفته شود همه کارهای او خوب و کامل و تمام عیار است، نه تنها او به بسط و گسترش معیارهای عملکردش نمی اندیشد بلکه درباره ی معنای «کار خوب و کامل» گیج شده و تمایلش برای توسعه و بهبود حس ارزیابی و قضاوتش
سرکوب می گردد.
بچه ها اغلب می کوشند به والدین خویش این معنا را تفهیم کنند که نیاز دارند کارشان به طور دقیق ارزیابی شود. بچه از شش سالگی نسبت به تعریف و تمجید والدینش حساس می شود، بخصوص اگر حس کند که این تعریف ها ساختگی است و با استنباط او از واقعیت ها انطباق ندارد. تعریف بی جای والدین و تکذیب آن از سوی بچه ها اغلب به بحث و مشاجره منجر می شود. من پس از تحقیق و بررسی تعدادی از مشاجره ها دچار شگفتی شدم. وقتی پدر آنجی، هشت ساله، او را «نابغه» نامید، او آکنده از احساس محرومیت و نومیدی زیر گریه زد و گفت: «وقتی این چیزها را از شما می شنوم، حس می کنم موجودی پوچ و بی فایده ام.»
افراط در تحسین بچه را گیج و سردرگم می کند. آنجی نمی داند که منظور پدرش از کلمه ی «نابغه» چیست و آیا سایر مردم هم چنین عقیده ای دارند، بعلاوه او برای نگهداری این مقام و موقعیت چه باید بکند. به همین دلیل این تحسین بی جا او را خشمگین و مضطرب می سازد. پیتر، هفت ساله، عروسک سفالی اش را که ساخته بود خرد و متلاشی کرد زیرا با نقطه نظر پدرش که کار او را «عالی» خطاب کرد مخالف بود.
بچه تحسین بی جا را نادیده گرفتن تلاش واقعی اش برای به ثمر رساندن چیزی برانگیخته از توانایی ها و معیارهایش تلقی می کند.
پیتر ترجیح داد که به جای دریافت تحسینی که خود را شایسته و برازنده آن نمی دانست، عروسک سفالی اش را خرد کند.
والدین جولی، نه ساله، مهارتهای فرزندشان را در اسکی تحسین کردند، او به خاطر بی اعتنایی به این اظهار نظر پوچ و تو خالی ترجیح داد به جای اسکی بر روی برف غلت بزند.
بچه ای که با تعریف و تمجید غیر واقع بینانه رو به روست انگیزه ای برای تلاش بیشتر ندارد. جولی حس می کند که پدرش با این تحسین بی جا، مشکلات او را هنگام اسکی به طور کامل نادیده گرفته است. او از تلاش بیشتر در این زمینه امتناع می کند، زیرا ارزیابی غیر واقع بینانه پدرش انگیزه بهبود و پیشرفت را از او سلب کرده است.
بچه ها مشتاقانه مایلند خود را باهوش، خلاق و ماهر ببینند. آنان نیز مانند غالب مردم از تحسین لذت می برند. در عین حال نیاز دارند حس واقعی بینی شان نیز ارضاء شود. آنجی، پیتر و جولی به روشنی می دانند که باید مهارت هایشان را بهبود بخشند. آنان برای پیشرفت، کمک و حمایت والدین شان را می طلبند و از این که پدر و مادرشان توانایی های کنونی شان را تأیید می کنند ناراحت و مأیوس هستند.
ما باید ضمن تأیید بچه ها، ترغیب شان کنیم کمبودها و نارسایی هایشان را برطرف کنند. پس به جای اینکه صرفا بگویید: «عالی است!» بهتر است بگویید: تو این کار را خوب انجام دادی، اما با دقت عمل و تلاش بیشتر می توانی به نتایج بهتری برسی.»
هلن، ده ساله، قرار بود به عنوان کاردستی یک جامدادی بسازد. او لبه های چند تکه چوب را سمباده زد و کوشید که درپوش و پایه ی
جامدادی را به هم متصل کند. هنگام انجام این کار خود را با یکی از همکلاسی هایش که همیشه کارهایش دقیق و کامل بود، مقایسه کرد. گر چه کاردستی او خوب و درست از آب درآمد، اما آن طور که او تصور می کرد نشد، به همین دلیل با چهره ای برافروخته در حالی که به دشواری نفس می کشید فریاد کنان گفت: «وحشتناک است؛ خرابش کردم!» اعتقاد او به ارزش تمرکز و سختکوشی و پشتکار و ممارست یکباره از حرکت باز ایستاد و متوقف شد. مادر هلن که با چهره پریشان و مأیوس دخترش روبه رو شده بود، برای این که فشار و اضطراب او را کاهش دهد گفت: «خوب است، بهتر از این نمی شود.» و این پتک سنگین دیگری بود که بر اعتقادات هلن فرود می آمد. او گریه کنان گفت: «نه این طور نیست، وحشتناک است، هیچ کاری از من ساخته نیست.» در چنین شرایطی مادر هلن می بایستی ضمن تأیید نارضایتی فرزندش، او را یاری کند تا نیرویی را که صرف ناخشنودی می کند در جهت برنامه ریزی برای پیشرفت به کار برد: «فکر کنم که کار تو خوب و جالب است، اتصال درپوش به پایه ی جامدادی باید کار دشواری باشد. لبه های آن هم، اکنون بسیار صاف است. اما فکر می کنم می خواهی کار بهتری عرضه کنی. اکنون قصد داری چه کار کنی؟» نقطه نظرهای مادر هلن مبنی بر کار بیشتر و دشوارتر، اعتماد هلن را به تحرک وا می دارد. او هرگز نباید با بی توجهی به معیارهای بالای فرزندش، او را از اهدافش باز دارد و یا شتابزده بر دلسردی اش سرپوش گذارد و با تأکید بر این نکته که کار قابل قبولی عرضه کرده بخواهد اضطرابش را تسکین دهد. بلکه می بایستی او را یاری کند تا
به طور دقیق شیوه ی دستیابی به معیارهایش را توصیف کند. به هر حال تشویق بچه به خاطر قضاوت و ارزیابی خوب خودش بهترین تحسین برای او به شمار می آید.