وقتی که دانش آموزی می گوید: «من نمی توانم از عهده انجام کاری برآیم» ممکن است بر اساس طرز بیان و اشارات و حرکاتش بتوان نتایجی نظیر «او در واقع همان کار را می داند» و یا «دلش می خواهد که آن را انجام دهد» و نیز اینکه «واقعا از عهده چنین کاری برنمی آید» را استنباط کرد. همانگونه که ما می توانیم احساس ذلت و حقارت را در پس ظاهر فردی مغرور و متکبر ادراک کنیم و صداقت و راستی و بالعکس ریاکاری و دروغ گویی را در پس زمینه گفتار او تشخیص دهیم.
این یافته ی علمی را استریتر (1977((1) در پژوهش های خود نشان داده که آشفتگی و قطع شدگی در گفتار هنگامی رخ می دهد که احتمال
درغگویی وجود دارد. پس دانش آموزی که می گوید تکالیف درسی اش را انجام داده، ولی در گفته هایش تلاطم خاصی وجود داشته و نیز در قیافه اش تغییراتی مشاهده شود، می توان گفت که در واقع تکالیفش را انجام نداده است.
از طرف دیگر وقتی معلم در گفته های خود تردید دارد و به خود اطمینان ندارد، آشفتگی در صدا و حالت ترس در بیان او قابل مشاهده خواهد بود. به خصوص وقتی که وی به لبه ی صندلی و یا میز به طور مدام تکیه کند و یا بنشیند، این احتمال را افزایش می دهد. این الگوی ارتباطی به ویژه در رفتارها و روش های تربیتی والدین در ارتباط با فرزندان می تواند کاربرد مؤثری داشته باشد و کودک از طریق پی بردن به زمینه های پنهان رفتار والدین واکنش خود را تنظیم می کند. به همین خاطر است که آثار تربیتی نقش پنهان والدین بیش از نقش آشکار و عمدی آنهاست.
1) Streeter, etal.