تعلیم و تربیت پیشرو زمانی رخ می نماید که از روحیه رقابت جویی بازدارنده باز ایستاده باشد! و در عوض، همدلی و همتازی را جایگزین تک روی و تک تازی کند. برخی از معلمان و مربیان گمان می کنند که از طریق راه اندازی مسابقات پی در پی و ایجاد رقابت های فشرده بین دانش آموزان می توانند به اهداف متعالی آموزشی و تربیتی دست یابند. هر چند اصل «رقابت» به منظور ایجاد انگیزه برای پیشرفت، یکی از عوامل مهم در زندگی اجتماعی افراد محسوب می شود و اساساً چه در عرصه ی تولید و صنعت و چه در عرصه تجارت و معاملات، و چه در پهنه ی کسب دانش و معرفت علمی، رقابت در شکل سالم، منطقی و متعادل آن می تواند مفید و سازنده و مایه تحرک و پویایی افراد باشد، اما آن چه که امروزه دست کم در سطح مدارس از نظر ملاک های پیشرفت و موفقیت آموزشی و تربیتی شاهد آن هستیم نه تنها موجب رشد و پرورش و تعالی اخلاق و رفتار دانش آموزان نشده است، بلکه به منزله ی عامل تهدید کننده برای سلامت روانی آنها و تیره ساختن فضای اجتماعی مدرسه عمل می کند. بارها شاهد بوده ایم که پاره ای از معلمان به منظور پیشبرد مقاصد
آموزشی و ارتقای معدل دانش آموزان، جو رقابت شدیدی را بین دانش آموزان به راه انداخته اند تا به هر قیمتی آنها را در رسیدن به هدف مورد نظر تحت فشار توان فرسا قرار دهند. برای مثال از آنها می خواهند که همیشه و در همه درس ها نمره 20 بیاورند و به آنها وعده می دهند که چنان که آنها چند نوبت نمره 20 ارائه دهند می توانند کارت آفرین دریافت کنند و این کارت آفرین ها اگر به تعداد معینی برسد می توانند از طریق آنها به جایزه های بزرگ دست یابند و یا به اردوهای تفریحی یا مسافرتی بروند.
کاربرد این شیوه از رقابت گری که به جای تقویت انگیزه های درونی صرفاً به محرکهای خوشایند بیرونی توجه دارد. نه تنها اشتیاق درونی دانش آموزان را به یادگیری درس افزاشی نمی دهد، بلکه رفته رفته دانش آموزان، از درس خواندن، فهمیدن و حل مساله نه برای کسب علم و معرفت و توسعه شخصیت انسانی و منش متعالی خود بلکه به منظور جلو افتادن از دیگران، کسب جایزه، خودنمایی و برتری طلبی کاذب استفاده می کنند. آنها به جای آن که از فرآیند طبیعی دانستن، کشف کردن و فهمیدن لذت ببرند، از فرآورده های مصنوعی جایزه و پاداش و محرک های بیرونی لذت می برند و این روند اگر ادامه یابد، دانش موزان را از نیروی خودیابی، خودآموزی و خود رهبری تهی می سازد.
خطرناک تر و فاجعه آمیزتر از رقابت در عرصه های «آموزشی«، گسترش و تعمیم آن در عرصه تربیت و ارزش های اخلاقی و اعتقادی است. زیرا اگر رقابت به این سبک و روش در جنبه های ارزشی و عاطفی رسوخ کند، گرایش به مسائل اعتقادی که باید بر پایه ی «عشق» و «ایمان قلبی» باشد، معطوف به مشوق ها و محرک های بیورنی می شود و در نهایت ریا و تظاهر جایگزین اخلاص و ایمان می گردد. در نتیجه، کثرت و فزونی متظاهران به دین
جایگزی معتقدان و مومنان به دین می گردد.(1)
به عبارتی دیگر، همین مسابقات فرهنگی و هنری که با شیوه های کهنه و منسوخ شده به منظور ارتقای دانش و بینش دینی با هزینه های سنگین منطقه ای و کشوری اجرا می شود اگر از سطح ابزار و وسیله فراتر رود و خود به هدف و غایت تبدیل شود، نتیجه ی متضاد با آن چه قصد شده است را در پی دارد و اگر در تبلیغ این گونه مسابقات توجیه درستی صورت نگیرد احتمالاً منجر به پدیدآیی آثار وارونه تربیتی می شود. اگر بخواهیم آثار زیانبار، پنهان، غیرمستقیم، و ناخواسته این گونه رقابت ها را چه در عرصه آموزشی (نمره گرایی، معدل گرایی، بیست گرایی) و چه در عرصه فعالیت های فرهنگی و تربیتی فهرست وار نشان دهیم حداقل آثار تخریبی آن عبارتند از:
1- ایجاد فاصله و بیگانگی بین دانش آموزان به نحوی که هر دانش آموزی هم کلاس خود را نه به منزله یک دوست و رفیق بلکه یک رقیب خطرناک و دشمنی که به میدان آمده است تا او را از صحنه مقبولیت و پیشروی باز دارد می نگرد.
2- پدید آمدن شرایط روحی و روانی آسیب زا برای دانش آموزان شکست خورده در میدان رقابت و به وجود آمدن احساس حقارت در آنها و نهایتاً پناه بردن به ساز و کارهای دفاعی برای توجیه شکست خود، که پیامد آن منجر به ناهنجاری های رفتاری و عاطفی می گردد.
3- محدود کردن راه های موفقیت در نزد دانش آموزان به هدف های سطحی مسابقات در قالب رقابت های ایجاد شده به نحوی که آنها تصور
می کنند پیروزی و موفقیت هنگامی حاصل می شود که بتوانند از فعالیت های خاص و در حد دروس آموزشی مدرسه از همکلاسی های خود جلو بزنند و اگر به این کار موفق نشوند هر گونه امیدی برای دست یابی به پیشرفت و موفقیت را از دست داده اند.
4- نخبه پروری و نگاه گزینشی به دانش آموزان، بدین معنی که؛ همان تعداد اندک از دانش آموزان که در پیکار «نابرابر» به موفقیت دست یافته اند مورد توجه اولیا و مربیان مدرسه قرار می گیرند و اغلب سرمایه گذاری های انسانی و مادی و آموزشی صرف همین معدود دانش آموزان می شود که در این رقابت ها به مقام های بالا دست یافته اند و ناخواسته بخش متوسط و اکثریت دانش آموزان از میدان توجه معلمان و مربیان خارج می شوند و همین مسأله سبب سرخوردگی و دلسردی، بی تفاوتی و نهایتاً کاهش انگیزه تحصیل و پیشرفت دیگر دانش آموزان می شود.
5- از آن جا که «عدالت» آموزشگاهی یعنی برخورد «نابرابر» با کسانی که دارای استعدادها و توانایی های «نابرابر» هستند! باید تفاوت های فردی، مشکلات اجتماعی و خانوادگی و شرایط اقتصادی و موقعیت های روانی، عاطفی دانش آموزان موفق یا ناموفق را شناسایی کرد. در حالی که در میدان رقابت های ناعادلانه فرصت و یا زمینه ای برای درک این شرایط و تشخیص تفاوت های فردی وجود ندارد و این غفلت نوعی ظلم آشکار به دانش آموزان می باشد. به تعبیر جوسون «هیچ چیز ناعادلانه تر از این نیست که با افراد نابرابر به طور یکسان برخورد شود«.(2)
6- رقابت آن هم به شکل کنونی آن در مدارس، به ویژه در میان کودکان و
نوجوانان با توجه به ویژگی های عاطفی و روانی آنها در اغلب موارد منشأ بدبینی، کینه جویی، خودخواهی، خودمداری، فرصت طلبی، برتری طلبی، خودنمایی و. . . دیگر خصوصیات منفی می شود که علی رغم در نظر داشتن هدف های متعالی و ادعا شده در عمل به ضد آن تبدیل می شود و رقابت که باید موجب ترویج فرهنگ رفاقت شود به دشمنی و کینه جویی و ایجاد فاصله بین دانش آموزان می انجامد و تربیت که باید موجب صمیمیت، دوستی، مهرورزی، همبستگی، بخشش و. . . شود جای خود را به صفات متضاد آن می دهد. نکته برجسته و قابل توجه، پیامدهای ناگوار و نتایج ناخواسته رقابت های تحمیلی و تهدید کننده ای است که چه در سطح خانواده و مدارس و حتی در بخش هایی از نهادهای فرهنگی-تربیتی جامعه رسوخ یافته است و چنان چه به همین روال ادامه یابد نه تنها سلامت روانی و اخلاقی دانش آموزان را در معرض فروپاشی قرار می دهد بلکه کل نظام اجتماعی و مناسبات انسانی جامعه را به ناامنی و بی اعتمادی که ثمره ی آن خودخواهی و خودمحوری افراد در رقابت های ناسالم است دچار می کند. این پیامد ناسالم با ویژگی های یک جامعه ی سالم و پیشرو منافات دارد، چرا که جامعه ایی رو به پیشرف است که در دل ها و اندیشه های مردم آن امیدو اعتماد، همدلی و همراهی، نوعی دوستی و مهرورزی ریشه دوانیده باشد. هر گاه افراد جامعه نسبت به یکدیگر احساس بهتر و نگرش مهربان تری داشته باشند و همچون اعضای یک خانواده صمیمی در کنار هم زندگی کنند می توان به پیشرفت و تعالی جامعه امیدوار بود. به عبارتی دیگر، پیشرفت آدمی در پیشروی و پیشتازی فردی او نیست بلکه به همراهی و همتازی و همدلی او با افراد دیگر بستگی دارد و به تعبیر «انیشتین«: پیشتازی واقعی کسی است که دیگران را نیز پیش براند حتی اگر
خودش از قافله و پیشروی باز ماند!«(3)
یکی دیگر از نتایج این نوع رقابت در آموزش و پرورش با شیوه های رایج و شایع آن تهدید معنویت و سلامت اخلاقی روانی دانش آموزان است. به تعبیر زیبای جولیا کامرون «وقتی توجهمان را به رقابت معطوف می کنیم روحمان را مسموم می کنیم و از پیشرفت واقعی باز می مانیم. وقتی توفیق های دیگران را با حسرت می نگریم از مسیر خودمان چشم بر می داریم«(4) چرا که رقابت، به شکل تخریبی آن مانع خلاقیت است. آرزوی بهتر از دیگری بودن می تواند آرزوی خود بودن و خود یافتن را خفه کند. وقتی با دیگران رقابت می کنیم، وقتی انرژی خلاقمان را به اطراف معطوف می کنیم. از استعدادها و توان مندی های درون خود غافل می شویم.
روحیه رقابت، که مخالف روحیه آفرینش است اغلب ما را ترغیب می کند که خود در چیزی برنده شویم که پیروزی به نظر می رسد و این امر می تواند بسیار خطرناک باشد.
بنابراین، آموزش و پرورش رقابت ساز، مانع پدید آیی روحیه رفاقت و همدلی از یک سو و همتزای و هم اندیشی از سوی دیگر می شود. آن چه که نیروی محرکه و زیست مایه اندیشه متعالی و خلاق است نه رقابت و با هم ستیزی بلکه رفاقت و «هم ستیزی» است! و نه پیشی گرفتن «از» یکدیگر بلکه پیشی گرفتن «با» یکدیگر است!
1) شاید یکی از مهم ترین و در عین حال پنهان ترین عوامل دین گریزی و دین زدایی ناخواسته و ناخودآگاه در جامعه های دینی بیش از آن که ناشی از تبلیغات دشمنان دین و ملحدان دین باشد، متأثر از روش های ضد تبلیغی حامیان و دوست داران دین باشد.
2) بنگرید به کتاب: راه هنرمند، جولیا کامرون؛ ترجمه گیتی خوشدل، انتشارات پیکان، سال 1377.
3) 24 مقاله (حاصل عمر(؛ آلبرت انیشتین؛ ترجمه ناصر توفیقیان.
4) راه هنرمند، بازیابی خلاقیت؛ جولیا کامرون؛ ترجمه گیتی خوشدل.