تربیت به معنای درونی آن، ترجمان این آیه از قرآن کریم در سوره ی شمس است که فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها؛ آن کس که به مقام تزکیه رسید رستگار شد. فلاح و رستگاری در تزکیه ی روحی و روانی پدید می آید. اما برای رسیدن به این مقام مزکی و معلی باید همه ی وجود را از هر گونه آلودگی پاکیزه کرد. و تزکیه بیش از آن که افزودن چیزی از بیرون به درون باشد، پیرایش درون از آلایش های بیرون است.
جهت گیری تربیت باید معطوف به «تخلیه ی ذهن«، «تزکیه ی دل» و «تقویت عشق» باشد.
پس تربیت، نوعی تزکیه است. تزکیه نیز نوعی «تخلیه» است؛ تخلیه ی ذهن و دل از آن چه آدمی را از اصالت فطری، خلاقیت طبیعی، نواندیشی معنوی و نوآفرینی ایمانی باز می دارد.
تربیت یک «امکان» است، نه یک «الزام«؛ «شکوفا شدن» استعدادهاست نه «شکوفا کردن» استعدادها؛ یک فرایند درونی، خودزا و طبیعی است، و نه فرآورده های بیرونی، دگرزا و تصنعی.
اصول تربیت به تناسب شرایط اجتماعی و طبیعت متربی «کشف» می شود، و نه آن که از جانب مربی «وضع» شود!
روش های تربیتی نیز در تعامل میان دو قطب سیال مربی و متربی، در لحظات آنی به شکل بی همتا خلق می شود، و نه آن که از جانب مربی وضع شود.
مقصد تربیت، رسیدن به «ایستگاه تکامل» نیست؛ بلکه قرار گرفتن در «مسیر تکامل» است. و گویا راز مفهوم «صراط مستقیم» به یک معنا نیز در همین است که همواره از خدا درخواست می کنیم که ما را به «راه» راست (و نه مقصدی خاص) هدایت کند. قرار گرفتن در صراط مستقیم و راه کمال، خود یک هدف والاست.
هدف تربیت
هدف تربیت کمال (Perfect) نیست؛ بلکه کامل شدگی (Wholeness) است.
توسعه دادن ظرفیت ذهن است، و نه پر کردن ذهن؛
ژرف نمودن نیروی حیرت است، و نه خاموش کردن آن؛
بر هم زدن اصل تعادل ذهنی است، و نه متعادل ساختن آن؛
نا رضامندی ذهن و منطق عقل است، و نه قانع کردن آن.
هدف آموزش
ناآرام ساختن ذهن است، و نه رام کردن آن؛
ویران کردن قالب ها و عادت های ذهنی است، و نه خوکردن به آنها؛
نظم زدای از ذهن پویاست، و نه نظم دهی به آن.
هدف تربیت، تهی کردن است و نه فربه کردن
تربیت واقعی باید وجود متربی را:
از هر چیزی «تهی» کند تا از همه چیز «لب ریز» شود؛
از دانستن تهی کند، تا از ندانسته ها لب ریز شود؛
از نفرت تهی کند، تا از عشق لب ریز شود؛
از رقابت و حسادت تهی کند، تا از رفاقت و صمیمت لب ریز شود؛
از خشم و کین تهی کند، تا از محبت و دوستی لب ریز شود؛
از غرور و نخوت تهی کند، تا از فروتنی و قناعت لب ریز شود؛
از شک و تردید، تهی کند تا از ایمان و اطمینان لب ریز شود؛
از اندوخته ها و داشته ها تهی کند، تا از بخشش و بازآفرینی لب ریز شود؛
از دشمنی و انتقام تهی کند، تا از عفو و گذشت لب ریز شود؛
از خودخواهی تهی کند، تا از خدا خواهی لب ریز شود؛
و در نهایت از «غیر» تهی کند تا از «او» لب ریز شود.
ذهن تهی شده در این جا، ذهنی است که پژواک واقعیت را در فضای تهی خود آن گونه که «هست» نمایان می سازد. تهی شدن در این جا، عین «غنی شدن» است؛ خالی شدن در این معنا، خود زمینه ی پر شدن و کامل شدن است.
قرار گرفتن در «مرحله ی خلاء» نوعی مراقبه معنوی برای استعلا یافتن بر زمان و مکان است. از همین رو ذهن خالی، غنی ترین ظرفیت را برای پذیرش و وسیع ترین و عالی ترین حد از فهم واقعیت جهان در خود دارد.
خلاء ذهنی با نزاع دشوار و زدایش طاقت فرسا همراه است و یکی از پیامدهای رابطه ی عمیق بین یادگیری و یادزدایی، تعادل و عدم تعادل ذهنی، پرسش گری و پاسخ جویی، و نهایتاً «ذهن ورزی» و «ذهنیت زدایی» از ساختار اندیشگی است.
بنابراین «خلاء، تهیا» و «بی ذهنی عُلیا» نشانه ی آزادی ذهن از پیش آموخته ها، پیش داده ها و پیش شرط هایی است که ما را از «خود میان بینی» به سوی «میان واگرایی«، رهنمون می سازد.
بی ذهنی، قرار گرفتن در مرحله ی نزاع و انتزاع است که انسان را از زندان و نقاب انسان انگاری واقعیت، کنده و آزاد می سازد؛ مرحله ای که انسان می تواند بر اساس دعای زیبای رسول اکرم (ص) واقعیت اشیاء را همان گونه که «هست«، و نه آن گونه که «می فهمد» و «می خواهد» نظاره گر باشد.
اللهم ارنا الاشیاء کما هی
»خداوندا به من اشیا را همان گونه که هستند بنمایان!«
و شناخت و بینایی این اوج نقطه ی آگاهی بدون دانش؛
اوج اندیشه ورزی بدون اندیشه اندوزی؛
و اوج تزکیه بدون آرایش بیرونی است؛
در چنین نقطه ی اوجی است که ذهن در خلاء خود؛ همچون آینه ای شفاف و زلال؛ نمایش گر تصویر خالص و شفاف «واقعیت» همان گونه که «هست» می شود. و این مرحله غایت معرفت و حکمت در نزد انسان فرزانه است. و آیا هدف تعلیم و تربیت در واپسین مرحله ی خود چیزی فراتر از این هدف را می شناسد؟