جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تشویق به یادگیرى، نه احساس گناه‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

هنگامى که کودکان ما کار نادرستى انجام مى‏دهند – چیزى مى‏دزدند، دروغ مى‏گویند، کلک مى‏زنند – نخستین واکنش ما ممکن است خشم باشد و سپس، متأسفانه، به بدترین‏ها اندیشیدن. در این لحظه بسیار مهم است که امکان تردید را از فرزندانمان نگیریم. آنان ممکن است به درستى نفهمیده باشند که قوانین اخلاقى را شکسته‏اند. ما مى‏توانیم به جاى سرزنش و تنبیه‏شان، این حوادث را به تجربه‏هاى آموزشى تبدیل کنیم. اگر مراقب باشیم که به سرعت نتیجه‏گیرى نکنیم، بلکه به جاى آن اجازه دهیم کودکانمان به ما بگویند چرا آن کار را انجام داده‏اند، مى‏توانیم مطمئن باشیم که از این آزمون با تفکرى بهتر از آنچه از آنان انتظار مى‏رود، همراه با احساسى درست و سالم از خود ارزشى، بیرون خواهند آمد.

مادر متوجه مى‏شود در کیف پول او در کنار کتاب جیبى‏اش باز و همه پول خردهایش برداشته شده است. تنها او و دختر هفت ساله‏اش ملیسا در خانه هستند. مادر، براى پى بردن به حقیقت، به اتاق ملیسا مى‏رود و مى‏گوید: «متوجه شدم که همه‏ى پول خردهایم از کیفم برداشته شده است.«

ملیسا که سرگرم بازى با عروسکهایش است، به او نگاه مى‏کند. مادر ادامه مى‏دهد: «کیف پول من درش باز بود. من همیشه درش رو مى‏بندم، نمى‏دونم چى شده.«

ملیسا سعى مى‏کند توضیح دهد: «خب ماشین بستنى اومد و من کمى پول مى‏خواستم که یک بستنى بخرم، تو هم سرگرم حرف زدن با تلفن بودى. من هم رفتم سر کیفت و پول برداشتم. متأسفم که نتونستم زیپ کیف رو ببندم.«

مادر وسوسه مى‏شود که بخندد؛ ولى قیافه‏اى جدى به خود مى‏گیرد. خوب است که ملیسا اظهار تأسف مى‏کند؛ ولى تأسف او براى چیز دیگرى است. مادر در کنار او و عروسکهایش مى‏نشیند و به آرامى ولى محکم مى‏گوید: «کیف من و پول من چیزهاى شخصى من هستن. من از پول‏هاى تو برنمى‏دارم، تو هم اجازه ندارى به پول‏هاى من دست بزنى.«

اگر نخستین بار است که چنین اتفاقى مى‏افتد، مادر و ملیسا ممکن است توافق کنند که ملیسا پول مادر را از پول توجیبى خود بپردازد. اگر دومین بار است، مى‏شود ملیسا را، علاوه بر برگرداندن پولى که برداشته، از یک برنامه‏ى دلخواه، مثلا تماشاى یک برنامه‏ى تلویزیونى، محروم کرد. اگر پول برداشتن بدون اجازه کار همیشگى او شود، آن وقت مادر باید به فکر راه حلى جدى‏تر باشد؛ مثلا رفتن نزد یک متخصص تا ریشه‏ى دزدى ملیسا را پیدا کند.

مادر ملیسا او را براى برداشتن پول شرمنده نساخت؛ ولى براى او روشن کرد که رفتارش نادرست و قبول نکردنى است. ملیسا امکان دارد براى رفتار اشتباهى که از او سر زده است احساس گناه کند؛ ولى خود را آدم بدى نمى‏بیند.

مادر مى‏توانست به ملیسا کمک کند که یاد بگیرد دفعه‏ى بعد در چنین موقعیتى چگونه مى‏تواند بهتر عمل کند. براى این کار هم مى‏گفت: «من مى‏فهمم که تو براى خریدن بستنى به پول احتیاج داشتى و من هم گرفتار بودم؛ ولى تو نمى‏بایستى بدون اجازه‏ى من از کیفم پول برمى‏داشتى. به جاى اون چه کار مى‏تونستى بکنى؟«

ملیسا حسابى فکر مى‏کند و بعد مى‏گوید: من باید صبر مى‏کردم؛ اما ماشین بستنى فروش مى‏رفت.» و بعد اضافه مى‏کند: «گمان مى‏کنم مى‏تونستم از قلک خودم پول بردارم.«

مادر مى‏گوید: «بله، مى‏تونستى این کار رو بکنى.«

»یا مى‏تونستم یک یادداشت بنویسم و تو در حالى که با تلفن حرف مى‏زدى، اونو بخونى.«

»این کار رو هم مى‏تونستى بکنى.«

ملیسا با تردید و نه چندان خوشحال مى‏گوید: «مى‏تونستم اصلا بستنى نخرم.«

مادر مى‏خندد و در حالى که ملیسا را در آغوش مى‏گیرد، مى‏گوید:

»من همچین نظرى ندارم. اما دفعه‏ى بعد، هر وقت پول خواستى حتما اول از من اجازه بگیر.«

پرسشهاى مادر، ملیسا را به آموختن درس مهمى در مورد ارزشیابى رفتارش و فکر کردن در این باره که چگونه مى‏توانسته خواسته‏اش را در مورد خریدن بستنى از راهى درست برآورده سازد، هدایت مى‏کند. این پرسشها موجب نمى‏شود که او با تلقین شرمسارى یا گناه، نسبت به خودش احساس بدى پیدا کند. حتى ممکن است به او یارى رساند با احساس مسئولیت بیشتر در مورد کارهایش، احساس بهترى درباره‏ى خودش پیدا کند.