تمایل بچه برای درست انجام دادن کارها طبیعی است و او تنها در صورت ناامیدی های پی در پی، از توجه به توانایی ها و شیوه ی عملکردش چشم می پوشد. بنابراین به والدین توصیه می شود که به جای به زور جای دادن مطالب در ذهن بچه، با ناامیدی های او مقابله کنند. بچه در محیط مدرسه با مواد درسی متنوع، رقابت در کسب امتیاز و ارزیابی های پی در پی سر و کار دارد؛ در نتیجه ذهن و دقت خود را به توانایی هایش معطوف می کند و از ارزیابی دیگران مضطرب می شود. با وجود این می توانیم با پیروی از توصیه هایی زیر او را در برابر تجربه های دلسرد کننده محیط مدرسه محافظت کنیم:
یک شیوه ی مهم و اثربخش برای حفظ تمایل بچه به درست انجام دادن هر کار آن است که کارش را مبارزه ای جالب و هیجان انگیز تلقی کنیم و نه مدرکی حاکی از توانایی های او. اغلب بچه ها هنگام اندیشیدن به اثبات توانایی هایشان به شدت دچار اضطراب می شوند
و در نتیجه تنها با موانع و تنگناهایی به مقابله بر می خیزند که به طور قطع می دانند بر آنها چیره خواهند شد.
به جای این که بگویید: «بگذار ببینم چقدر در ریاضیات با استعداد هستی» یا «بگذار ببینم در این کتاب چگونه پیش می روی» (که بچه حس می کند تحت نظارت و رسیدگی دقیق شماست)
بگویید: «بد نیست این مسایل ریاضی را امتحان کنی» یا «مایلم ببینم که این کتاب چقدر برای تو جالب توجه است.» (بچه حس می کند که صرفا کارش ارزیابی می شود و نه توانایی های باطنی اش.)
هرگز درباره ی هوش و استعداد و یا توانایی های بچه قضاوت نکنید. ما باید از برچسب زدن به قابلیت های فرزندان مان خودداری کنیم. عبارتهایی نظیر: «تو در ریاضیات ضعیف هستی» یا «در تمرینات ورزشی استعداد نداری» تمایلات بچه را برای آموختن و پیشرفت سرکوب می کند. در حالی که باید به او بیاموزیم توانایی هایش قابل گسترش است. به بیانی دیگر باید این باور را در او پدید آوریم که در سایه ی تلاش و ممارست می تواند استعدادهایش را توسعه دهد. پس به جای این که بگویید: «فکر می کنم که ریاضیات کار تو نیست» و یا «تو در ذات علاقمند به مطالعه نیستی.» (بچه تصور می کند که قابلیت انجام این کارها را ندارد.)
بگویید: «ظاهرا این مسایل مشکل آفرین شده است» یا «این کار دشوار است، این طور نیست!» (بچه به طور ساده و دقیق این پیام را دریافت می کند که کار مورد نظر مسأله ساز است.)
پیام فوق بر این طرز تفکر بچه که محدودیت های کنونی او پایدار
است خط بطلان می کشد. بعکس به او خاطر نشان می کند که توانایی هایش راکد نیست و می توان آن را توسعه داد و بهبود بخشید.
وقتی بچه ها هوش و استعداد را صفتی قابل گسترش تلقی کنند، اهدافشان را در زمینه یادگیری تحقق می بخشند. زیرا به این باور می رسند که با تلاش پیگیر می توانند کارهایی را که در گذشته توانایی انجامش را نداشتند به مرحله اجرا گذارند. در نتیجه به رغم دشواری های بسیار خم به ابرو نمی آورند و عرصه ی کارزار را ترک نمی کنند. بعکس هرگاه بچه به این نتیجه برسد که هوش و استعدادش همین است و بس، و امکان تغییر و توسعه ی آن وجود ندارد، هرگونه تلاش و ممارست را «اتلاف وقت» به حساب می آورد.