جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ترس‏هاى ما دلیلى براى ترس بچه‏ها

زمان مطالعه: 2 دقیقه

کودکان، اغلب حتى بدون آنکه ما بفهمیم، از نگرانى‏هاى ما نگران مى‏شوند. بسیار مهم است که در به کار بردن جملاتى مانند: «من مى‏ترسم. . .«، یا: «ممکنه نشه«، «نگرانم که. . .» بسیار دقیق باشیم. اگر کودکان مرتب در معرض جملات نگران کننده قرار گیرند، احتمال دارد به تدریج صاحب ذهنى نگران و مضطرب شوند. انتظارات از راه تکرار شکل مى‏گیرند و افکار منفى مى‏توانند به سرعت به دور باطل دچار شوند. ما افرادى را مى‏شناسیم که در چنین حلقه‏ى مارپیچ منفى‏اى گرفتار آمده‏اند «من همیشه منتظر بدترین‏ها هستم و به نظر مى‏رسد همیشه هم بدترین چیزها براى من پیش مى‏آید.«

متأسفانه، امروزه پدر و مادرها در مورد فرزندانشان نگرانى‏هاى

جدى‏ترى نسبت به گذشته دارند، ما با این مشکل بزرگ رو به رو هستیم که بدون به وجود آوردن نگرانى‏هاى غیر ضرورى در فرزندانمان، به آنان هشدار دهیم و یا در برابر خطرها حمایتشان کنیم. براى مثال، ما مى‏خواهیم فرزندانمان در مورد غریبه‏ها هشیار باشند؛ اما نه اینکه هر کسى را که نمى‏شناسند دشمن بدانند یا تصور کنند در صدد آسیب رساندن به آنان است. ما مى‏خواهیم آنان در دیدرس ما باشند؛ ولى در عین حال، وقتى در کنارشان نیستیم احساس ضعف و بى‏دفاعى نکنند. پرورش کودکانى که اعتماد به نفس داشته باشند و در ضمن بتوانیم آنان را از آسیب‏ها به خوبى دور نگاه داریم، کارى بس سخت و دشوار است. براى پاسخ دادن به این وضعیت بغرنج، جواب‏هاى آسان وجود ندارد و پدر و مادر باید به طور شخصى چگونگى پاسخگویى به پرسش‏هاى فرزندانشان را سبک و سنگین کنند و تصمیم بگیرند در چه سنى و تا چه حد به آنان استقلال بدهند. وقتى الیسون چهار ساله از مادرش پرسید آیا مى‏تواند به پارک برود یا نه، چون امکان داشت افراد ناشناسى در آنجا باشند، مادرش به آرامى پاسخ داد: «بله، الیسون و من آنجا مراقب تو خواهم بود.» ولى وقتى کن ده ساله اعلام کرد که مى‏خواهد تنها به مدرسه برود، پدر و مادر او مجبور شدند میان نگرانى خود درباره‏ى تنها بودن او در خیابان و اشتیاقشان براى تشویق رشد جوانه‏هاى استقلال در او، تعادلى ایجاد کنند.

نگرانى دیگرى که ما پدر و مادرها را آزار مى‏دهد ترس از این است که

فرزندانمان نیز از همان ناراحتى و رنجهایى که خود در سن آنان به آن دچار شده بودیم آزار ببینند. شناخت بیش از حد ما از کودکانمان ممکن است ما را به رفتارهاى نامناسبى هدایت کنند. پدر کارل در مورد فعالیت ورزشى پسرش بسیار وسواسى و سختگیر است، به طورى که رفتار او همه، به ویژه همسر و مربى و فرزندش را، بى‏اندازه عصبى مى‏کند. پدر کارل دلیل رفتارش را این گونه توضیح مى‏دهد: «وقتى همسن کارل بودم، ورزشکار خیلى خوبى نبودم. به یاد مى‏آورم که همیشه آخرین کسى بودم که براى تیمى انتخاب مى‏شدم و واقعا احساس بدبختى مى‏کردم. من نگرانم که این وضع براى کارل هم پیش بیاید.«

باید به کارل اجازه داده شود بدون بار سنگین خاطرات پدر توانایى خود را در زمینه‏ى فعالیت‏هاى ورزشى کشف کند. خلاصه آنکه، پدر باید عقب بنشیند و به فرزندش فرصت دهد که خود دست به تجربه بزند. ما باید به خاطر داشته باشیم که فرزندان ما شخصیتى جدا از ما هستند، و اینکه حق دارند غصه‏ى غم‏هاى خود را بخورند.