جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تربیت «بلا» محوری در مقابل «ناز» پروری

زمان مطالعه: 8 دقیقه

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد

»کسی را فرزندی بود «عزیز» و غلامی بود «ذلیل«، فرزند را همه روز اندر بند مدرسه و چوب معلم دارد و غلام را فرا گذاشته باشد تا چنان که خواهد همی زید که به ادبار وی باک نمی رود. اگر این غلام پندارد که این از دوستی وی همی کند و وی را از فرزند دوست تر همی دارد، این حماقت باشد و سنت این است که خدای تعالی اولیاء خویش را از دنیا دریغ دارد و بر دشمنان خود ریزد و مثل راحت کسی بود که کاهلی کند و تخم نکارد لاجرم ندرود«.(1)

و اما بعد. . . و در حدیث آمده است که: «إن الله یتعاهد المومن بالبلاء کم یتعاهد الرجل اهله بالهدایه من الغیبه«(2) یعنی خداوند یاد می کند و

مورد نوازش قرار می دهد بنده ی مؤمن را به وسیله ی فرستادن یک سختی و بلا، آن طور که یک مرد در وقتی که در مسافرت است با فرستادن یک هدیه خاندان خود را یاری می کند و مورد محبت و نوازش قرار می دهد. در حدیثی دیگر آمده است: «إن الله اذا احب عبداً غته بالبلاء غتاً«: خداوند وقتی بنده ای را دوست بدارد، او را در شدائد و بلاها غرق می کند.(3)

بنابراین یکی از عوامل مهم در شکوفایی استعدادهای کودک و رشد و تعالی شخصیت او برخورد با مشکلات و رنج و بلایی است که او را به مواجهه و مقابله رشد دهنده وامی دارد.(4)

برخلاف پاره ای از نظریه پردازان روان شناختی که معتقدند محیط کودک باید به دور از هرگونه فشار و سختی و عاری از هرگونه محرومیت و رنجی باشد، غالب متکفران و اندیشمندان تعلیم و تربیت بر این باورند که رنج و بلا مایه ی خیر و برکت است. تا آنجه که در حدیث داریم: بلا و ایمان به منزله ی دو کفه

ترازو هستند که هر قدر کفه ی ایمان افزایش می یابد،(5) بر کفه ی بلا نیز افزوده می گردد. به قول مولوی:

هر که در این بزم مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند

و در داستان حضرت موسی علیه السلام آمده است که خداوند به مادر موسی علیه السلام امر می کند که فرزندش را به آب های پر تلاطم رود نیل (سمبل امواج ابتلائات و سختی ها و جدائی ها و. . .) بیندازد تا در بستر رنج و بلا گوهر وجودی خویش را ظاهر سازد و از تیررس دشمنان در امان بماند. بر این اساس خداوند برای پروراندن بنده ی عزیزو دوست داشتنی خود، او را به صدها بلا مبتلا می سازد، این حکایت را شاعره ی بزرگ به نظم در آورده است:

مادر موسی چو موسی را به نیل

در فکند از گفته رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

گفت کای فرزند خرد بی گناه

گر فراموشت کند لطف خدای

چون رهی زین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت به یاد

آب، خاکت را دهد ناگه بباد

وحی آمد کاین چه فکر باطل است

رهرو ما اینک اندر منزل است

پرده ی شک را بینداز از میان

تا ببینی سود کردی یا زیان

ما گرفتیم آنچه را انداختی

دست حق را دیدی و نشناختی

در تو تنها عشق و مهر مادری است

شیوه ی ما عدل و بنده پروری است

در مثنوی فوق؛(6) راز و رمز تربیت الهی و شیوه «بلا محوری» و توکل به حضرت حق در تربیت به خوبی آشکار است و اینکه سود و زیان کودک در کجاست؟ آیا در دامن مهر و لطف و برخورداری و آسایش و امنیت ساختگی است و یا در دامن تلاش و رنج و سختی؟(7) البته این بدان معنی نیست که مربی یا پدر و مادر باید کودک را همیشه به زجر و شکنجه وا دارند، بلکه بر عکس، هدف آبدیده کردن او در برابر چالش های زندگی است تا بتواند در برابر ناکامی ها، سختی ها، محرومیت ها و دشواری های زندگی راه سازگار شدن، صبوری و خویشتن داری را فرا بگیرد. هدف از این نوع تربیت، فراهم کردن زندگی لذت بخش و آسایش بخش است. زیرا انسان زمانی می تواند خوشبختی را حس کند که در برابر دشواری ها خود را نبازد و در برابر سختی ها احساس آسایش و آرامش کند همان گونه که خداوند بزرگ در قرآن کریم فرمود: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً«: با سختی و دشواری، آسایش و گشایش است! و برای همین است که گفته اند: «خوشبخت آن است که به زحمتی مبتلا

شود و صبر کنید!«(8) و آنکس که از بدبختی نمی هراسد براستی خوشبخت است و آنکس که از رنج و درد نمی ترسد در آرامش و آسایش است. حال، اگر از افراد سئوال کنیم که به نظر شما خوشبخت کیست و خوشبختی چیست؟ پاسخ غالب آنها به این سئوال آن است که خوشبختی یعنی احساس راحتی و آسایش! و خوشبخت کسی است که در زندگی هیچگونه مشکل و ناراحتی نداشته باشد! یعنی یک زندگی بدون دردسر، یک زندگی کاملاً مرفه و برخوردار و آسوده!

اما عده ای از روان شناسان انسان گرا با این گونه برداشت ها و تفسیر ها از خوشبختی موافق نیستند. از نظر آنان خوشبخت کسی است که بتواند در مقابل بدبختی ها شکیبایی کند و در برابر مصائب و ابتلائات بزرگ زندگی آرامش روانی و متانت روحی خود را حفظ کند. کسی که این خصوصیات را نداشته باشد اگر همه عوامل مادی و رفاهی و امکانات آسایش برای او فراهم شود هیچگاه احساس خوشبختی از درون نخواهد کرد.

بعضی از پدرها و مادرها برای اینکه فرزندانشان را خوشبخت کنند، دائماً سعی می کنند به تمامی خواسته های فرزندان پاسخ دهند و همه ی نیازهایشان را برطرف کنند و محیط آنها را از هرگونه درد و رنج و مشکلی دور دارند. ولی کودکانی که در چنین محیطی رشد می کنند موجوداتی بدبخت، شکننده، مفلوج و بی کفایت خواهند بود که در هنگام برخورد با کوچک ترین حوادث و کمترین مشکلات خود را باخته و احساس افسردگی و یأس و شکست می کنند زیرا یاد نگرفته اند چگونه صبوری و شکیبایی کنند. یعنی اگر بتواند در هنگام عسرت و بدبختی احساس

امیدواری کند آن فرد خوشبختی را از درون خلق کرده است، حتی اگر در میانه رنج و بلا گرفتار شود. و چه زیبا و رازآلود گفته بود «اونامو» در کتاب درد جاودانگی(9) که: «رنج«، روحانی است، بی واسطه ترین اشراق آگاهی ماست و شاید این بدن را از آن روی به ما داده اند که «رنج» بتواند خود را جلوه گر سازد. انسانی که هرگز کم و بیش رنج را نشناخته باشد بعید است که از خود، آگهی داشته باشد.

نوزاد آدمی که به دنیا می آید نخستین فریادش را هنگامی سر می دهد که به رنج جدایی می افتد. درد و رنج چیزی است که آگاهی را به خویش یعنی به آگاهی رجعت می دهد.

کسی که درد را نمی شناسد می داند که کار می کند و می اندیشد، اما واقعاً نمی داند چه کار می کند و به چه چیز می اندیشد. هر چند درد و رنج نوعی بیچارگی است ولی باعث می شود هسته و وجود درونی خود را بیابیم و در بیچارگی عظیم، در مرگ و به مدد درد نابودی، به کنه و کانون این جان عاریتی برسیم.»

منشاء شر چنانکه قدما دریافته بودند همان است که به تعبیری غیر معهود، در مورد ماده رکود و لختی ماده و در مورد روح، خمود و سستی روح نامیده می شود. و این سخن بی حکمت نیست که گفته اند سستی و کاهلی، ام الفساد است. زیرا نباید فراموش کرد بالاترین کاهلی همانا اشتیاق دیوانه وار «نداشتن» است، زیرا بدون عطش ابدیت و طلب بی نهایت و تمنای خدا، هرگز فرد تسکینی نمی پذیرد.

چه نیکو مولانا فرموده است که:

بنده می نالد به حق از درد و نیش

صد شکایت می کند از رنج خویش

بنده بر اثر «درد» و «رنج«، به درگاه خداوند می نالد و از دردهای بی درمان صد گونه شکایت می کند ولی خداوند می فرماید همین درد و رنج باعث شده است که تو لابه کنان به درگاه ما آمده ای و به راه راست افتاده ای.

حق همی گوید که آخر رنج و درد

مر ترا لابه کنان و راست کرد

این گله ای که می کنی از آن «نعمت» و «راحت» و عیش بکن که تو را از در خانه ی ما دور ساخته و مطرود کرده است:

این گله زان نعمتی کن کت زند

از در ما دور و مطرودت کند

و به همین جهت انبیاء «بلا» و «رنج» و «زحمتشان» از همه بیشتر بوده است تا به وسیله ی این رنج ها، جانشان قوی تر و بزرگ تر از دیگران گردید و بلایی که آنهادیدند دیگران هرگز به آن مبتلا نشدند. پوست بر اثر داروهایی که به آن می زنند و دباغی می کنند محکم و بلاکش می گردد و مثل پوست های شهر طائف خوب و خوش می شود و به صورت چرم محکم در می آید. اگر بر پوست دواهای «تلخ» و «تیز» مالیده نشود می گندد و بدبو و ناپاک می شود.(10)

آدمی هم مثل پوست دباغی نشده است که بر اثر رطوبت زشت و سنگین و چروکیده شده باشد. اگر خود به اختیار نمی توانی خود را به رنج و بلا وادار کنی پس راضی باش که خداوند بدون اختیار تو، تو را رنج دهد.

ور نمی تانی رضا ده ای عیار

گر خدا رغبت دهد بی اختیار

و بدان که «بلای» دوست، اسباب «تطهیر» و پاک شدن شما از «بد» هاست زیرا که دانش او بالاتر از تدبیر شماست.(11)

که بلای دوست تطهیر شماست

علم او بالای تدبیر شماست

اگر این مطلب را پی برده و دانستید، «گرفتاری ها» و «بلیات» به «نفع» شما و باعث «صفا» و پاکی جان خواهد بود. دانستن و دیدن این معنی «بلا» را در ذائقه شما شیرین می کند، زیرا دیدن صحت و سلامتی، دارو را در ذائقه خوش آیند می سازد و در عین مات بودن می بینید که برد با اوست. تنها از تنیدن تن است که راه به دل باز می شود.

این تن اگر کم تندی

راه دلم کی زندی


1) کیمیای سعادت، امام محمد غزالی، ج2، ص 294-295.

2) الکافی، جلد 2، ص 255، امام باقر علیه السلام.

3) الکافی، جلد2، ص 253.

4) به قول مولای رومی، گندم زیر خاک می رود، در زندان خاک گرفتار می شود و در همان خاک شکافته می شود و قدم به قدم کامل تر می شود و بعد از ساقه و خوشه و دانه کوبیده می شود و بعد از کوبیده شدن نان می شود و بعد از نان، جان می شود. گندمی را زیر خاک انداختند پس ز خاکش خوشه ها برخاستند بار دیگر کوفتندش ز آسیاقیمتش افزود و نان شد جان فزاباز نان را زیر دندان کوفتند گشت عقل و جان و فهم سودمند(مثنوی، دفتر اول)بنابراین کمالات انسان نیز تحت فشار و سختی ظهور می کند و خامی او به سبب گداخته شدن در کوره ی حوادث به پختگی تبدیل می شود و تا اصطحکاک و تصادم با مشکلات حاصل نشود جرقه ی ظهور حقیقت ملکوتی انسان زده نمی شودو النار فی احجارها مخبودةلا تصطلی ان لم تثرها الازند.

5) عبدالرحمن حجاج گوید: نزد امام صادق علیه السلام بحث از بلا و مصائبی که خداوند بنده ی مومنش را بدان مخصوص می دارد به میان آمد. حضرت فرمود از رسول خدا صلی الله علیه و آله سئوال شد که در دنیا بلای کدام کس بیشتر و سخت تر است؟ فرمود: پیامبران! سپس هر کس که به آنها شبیه تر است به ترتیب و پس از آن مؤمن به اندازه ی ایمان و نیکی کردارش، پس هرکس ایمانش درست و کردارش نیکو باشد بلا و گرفتاری اش سخت است و هرکه ایمانش سست و کردارش ضعیف باشد بلا و گرفتاریش اندک است. (الکافی، جلد 2، ص 252) بنابراین این لطف و محبت اوست که در لباس بلا و مصیبت بر انسان های والا وارد می شود تا آنان را تکمیل سازد، ضعفشان را به قوت، ناخالصی شان را به خالصی، ذلت شان را به عزت، خامی اشان را به پختگی و کدورتشان را به روشنی بدل سازد. به قول مولوی:هر چه مکروه است چون شد او دلیلسوی محبوب حبیب است و خلیل(مثنوی، دفتر چهارم(.

6) دیوان پروین اعتصامی، انتشارات مؤسسه ی نگاه، صفحه ی 110.

7) احادیث فراوانی وجود دارد که در رابطه با نزول بلا برای مؤمنین و بندگان دوست داشتنی خدا به انواع گوناگون تأکید شده است از جمله: – ان عظیم الاجر مقارن عظیم البلاء فاذا احب الله سبحانه قوماً ابتلاهم (غرر الحکم) – بلاء الرجل علی قدر ایمانه و دینه (غرر الحکم) – لا یکمل ایمان اامومن حتی یعد الرخاء فتنه و البلاء نعمه (غرر الحکم(.

8) تعبیری از شکسپیر.

9) ر. ک. «درد جاودانگی«؛ نوشته ی اونامونو، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات امیر کبیر، سال 1360، صفحه ی 180و181.

10) به نقل از کتاب «حکمت آمیز، عبرت آموز» و پند و بند، محمد رضا رنجبر.

11) سعادت و خوشبختی تنها آسایش از آلام و دردها نیست. سعادت یک مفهوم عدمی به معنی نداشتن رنج نیست. بلکه سعادت و خوشبختی استیفاء همه جانبه حظ ها و بهره ها و لذت هاست. حسرت و زاری که در بیماری استوقت بیماری همه بیداری استهرکه او بیدارتر پر دردترهر که او هوشیارتر رخ زرد ترپس بدان این اصل را ای اصل جوهرکه را درد است او برده است بو.