آسیب دیگر مربوط به تعارض میان رهیافتهای درونی و
رهیافتهای برونی در تعلیم و تربیت است که در قالب تربیت اکتسابی و تربیت اکتشافی میتوان از آنها یاد کرد. تصور میشود انسان اصولاً همهچیز را باید از بیرون و به واسطهی آموزههای دیگران یاد گیرد، اما تجربیات عرفانی و یافتههای عقل شهودی و اشراقی نشان داده که چیزهایی وجود دارند که انسان نمیتواند آنها را فراگیرد. یادگیری و یاددهیِ پارهای از مقولههای عرفانی و تأملات درونی از طریق اکتساب دریافت فراوردههای بیرونی امکانپذیر نیست. این همان خطایی است که سوفسطائیان در زمان «افلاطون» مرتکب آن شدند، زیرا آنها نیز معتقد بودند که انسان میتواند همه چیز، حتی فضیلت و موفقبودن در زندگی را یاد دهد و یادگیرد؛ حال آنکه زندگی خردمندانه، تجربه، فرزانگی و حکمت و نیز «خلاقیت» آزادگی و عشق فراگرفتنی نیستند، کما اینکه هیچ علمی متکفل شناخت بیواسطه (اشراق) و عشق نیست. اینها چیزهایی هستند که به ما اعطا شدهاند؛ هر چند تعلیم و تربیت میبایست همواره در جهت آنها بکوشد و این خود از جمله تناقضهای تعلیم و تربیت است. (-)