جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تربیت، «دخالت کردن» نیست!

زمان مطالعه: 6 دقیقه

»موثرترین «دخالت» در تربیت «کنار کشیدن» از صحنه ی تربیت است.«!

بزرگ ترین و مؤثرترین دخالت در تربیت، کنار کشیدن از صحنه تربیت است! شاید این عبارت متناقض نما در ابتدا قدری شگفت انگیز باشد که چگونه برای دخالت مؤثر باید از صحنه تربیت کنار کشید؟ در واقع اگر بخواهیم در تربیت دخالت کنیم باید تربیت «پرهیزی» را جایگزین تربیت «تجویزی» کنیم. با اجتناب های تربیتی به تربیت واقعی نزدیک تر شویم.

یکی از مربیان بزرگ گفته بود: «اگر می خواهید فرزندانتان نسبت به

مسئولیت هایشان بی تفاوت نشوند سعی کنید نسبت به مسئولیت های آن ها بی تفاوت باشید!«(1) اما به راستی چرا باید بی تفاوت بود؟ زیرا اگر ما دائما در کار آن ها دخالت کنیم، به جای آن ها تصمیم بگیریم و به جای آن ها نگران و مضطرب شویم خود به خود به افرادی تبدیل می شوند که دیگر هیچ گونه احساس مسئولیتی از خود نشان نمی دهند و کارهای خود را به ماوا می گذارند و این واگذاری همراه با بی تفاوتی و وانهادگی در تمامی امور است.

والدینی که علاقه مند هستند فرزندان مستقل، آزاد، خودکار، خودرهبر و مسئول داشته باشند باید از دخالت های پی در پی و تحکم و دستورات دیکته شده پرهیز کنند تا کودکان از طریق فراهم شدن زمینه های مناسب، از همان ابتدا حس مسئولیت پذیری و کفایت های اجتماعی و مهارت های ارتباطی را در خود پرورش دهند.

قالب ها و الگوهای ساختگی و تصنعی در اغلب اوقات به شکل فرمان دادن، تحمیل کردن، عادت دادن و شرطی کردن کودکان در می آید و با محدود کردن فعالیت آزاد کودک همراه است. در این روش بیش از هر چیز تلقین و تکرار و نیز واداشتن و بازداشتن حاکم است؛ آن هم بدون میل و اراده و آگاهی پرورش یابنده. که در نهایت این گونه دخالت های مستقیم مانع خود یابی های درونی می شود.(2)

به عبارتی دیگر، کودکان به مانند نهال هایی هستند که «طبیعت» نیروی حیاتی رشد و کمال را در درون آن ها به ودیعه نهاده است و این نیروها به طور طبیعی (بدون دستکاری های تصنعی و تهدید کننده) با پیمودن مراحل

طبیعی جلوه گر می شوند. از این رو نقش مربی باید «واگذارنده» باشد و نه «بازدارنده«؛ تسهیل کننده ی شکوفایی فطرت باشد و نه تغییر دهنده ی طبیعت فرد؛ یعنی به نیروهای نهفته در کودک اجازه ی شکفتن دهد و به کار آمدن یا واقعیت یافتن استعداد هایش به وسیله ی خود او کمک کند؛ کار مربی تنها راهنمایی و هدایت است و نه دخالت!

در این جا هدایت، نقشی مهم دارد، زیرا بدون آن خواندن رمز طبیعت و فطرت بسی دشوار خواهد بود. ولی این هدایت باید به گونه ای باشد که کودک رمز طبیعت و کلید شکوفایی استعداد خویش را خود بخواند و نه این که ما برای او بخوانیم. او باید خود حرکت کند و نه این که ما او را راه ببریم؛ او باید خود انتخاب کند و نه این که ما برای او انتخاب کنیم. این است که گفته می شود: «دخالت کردن، مانع تربیت می شود«، و بهترین و مؤثرترین راه دخالت واقعی در تربیت، کنار کشیدن از صحنه ی تربیت است.

باز تأکید می شود که دخالت نکردن به منزله ی بی تفاوت بودن و رها کردن کودک نیست بلکه این گونه دخالت نکردن، عین دخالت است؛ منتهی به شکل غیر مستقیم آن، تا متربی خود به پای خود و به راه خود، راه کمال را طی کند. چرا که هر کس به شیوه ی خویش راه کمال را می پیماید. به تعبیر قرآن کریم، «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِه‏» یعنی؛ «بگو هر کس عمل می کند به راه و روش خویش«.(3)

علامه «محمد تقی جعفری» در کتاب «حیات معقول» می گوید: «وظیفه ی اساسی تعلیم و تربیت این است که راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری یا گرویدن القا می شود انسان متعلم و مورد تربیت باید آن را یکی از پدیده های فطرت خود احساس کند، نه این که چیزی از بیرون به او تحمیل کنیم.» دخالت کردن، شکل دادن و برنامه ریزی بیرونی برای افراد بدون

توجه به طبیعت، قابلیت و نیاز و رغبت آن ها نه تنها به تربیت ارتباطی ندارد بلکه منزلت انسان را نیز خدشه دار می کند.

اگر بخواهیم تربیت را با این دید نگاه کنیم باید منتظر فجایع و عواقبی باشیم که «آلدوس هاکسلی» در رمان «بهترین جهان» (1932) آن را به خوبی کالبدشکافی کرده است. این در حالی است که امروز، نه تنها به اخطار «هاکسلی» در مورد مطیع شدن انسان ها و شرطی شدن آن ها توجهی نشده است، بلکه به مداخله برای شرطی کردن کودکان که حتی پیش از تولدشان انجام می گیرد وقعی نمی نهند. در واقع پیشرفت های علم ژنتیک یا مهندسی بیوتکنوژنتیک باعث می شود که از بدو حاملگی، از وضع کل جنین، از جنس او و از نقص عضو و یا بیماری احتمالی او مطلع باشیم. وجود نقص عضو یا بیماری احتمالی می تواند منجر به قطع حاملگی شود. و از حالا دستکاری بعضی از ژن ها باعث اجتناب از بیماری ها مهلک ناقص کننده می شود این پیشرفت به جای خود برای پیشگیری از اختلالات و بهبود شرایط حیات، مفید و ارزنده است اما استفاده از این سلاح علمی تا همین جا متوقف نمی شود بلکه همان بلایی که بر سر اختراع دینامیت و بمب اتم آمد در مورد علم ژنتیک نیز واقع خواهد شد.

علی رغم نیت انسانی دانشمندانی که در اختراع این پدیده ها سعی در نجات آدمی داشتند اما نهایتا به منزله ی دام کشنده ی آدم ها مورد بهره برداری قرار گرفت. چرا که معیارهای تجارتی و ایدئولوژی سودگرایی در قلمرو علوم انسانی می تواند یافته های علم ژنتیک را در قالب دخالت ها، شکل دادن ها و تغییر دادن های تصنعی و بیرونی به گونه ای به کار برد که انسان ها تابع همان طرح ها و برنامه هایی شوند که دیگران آن را اراده می کنند.(4)

یعنی به جای انسان طبیعی و فطری باید در انتظار ظهور شکل جدیدی از انسان های «برنامه ریزی شده» باشیم؛ انتخاب و پرورش انسان ها از روی کاتالوگ بر حسب نیاز سوداگرانی که انسان را به منزله ی کالای تولیدی و اقتصادی تلقی می کنند. انسان برنامه ریزی شده راـ که پس از دستکاری های قبل از تولد، تحت تأثیر روش های نوین شرطی شدن رفتار پس از تولد نیز قرار می گیرد ـ خیلی زود در کنار خانواده که سلطه اش روز به روز کاهش می یابد، در سیطره ی تربیت خود قرار می دهند.

بر این اساس باید به نگرانی های «استیو مانتینی» نیز تأکید کنیم که تنها راه نجات اصالت های آدمی را در «شنا کردن برخلاف جریان» می بیند. آنجا که در مقاله ای با عنوان «جستجو و دوام و پایداری در جوامعی که در آن ها تغییر، قاعده است» می گوید:

دویست سال قبل، جهان به ظاهر ایستای پیش صنعتی آغاز به دگرگونی کرد؛ نخست کند و سپس بیش از پیش شتابان، آن هم در عطش سیری ناپذیر برای نوآوری. روی هم رفته اغلب گفته می شود که ویژگی زمان ما شتاب و ناپایداری است، اما نوآوری حقیقی آن است که از خود بپرسیم این شتاب ما را به کجا می برد؟ گویی نشانه ی تمایز این عصر، دیگر سرعت نیست، بلکه پرسش از مفهوم سرعت است. پیشرفت های اطلاع رسانی و ارتباط، بعد جدیدی از تجربه انسانی را فراهم آورده است که نه تنها ماده بلکه از زمان و مکان نیز رهاست. حتی قطعیت های حافظه نیز با تخیل به زیر سؤال رفته است.

تخیلی که به یمن اطلاعات و تصویر های انبارشده، گوناگونی بیکرانی را از گذشته ها و حال ها و آینده های «حقیقت نما» خلق می کند. این پیشرفت ها هم جذاب است هم هول انگیز، چون ما هنوز ارزیابی درستی از پیامدهای انسانی و اجتماعی این پیشرفت ها نداریم.(5)

به یقین این تحولات فزاینده و دگرگونی های جهش زا نباید جوهره ی انسان، آزادی، استقلال، کرامت، اراده و فضائل الهی او را خدشه دار سازد. آن جا که شکل دهی شخصیت آدمی در قالب دخالت های تکنیکی و برنامه ریزی های ماشینی و مکانیکی و دستکاری های زیستی و ژنتیکی هویت او را از هم می پاشد باید واکنش های انسانی را برای نجات انسانیت انسان نشان داد. حتی اگر این دخالت ها به نام تربیت و به قصد پیشرفت و به نیت ارتقاء دانش انسان باشد!


1) امیل شارتیه؛ مربیان بزرگ؛ ژان شاتو، ترجمه دکتر غلام حسین شکوهی، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1355.

2) »مورتی» تعریف ارزنده و نامتعارف اما عمیقی از هوش ارائه می دهد و می گوید: هوش ظرفیتی است که به یاری آن بتوانیم آزادانه، بدون دخالت و ترس از دیگران و حتی بدون هیچ گونه فرمولی، به گونه ای بیندیشیم که خود به خود، کشف واقعیت و حقیقت را آغاز کنیم (ص 13(.

3) سوره اسراء، آیه 84.

4) برای مطالعه ی بیشتر درباره ی پیامدهای تکان دهنده ی دستکاری های ژنتیکی بنگرید به مقالات؛ «بیوتکنولوژی برای مبتدیان، دستاوردها، انظارات و چالش ها در پیشرفت بیوتکنولوژی، مرحله ی کنونی تکنولوژِی زیستی» مندرج در نشریه پیام یونسکو، تیر ماه 1373 ویژه ی بیوتکنولوژی. این دستاوردها علی رغم این که در شرایط کنونی در چرخه ی زیست ملکولی و در سطح گیاهان و جانوران محدود شده است و نتایج بسیار درخشانی برای حل مشکلات بشری دارد، اما همین خط مشی در سطوح اجتماعی و انسانی و در قلمرو مهندسی بیوتکنولوژِی رفتار و خصوصیات انسانی می تواند پیامد های ناگواری که احتمالا با اصول اخلاق جهانی مغایر خواهد بود در برداشته باشد!.

5) بنگرید به کتاب یونسکو؛ شماره 319، سال 1376 ص 6.