جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تربیت، «افزودن» نیست!

زمان مطالعه: 5 دقیقه

»ما نه از راه افزودن، بلکه از راه کاستن خلق می کنیم«!

»روبر برسون«

»په کی» در کتاب «وضع و شرایط روح عملی» با شگفتی و اعجاب تمام می گوید:

آنچه شما آن را تجربه می نامید، من آن را گم گشتگی و خفت و سقوط آدمی و از دست رفتن آدمی می نامم، پاکی و بی خبری پر، و تجربه تهی است. . . آن چه زاییده می شود پاکی و بی خبری است و آن چه

می میرد تجربه است. دانایی از پاکی و بی خبری و نادانی از آن تجربه است. کودک پر است و بزرگسال تهی.(1)

هنر مربی در پرورش ذهن و تعالی روح و روان متربی نه از طریق افزودن و ارائه کردن مطالب، که در کاستن و حذف کردن است. مربی هیچ چیز را به گونه ای کامل نباید توضیح دهد. هر گاه مجموعه ای از پیام ها و توصیه های تربیتی را در ذهن خود کنار هم بگذاریم باز مکانی خال می بینیم. بخش حذف شده ی آن همواره سرچشمه ی حادثه ای توآم با شگفتی ادارکی خواهد بود زیرا به تعبیر «برسون«: «ما نه از راه افزودن بلکه از راه کاستن خلق می کنیم.«(2) ذهن ابزار تصور است و برای درست اندیشیدن باید پیراسته گردد. پس باید ذهن را از غبار آلودگی ها و آلایش ها پاک کنیم. حتی ذهن باید از معرفت نیز آزاد گردد. زیرا معرفت و دانستگی ذهن را منحرف می کند. ظرفیت گسترده ی ذهن برای جعل تصور، توهم و کژاندیشی را باید کناری نهاد تا ذهن بسیار روشن و شفاف و بسیار ساده شود.(3)

ابهام، راز و رمز دور از دسترس بودن جان کلام و نخستین برخوردها، گوهر کار تربیتی است.(4) از این راه (و تنها از این راه) چیزی تازه، بدیع و سرشار از شگفتی ها خواهد بود و به متربی فرصت کشف و خلق موقعیت های پنهان شده، گفته های ناگفته و پیام های حذف شده را می دهد. از این طریق است که مربی، همیشه فضایی را برای گفتن متربی باز خواهد گذاشت. چیزی که پبش از این ها پنهانش کرده بود. زیرا صراحت، یک یا چند معنا را خواهد رساند اما ابهام و رازآلوده کردن پیام، معانی تازه ای را می آفریند و ذهن مخاطب را فعال و خلاق نگه می دارد.

صراحت و افزودن، تنها بیانگر نیت و اندیشه ی مستقیم و کلیشه ای دیگری است، حال آن که حذف کردن، ابهام و ایهام هنرمندانه در ارائه ی مطالب، زمینه ساز دریافت های بی شمار مخاطبان خواهد بود. این روش به افراد فرصت می دهد که هر کدام به تناسب ظرفیت و نیاز ادراک خود مطلبی را کشف و ابداع کنند.

روش کاستن در تربیت تنها شامل عناصر تصویری و نوشتاری نمی شود بکله مکالمه ها و گفتارها را نیز باید به گونه ای موجز ارائه کرد؛ به تعبیر مولانا در نقل این معنا که می گوید:

آدمی عاشق آن چیزی است که ندیده است و نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد. «بنده ی آنم که نمی بینمش» و از آنچه که فهم کرده است و دیده است ملول است و گریزان است.(5)

پس وظیفه ی مربی خلق چنین موقعیت هایی است تا متربی دائم در جستجوی «حکمت گمشده ی(6)» خود باشد.

گاه مهم ترین مسایل را باید به عمد از صحنه دور کرد تا متربی خود آن را کشف نماید. در این حالت تأثیر پیام شدید تر و عمیق تر است. اما این «کاستن» که نافذتر و پایدارتر از «افزودن» است مستلزم به کارگیری روش هایی به غایت هنرمندانه است تا بتوان به طور غیر مستقیم و ناخود آگاه مفاهیم و پیام های تربیتی را در ساختار ذهنی و عاطفی متربی مستقر کرد. در کتاب «حقیقت و زیبایی» در باب هنر پنهان سازی و رابطه ی آن با زیبایی آمده است: مطلق در زندگی ما، در حجاب چیزهایی محسوس پنهان است. درک این حضور پنهان، زیبایی است. زیبایی به این اعتبار جلوه ی حس هنرمندانه است، چیزی که هگل به آن ایده آل می گفت، هگل می گوید هنر بیانگر نیست، افزودن و ارایه کردن نیست، بلکه هنر پنهان سازی است! هنر

گریز از زبان آشناست و دست یابی به لذت بیگانگی. تنها از این طریق است که مخاطب به کنجکاوی، اعجاب و اشتیاق کشانده می شود و آیا هدف تربیت به جز این است که یادگیرنده به شوق کشف و به انگیزه ی دانستن تحریک شود.

همان گونه که برای توسعه و رشد درخت، باغبان با بریدن شاخه ها (کاستن) آن را «هرس» می کند؛ (به نیت افزودن، می کاهد و به قصد رشد دادن، کوتاه می کند) مربی تربیتی نیز باید هنر «هرس کردن» را به جای روش «افزودن» در فرآیند تعلیم و تربیت کودک پیش گیرد؛ تنها از این طریق است که تحول و تکامل، سیر شتابنده ای به خود می گیرد. حال آن که در اغلب روش های جاری تعلیم و تربیت ـ چه در مدرسه و چه در خانواده ـ همه ی تلاش اولیاء و مربیان در «افزودن«، فربه کردن و متراکم کردن ذهن کودکان است! به عبارت دیگر وظیفه ی تعلیم و تربیت آگاه کردن دانش آموزان به نادانی هایی است که از آن بی خبرند. چرا که تنها در «کاستن» است که میل به فزون جویی در انسان تشدید می گردد. به قول مولانا:

کرد فضل عشق انسان را فضول

زین فزون جویی ظلوم است و جهول

جهل او مر علم ها را اوستاد

ظلم او مر عدل ها را شد رشاد

در واقع این جهل انسان است که محرک علم آموزی او می گردد. منظور از جهل، جهلی است که تنها عده ای از دانشمندان از وجود آن آگاه اند و آن را به صورت قضیه ای که باید حل شود یا معمایی که بر اثر دانش قبلی و در نتیجه خود علم مطرح شده است تصور می کنند. بدین معنی که این نادانی جزئی از دانش طبیعی و مرحله ای از تحقیق و مقدمه یا پیش درآمد اکتشاف است. جهل ناشی از علم، شخص را تحریک کرده

به تکاپو وا می دارد. این گونه کاستن ها، احساس خلأ و نادانی، آدمی را به جستجوی سرزمین های ناشناخته و کشف موقعیت های بکر و مبهم وا می دارد. همچنان که «هربارت» فهمیدن را به هم پیوستن تصورهای تازه و تصورهای ادراک شده ی قبلی می داند، پیوندی که به هم «افزودن» نیست بلکه یگانه کردن است. یعنی در کار فهمیدن سخن بر سر «حجم» دانسته ها نیست بلکه بر سر دوباره سازمان دادن و به صورت کل یگانه درآوردن است،(7) که ممکن است پیرایش و زدایش از پیکره ی آن بیش از آرایش و افزایش باشد. به همین منظور است که «آموبیل» (1983 و 1990) در اهمیت این پیراستگی به جای آراستگی در فرآیند آموزش و پرورش می گوید: «عمل خلاق از طریق اکتشاف انجام می گیرد و نه از طریق الگوریتم.(8) منظور از الگوریتم عمل قانونمندی است که برای رسیدن به جواب، راه روشن و مشخص را طی می کند. بنابراین مثلا اگر یک شیمیدان زنجیره ی ترکیبی ساخته شده را عینا برای ترکیب تازه ای که قبلا نبوده، طی کند کار خلاقی نکرده است. هر چند کار او مفید و با ارزش باشد، برای یادگیرنده منجر به باروری و سازندگی تفکر نمی شود. به عبارتی دیگر، این افزودنی ها و بسته های آماده و قانونمند مانع پرورش خلاقیت یادگیرندگان می شود.(9) در مکتب اگزیستانیسالیسم، اولین چیزی که مطرح می شود ایجاد تغییر در نگرش ما نسبت به تعلیم و تربیت است. از نظر آن ها، به جای آن که تعلیم و تربیت چیزی تلقی شود که ذهن شاگردان باید با آن پر شود، بر اساس آن رازیابی شود و یا با آن تطبیق داده شود؛ می گویند که ابتدا به شاگردان به عنوان افراد نگاه می کنیم و سپس اجازه می دهیم نقش مثبتی را در شکل دادن به تعلیم و تربیت و زندگی خودشان بر عهده بگیرند.

در واقع از دیدگاه این مکتب، علم افزودن چیزی خارجی بر خویشتن نیست بلکه حصول آگاهی کامل از وجود نوعی سرمایه ی نهفته و بسط و توسعه ی دانش ضمنی است؛ چه، یادگیری چیزی جز یادآوری نیست. همان معنایی که افلاطون در نظریه ی «مثل» بدان اعتقاد راسخ دارد. بنابراین تربیت کشف اندوخته ها و درون مایه های درونی است و نه افزودن و اندوختن و اضافه کردن چیزی از بیرون بر ذهن!


1) وضع و شرایط روح عملی، تألیف ژان فورانسیه، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1371، ص 13.

2) باد هر کجا بخواهد می وزد، اثر روبر برسون، ترجمه بابک احمدی، انتشارات فیلم، سال 1369، ص 94.

3) کریشنامورتی، به نقل از کتاب «برای جوانان» ص 257.

4) و چه زیبا سروده است سهراب سپهری که: کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم.

5) فیه ما فیه (مقالات مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(؛ ویرایش جعفر مدرس صادقی، انتشارات نشر مرکز، 1372.

6) الحکمه ضاله المومن.

7) نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، دکتر نقیب زاده، انتشارات طهوری، سال 1374، ص 155.

8) . Algorithmic.

9) Amabile Tresa. M. Personality Processes and individual. Journal of Personality and social psychology. 1986.