جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تائب حبیب خدا است

زمان مطالعه: 3 دقیقه

سفرى به مشهد مقدس داشتم، یک شب به وقت اذان با مردى برخورد کردم که گوئى سالهاست مرا مى‏شناسد، پس از چند دقیقه صحبت، از من خواست به محلى که مستقر است بروم، با این که اولین بار بود او را مى‏دیدم دعوتش را پذیرفتم، معلوم شد و گاهى از مستمعین سخنرانیهاى ایام محرم و صفر بوده، او مرا مى‏شناخته ولى من از هویت وى بى‏خبر بودم.

چند دقیقه‏اى که از مجلس غایب شد، از شخصى که همراه او بود پرسیدم کیست، وقتى نامش را گفت او را شناختم، سالهاى جوانى و میان سالى مردى بود قوى، پر قدرت، زورگو، در حدى که زورگویان تهران و قلدران و پهلوانان از او حساب مى‏بردند.

در کار مشروب و قاچاق و باج‏گیرى از قمارخانه‏ها و مشروب فروشى‏ها بود، کسى در تهران یاراى مقابله با او را نداشت، ثروتى کلان از طریق حرام کسب کرده بود، نور الهى به قلبش تابید، توفیق حق رفیق راهش شد، حملات وجدان و فطرت و عقل او را از صولت و سطوت انداخت، تمام املاک و اجناس خود را تبدیل به پول نقد کرد و همه را در چمدانى جاى داد، و یک سر به قم به محضر آیت الله العظمى بروجردى رفت، مرجع بزرگ شیعه با چهره باز و لبى خندان پس از اطلاع از وضع وى به وسیله‏ى خادمش او را پذیرفت، به آن مرد خدا گفت آنچه در این چمدان است حرام قطعى است، من طاقت حساب و کتاب قیامت را ندارم، این بار سنگین را از دوشم بردار.

آقا به او فرمود اگر قصد توبه واقعى دارى لباس از تن بیرون کن و تنها با یک پیراهن و زیرجامه به تهران برگرد، لباس از تن بیرون آورد، مرجع شیعه به شدت متأثر شد، توبه او را جدى یافت، لباسش را برگرداند، از مال خالص خود در آن زمان پنج هزار تومان به او مرحمت فرمود، و وى را به آینده‏اى روشن، پاک، با برکت نوید داد.

از حرام با تمام وجود دست کشید، با همان پول پاک به تهران برگشت، تمام بساط گذشته را پایان داد، با آن پول با برکت مشغول کسب حلال شد، وضعش به سامان آمد، سخت منقلب شده بود، زن و فرزند را در راه حق قرار داد، بنیانگذار یکى از جلسات پربار مذهبى شد، به سال هزار و سیصد و هفتاد و یک به پایان عمر رسید، ساعت دوازده شب جمعه چند لحظه به آخر عمرش مانده بود، با چشمى گریان خطاب به حضرت سیدالشهداء کرد، که قسمت عمده‏اى از عمرم را خرج

دستگاه شما کردم، در این لحظه حساس به امید عنایت شمایم، زن و فرزندش گفتند یکباره به گوشه‏اى از اطاق خیره شد، سلامى عاشقانه به محضر حضرت حسین علیه‏السلام داد، و با لبخندى شیرین جان به جان آفرین تسلیم کرد.

آرى عزیزانم راه توبه براى همگان باز است، توبه شستشوى باطن، نورانیت دل تصفیه اخلاق، پاکسازى ظواهر حیات و اصلاح مال از حرام است، چرا از این تجارت پرسود بهره نگیریم، و چند روزه باقى مانده از عمر را از ظلمت به سوى نور حرکت نکنیم، که داشتن تمام ثروت دنیا به ماندن در فضاى معصیت نمى‏ارزد، توبه کنیم که تائب حبیب خدا است:

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابین‏…(1)

همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد.

رسول حق فرمود:

لیس شى‏ء احب الى الله من مؤمن تائب او مؤمنة تائبة(2)

چیزى نزد خدا محبوبتر از مؤمن تائب و مؤمنة تائبه نیست!

اما و الله لله اشد فرحا بتوبة عبده من الرجل براحلته(3)

به خدا قسم هر آینه خداوند نسبت به توبه بنده‏اش خوشحال‏تر از انسانى است که به زاد و توشه‏اش رسیده.

لله افرح بتوبة عبده من العقیم الوالد، و من الضال الواجد، و من الظمآن الوارد(3)

خداوند به توبه بنده‏اش از عقیمى که پدر مى‏شود، از گم کرده‏اى که گمشده‏اش را پیدا مى‏کند، از تشنه‏اى که به آب مى‏رسد خوشحال‏تر است.

التائب من الذنب کمن لا ذنب له(3)

توبه کننده از گناه همانند کسى است که گناه مرتکب نشده.

على علیه‏السلام مى‏فرماید:

التوبة تطهر القلوب و تغسل الذنوب(3)

توبه پاک کننده دلها، و شستشو دهنده‏ى گناهان است.

توبه واقعى داراى آثارى است که رسول اسلام به آن آثار اشاره فرموده، چنانچه آن آثار ظهور کند باید به تحقق توبه یقین کرد، ورنه دوباره باید به نور توبه متوسل شد.

التائب اذا لم یستبن اثر التوبة فلیس بتائب: یرضى الخصماء، و یعید الصلاة،و یتواضع بین الخلق، و یتقى نفسه عن الشهوات، و یهزل رقبته بصیام النهار(4)

توبه کننده اگر اثر توبه را ظاهر نکند تائب نیست اثر توبه عبارت است از: جلب رضایت طلبکاران، خواندن نمازهاى ترک شده، تواضع و فروتنى در میان مردم، حفظ نفس از شهوات، لاغر کردن بدن به روزه گرفتن.

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: توبه مقام علیین است، و آن مرکب از شش حقیقت است:

1 – پشیمانى از گذشته 2 – اراده ترک گناه در آینده 3 – برگرداندن حقوق مردم به مردم 4 – بجا آوردن واجبات ضایع شده 5 – آب کردن آنچه بر بدن در ایام گناه روئیده 6 – چشاندن رنج عبادت و طاعت به جسم آنگاه گفتن استغفر الله(3)


1) بقره / 222.

2) میزان الحکمة، ج اول، ص 541 – 540.

3) همان مدرک.

4) بحار، ج 6، ص 36 – 35.