جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تأثیر شیر مادر

زمان مطالعه: 17 دقیقه

بحث ما درباره‏ى شیر است شیر مادر براى بچه یک غذاى فوق‏العاده کاملى است وظیفه‏ى هر مادرى این است که به بچه‏اش شیر بدهد. غذایى است مقوى، غذایى است کامل، غذایى است سالم. معمولاً بچه‏هایى که شیر مادر بخورند از نظر استعداد، از نظر نشاط، فوق‏العاده برترى دارند از آن بچه‏هایى که از شیر مادر نخورده‏اند یا کم خورده‏اند. و این حقى است که بچه به مادر دارد و از نظر قرآن سفارش شده است که این حق فرزند را کامل ادا کن و مى‏فرماید حق کاملش این است که دو سال به این بچه شیر بدهند:

»وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ«(1)

مادرها به بچه‏هایش دو سال شیر مى‏دهند اگر بخواهند حق را ادا کنند و به تمام معنى حق بچه را بدهند، بچه 2 سال حق دارد که از مادر شیر بخورد و انصافاً اگر مادرى بتواند این کار را بکند و 2 سال به بچه‏اش شیر بدهد ولو کمک غذا هم بدهد از نظر استعداد و نشاط، از نظر قوه و بنیه به این بچه خیلى خدمت کرده است. این از نظر اصل قضیه.

چیزى که باید مادر و پدر مواظب باشند همان چهار شرطى است که

دیروز درباره‏اش صحبت کردم. الا اینکه این چهار شرط اینجا، فوق العاده و خیلى مهم‏تر است. شیر تأثیر عجیبى در بچه دارد، چنانچه اگر شیر مادر غذایى که مى‏خورد مقوى باشد در بنیه و قوه‏ى این بچه تأثیر دارد از نظر معنویت هم تأثیر عجیبى در روحیه‏ى بچه دارد. چنانکه دیروز گفتم روحیات مادر روى حمل اثر مى‏گذارد، روحیات مادر بیشتر اثر مى‏گذارد روى شیر مادر و آن 4 شرطى که دیروز درباره‏اش صحبت کردم آن 4 شرط اینجا هست، اما خیلى مهمتر:

شرط اول – اینکه مادر باید با تقوى باشد، مادر باید مواظب باشد گناه مخصوصاً در وقت شیر دادن در زندگیش نباشد. دیروز تشریح کردم، تکرار مى‏کنم و مقدارى هم مادرها روى آن دقت کنند. گفتم اگر یک مادرى گوشت فاسد بخورد و این گوشت میکرب داشته باشد خواه ناخواه مادر را هم مسموم مى‏کند، بچه که در شکم مادر است مسموم مى‏کند، چنانچه اگر یک غذایى را مادر بردارد بخورد دهان او بودار مى‏شود، لذا در روایات مى‏خوانیم مادر باید مواظب باشد در وقت حمل غذاهاى لطیف بخورد. گفتم اگر از نظر غذا چنین باشد از نظر معنویت به طریق اولى چنین است. آن مادرى که بى‏عفت است نه فقط خودش آلوده مى‏شود، قلبش خراب مى‏شود، بلکه بچه هم قلبش خراب مى‏شود، آلوده مى‏شود و این قضیه در شیر بیشتر است.

مادر باید مواظب باشد به واسطه‏ى بى‏تقوایى شیر خود را آلوده نکند. غیبت کردن گوشت مرده خوردن است. اثر مى‏گذارد روى دل انسان، روح انسان و روح انسان را بى‏نشاط مى‏کند مخصوصاً راجع به رابطه با خدا، راجع به مستحبات همچنین اثر مى‏گذارد روى شیر و این شیرى که بچه مى‏خورد آلوده است، این شیرى که بچه مى‏خورد داراى میکرب معنوى است و اگر شیر میکرب ظاهرى داشته باشد بچه را مسموم مى‏کند، اگر مادر بى‏تقوا باشد این بچه مسموم مى‏شود بنابراین شرط اول تقوى رابطه با خداست.

به مادر شیخ انصارى مى‏گفتند: بارک الله چه بچه‏ى خوبى تحویل جامعه دادى به او مى‏گفتند: بارک الله به تو و شیرت که توانستى شیخ انصارى را تحویل جامعه بدهى. شیخ انصارى یکى از افتخارهاى عالم تشیع است. از نظر علم و عمل خیلى بالا بوده و مردم غبطه این پسر را مى‏خوردند و به مادرش

مى‏گفتند: بارک الله، مادر جواب مى‏داد، مى‏گفت من توقعى بیشتر از این از پسرم داشتم براى خاطر اینکه من در این 2 سالى که او را شیر دادم هیچ وقت بدون وضو نبودم نصف شب بچه‏ام گریه مى‏کرد، شیر مى‏خواست بلند مى‏شدم وضو مى‏گرفتم و بعد بچه‏ام را شیر مى‏دادم، آن زنى که نماز شب بخواند در وسط نماز شبش پستان در دهان بچه بگذارد خیلى تفاوت دارد با آن زنى که اصلاً نماز نخواند آن زنى که نماز نمى‏خواند این آتش است به بچه مى‏دهد نه شیر. آن مادرى که غیبت و تهمت و شایعه در زندگى او فراوان است آتش به بچه مى‏دهد نه شیر.

آن زنى که با شیطان رابطه‏اش محکم است نه رابطه با خدایش، بچه‏اش را مسموم مى‏کند حق بچه است که شیر سالم به او بدهید، لذا تقاضا دارم از مادرها وقتى شیر به بچه مى‏دهند رابطه با خدایشان محکم باشد، رابطه با شیطان اصلاً نداشته باشند. تقاضا دارم از مادرها وقتى که مى‏خواهند به بچه شیر بدهند، اول بسم الله بگویند مواظب باشند وقت شیر دادن تخیل بد، وسوسه بد در فکر آنها نیاید، تقاضا دارم از مادرها اگر مى‏توانند با وضو به بچه شیر بدهند. تقاضا دارم از مادرها وقتى که به بچه شیر مى‏دهند مواظب باشند قبلاً توبه از گناه بکنند. اول بگویند: استغفرالله اما از دل بگویند استغفرالله بعد به بچه شیر بدهند خود را مقصر بدانند. پیامبر اکرم (ص) با آن مقامش روزى هفتاد و یا صد مرتبه استغفار مى‏کرد و خود را مقصر مى‏دانست، پیامبر اکرم (ص) مى‏فرمود: «انى لأستغفرالله فى الیوم مأة مرة«(2) من پیامبر به دلم کدورت مى‏نشیند، دلم مکدر مى‏شود، لذا روزى صد مرتبه استغفار مى‏کنم. همین نشست و برخاست پیامبر اکرم (ص(، خوردن و آشامیدن و خواب پیامبر اکرم (ص) براى پیامبر آلودگى مى‏آورد، وقتى چنین باشد این قلب گل است، از گل لطیف‏تر زود کثیف مى‏شود، زود پژمرده مى‏شود و براى رفع پژمردگى استغفار مى‏خواهد. همه باید همیشه استغفار کنیم نه فقط به زبان، با دل. دل خود را مقصر بداند دل حالت توبه و انابه داشته باشد و این تقاضا را در این بحث از مادرها دارم، اینکه قبل از آنکه بخواهند به بچه‏ها شیر بدهند اول

توبه کنند. دل بگوید خدا مقصرم دل تلاطم درونى پیدا کند و با بسم الله الرحمن الرحیم بچه را شیر بدهد. این شرط اول.

شرط دوم – راجع به هیجانها بود که اینجا مهم‏تر است، و اگر شیر در حال هیجان و عصبانیت باشد ممکن است بچه‏اش را گنگ کند گنگ… ممکن است بچه‏اش را فلج کند فلج ظاهرى و اگر بچه‏اش را گنگ نکند و فلج نکند در حال هیجان اگر در حال عصبانیت شیر به بچه بدهد اثر دارد روى روحیه او، اثر دارد روى استعداد او، اثر دارد روى نشاط او و زنهایى که دل مرده هستند، بى‏نشاط هستند و این دل‏مردگى و بى‏نشاطى را معمولاً از خانواده‏شان به ارث برده‏اند از مادرشان، از شیرشان به ارث برده‏اند. تقاضا دارم دیگر مواظب باشند منتقل به بچه‏شان نکنند. مواظب باشند این دل‏مردگى و بى‏نشاطى را منتقل به بچه‏شان نکنند آدمى که بى‏نشاط باشد، آدمى که دل مرده باشد، نمى‏تواند گرهى از جامعه بگشاید. به زنها سفارش مى‏کنم دخترشان اگر بى‏نشاط شد نمى‏توانند شوهردارى کنند، بسیارى از طلاقها از اینجا سرچشمه مى‏گیرد. پسر شما اگر غصه خور و بى‏نشاط شد در جامعه نمى‏تواند زندگى کند، گوشه‏نشین مى‏شود، جامعه او را طرد مى‏کند.

یکى از نویسندگان جمله‏اى دارد این جمله براى همه ما خوب است، مخصوصاً براى زنها در وقت شیردادن به بچه‏ها. مى‏گوید در اروپا درس مى‏خواندم صبحى از خواب بیدار شدم از بس کوبیده بودم، از بس اعصابم خرد شده بود، گفتم: اى واى یک روز دیگرى هم در جلو دارم، مى‏گوید با آن حال بى‏نشاطى اتفاقاً روزنامه‏اى بالاى سر من بود برداشتم روزنامه را مطالعه کردم دیدم یک قضیه‏ى عجیبى در روزنامه نوشته شده و آن قضیه این است که یک کسى زخم معده داشته و این زخم معده‏اش خوب نمى‏شد عصبانى شد و چاقو زده در شکمش و معده‏اش را درآورده و انداخته دور، گفته مى‏خواهم یک دقیقه بى‏تو زندگى کنم در صورتى که یک دقیقه بى‏روده نمى‏توان زندگى کرد و مرد.

گفت: آن طرف روزنامه را دیدم یک زنى حالات خودش را نوشته است: الحمدلله رب العالمین، صبح به صبح که از خواب بلند مى‏شوم حمد

مى‏کنم خدا را که یک روز دیگرى در جلو دارم و این روز را باید با فعالیت با استقامت و بردبارى در مقابل مشکلات بسازم، الحمدلله یک روز طلایى در جلو دارم و پروردگار عالم با سلامتى و صحت این روز را به من داده است، گفته بود، دیدم یک زن در اینکه روزى جلو دارد حمد مى‏کند، شکر مى‏کند. این نویسنده مى‏گوید من فکر کردم این سه حالت از کجا پیدا شده، یک حالت آنکه مى‏گوید: الحمدلله، روز خوبى در جلو دارم، یک حالت هم خود آن نویسنده که مى‏گوید از خواب بلند شدم و گفتم: اى واى یک روز دیگر در جلو دارم، یک حالت هم، حالت این کسى که خودکشى غریب و عجیب کرده و معده‏اش را درآورده و دور انداخته و گفته مى‏خواهم یک آن بى‏تو زندگى کنم. مى‏گوید فکر کردم، دیدم. اما خودم اعصاب کوبیده‏ام این بى‏نشاطى را برایم جلو آورده اعصاب ضعیفم، غم و غصه‏ام، این حالت را براى من جلو آورده و اما آن خودکشى غریب و عجیب، جسم ناسالم مى‏گوید فکر کردم دیدم این جسم ناسالم من از ضعف اعصاب از بى‏نشاطى پیدا شده و اما آن زن دیدم براى خاطر نشاطش براى خاطر اعصاب قویش آن حالت نشاط و خوشى را برایش جلو آورده است.

حرف بسیار عالى است، روزگار بد و خوب ندارد دنیا نه خوب است نه بد، یک اختلافى است بین بزرگان که دنیا خوب است یا بد، بعضى مى‏گویند دنیا بد است به آن آیاتى که مربوط به زهد و اینکه دنیا بد است و امثال اینها تمسک مى‏کنند، یک دسته‏اى هم مى‏گویند دنیا خیلى خوب است و تمسک مى‏کنند به آن آیاتى که تعریف دنیا کرده، ولى حق مطلب این است که دنیا نه خوب است نه بد.

اگر انسان دلبستگى به دنیا پیدا کند، اگر دنیا موجب بشود انسان خود را جهنمى کند این دنیا بسیار بد است. و اما اگر دنیا انسان را نتواند ببرد دلبستگى به دنیا پیدا نکند، به واسطه‏ى دنیا کمک به دیگران کند، به واسطه‏ى دنیا «باقیات الصالحات» قرار دهد این دنیا بسیار خوب است، لذا اگر از شما بپرسند دنیا خوب است یا بد، بگوئید نه خوب است نه بد، دنیا مثل تیشه‏ى نجار است، تیشه‏ى نجار را مى‏بینیم که آقاى نجار از تیشه چه استفاده‏اى مى‏کند،

روزگار نه خوب است نه بد، مائیم که روزگار را بد مى‏کنیم یا روزگار را خوب مى‏کنیم، اعصاب ما است که این عمر را به بدبختى مى‏گذراند اعصاب ماست که این عمر را به خوشى مى‏گذراند، دیروز مى‏گفتم که غم و غصه در سرنوشت انسان دخالت ندارد. قرآن شریف مى‏فرماید:

»ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ – لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «(3)

مى‏فرماید انسان براى خاطر اینکه تو خیلى خوشحال نشوى از چیزى که برایت جلو مى‏آید، خیلى بدحال نشوى غم و غصه نخورى از مصیبتى که برایت جلو مى‏آید به تو تذکر مى‏دهم مى‏گویم که سرنوشت تو از اول نوشته شده آنچه به تو مى‏رسد، از اول سرنوشت انسان نوشته شده، خوب یا بد. ولى چیزى که دیروز اشاره مى‏کردم و امروز باید تذکر بدهم همان سرنوشت را کار من، فعالیت من، استقامت من، دعاى من، راز و نیاز با خدا، نماز در دل شب مى‏تواند عوض کند.

کار من است که مى‏تواند سرنوشت من را عوض کند نه غم و غصه و نه بى نشاطى، از این بى‏نشاطى‏ها هیچ کارى بر نمى‏آید، از غم و غصه هیچ کارى نمى‏آید، فقط کارى که غم و غصه مى‏آورد این است که بچه را بى‏استعداد مى‏کند اگر با آن شیر غم و غصه دهان بچه بیاید، غم و غصه فقط پیرى زودرس براى انسان پیدا مى‏شود. غم و غصه فقط کارى را که مى‏کند، تو را فلج مى‏کند، غم و غصه فقط کارى که مى‏کند مى‏تواند تو را عاطل و باطل کند اگر بمیرى خیلى اهمیت ندارد، اما فلج بشوى یک گوشه‏اى بیفتى و کار برسد به اینجا که حتى دخترت طلب مرگ کند براى تو، غم و غصه این کارها را مى‏کند، اما غم و غصه بتواند در سرنوشت انسان اثر بگذارد ممکن نیست، شما یکسال غصه بخورى مسلم یک ذره کار درست نمى‏شود. یک گره گشوده نمى‏شود، اما در دل شب یک خدا بگو، در دل شب 2 رکعت نماز بخوان بعد از نماز از خدا بخواه گره گشوده شود. اینجاست که گره گشوده مى‏شود. گره اگر

نباشد راه صاف باشد، اما مى‏تواند یک چیزى کار را ناصاف کند و آن چیست؟ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ«(4)

این آیه مى‏فرماید: اگر تقوى باشد برکت هست نعمت از آسمان و زمین برایت مى‏آید. و اما اگر گناه باشد، اگر تقوى نباشد، بى‏برکتى، گره روى گره، مشکل روى مشکل براى تو جلو مى‏آید، قرآن مى‏فرماید اگر مى‏خواهى گره کارت گشوده شود با تقوى باش: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ «(5)

قرآن مى‏گوید اگر مى‏خواهى گره از کارت گشوده شود اعتماد به خدا داشته باش. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً«(6)

اینها گره‏گشا هستند، اینها سرنوشت ساز است، قضا و قدر تعلیقى معنایش همین است.

این روایت را که دیروز خواندم اینکه خطاب شد سرنوشت این بچه را بنویسید و بداء برایم قرار بدهید، یعنى این بچه یک سرنوشتى دارد. اما همین سرنوشتش را به واسطه‏ى فعالیتش مى‏تواند عوض کند. به واسطه‏ى رابطه با خدایش مى‏تواند عوض کند. لذا از مادرها و از همه تقاضا دارم محیط خانه را سرد نکنند، تقاضا دارم بى‏نشاط نباشند بعد درباره‏اش صحبت مى‏کنم و باید صحبت کنم.

یک روانشناس چه خوش مى‏گوید، مى‏گوید: مرد وقتى وارد خانه مى‏شود همان‏طور که گل ته کفش را مى‏ریزد بیرون و وارد خانه مى‏شود باید غم و غصه و بى‏نشاطى را بریزد بیرون و وارد خانه شود زن قبل از آمدن شوهرش مهیا باشد از نظر اسلام اگر مهیا نشد مسئول است، گناه است،

گناهش بزرگ است اگر خداى نکرده زن شوهردار خود را قبل از آمدن شوهر زینت نکرد و این مرد به گناه افتاد، گناه تقصیر زن است، هم زن به جهنم مى‏رود و هم مرد که گناه کرده است.

این روانشناس مى‏گوید: «زن قبل از آنکه شوهرش بیاید مثل اینکه جارو مى‏کند و خاکروبه‏ها را بیرون مى‏ریزد باید غم و غصه‏ها را بیرون بریزد» باید بى نشاطى را بیرون بریزد، خود را مهیا کند، خود را متزین کند، براى آمدن شوهر. به شما زنها مى‏گویم، در وقت شیر دادن نه فقط با وضو باشید، با نشاط باشید، در وقت شیر دادن، خنده‏رو، متبسم باشید، همین تبسم تو روى بچه، روى مغز این بچه اثر مى‏گذارد، دست نوازشى که روى سر این بچه بیاید.

اما تبسم همان روزهاى اول اثر عجیبى براى عمق جان این بچه دارد چنانچه اگر شیر بدهد، اما از دست شوهرش گریه کند، نق‏نق کند، اگر شیر بدهد اما این بچه مثلاً نصف شب بیدار شده او عصبانى است بلند مى‏شود و از دست بچه داد و فریاد مى‏کند و شیر به این بچه مى‏دهد، این بچه را فلج مى‏کند، این بچه را بى‏استعداد مى‏کند، این بچه را طغیانگر مى‏کند این بچه را پرخاشگر مى‏کند.

اینکه در روایات مى‏خوانیم بهشت زیر پاى مادران است بهشت را، مفت به کسى نمى‏دهند مادر نصف شب بیدار مى‏شود. بچه‏اش گریه مى‏کند، بچه‏اش را نوازش مى‏کند، شیر به بچه مى‏دهد بلکه بعضى اوقات با بچه زمزمه مى‏کند که چرا دیر بیدار شدم و عذرخواهى مى‏کند از بچه. این است که این شیر ثواب یک بنده آزاد کردن را دارد و اما بچه گریه مى‏کند، بلند مى‏شود یکى دو تا بد به این بچه مى‏گوید. مخصوصاً خیلى از مردها خیلى از زنها که سنجش زبان ندارند زبانشان کلید ندارد، دیگر اینکه بچه کوچک باشد یا نه بچه‏اش را دوست داشته باشد یا نه، یکى دو تا حرفهاى ناهنجار به بچه مى‏گوید این ثواب که ندارد، یک فلجى هم براى این مادر، براى این بچه حال یا فلج ظاهرى یا باطنى یا هر دو براى این بچه درست مى‏کند.

لذا شرط دوم درباره شیردادن این است که باید هیجان‏ها را کنار

بگذارد، باید شوهر مواظب باشد با زنش که شیر مى‏دهد مدارا کند، باید مواظب باشد خداى ناکرده شوهر در خانه عصبانى نشود، مواظب باشد زن را در خانه ناراحت نکند و خود زن هم باید مواظب باشد نشاط را از دست ندهد و مواظب باشد غم غصه اصلاً و ابداً نخورد. این هم شرط دوم که دیروز گفتم.

شرط سوم – که مهمتر از شرط اول و دوم است غذاى حلال است. واى به آن شیرى که از غذاى حرام تولید شده باشد. اینکه مى‏بینیم در اسلام پیش بزرگان این قضیه حرمت و حلیت درباره غذا آمده است همه و همه براى خاطر این است که دنیاى انسان را ناآباد مى‏کند. اگر شیر آلوده باشد یعنى از غذاى حرام شد، این آتش به دهان بچه گذاشتن است. و اگر بچه با شیر حرام پرورش پیدا کند، باید به این زن بگوئیم، مواظب باشد دخالت در شقاوت این بچه کرده اگر خداى ناکرده این شقاوت جلو برود به جاهاى باریک باریکى مى‏رسد. از مردها تقاضا دارم همیشه اما مخصوصاً در موقع حمل، در موقع شیر دادن مواظب باشید غذا عوض شود، کار عوض شود مواظب باشید کسب اسلامى باشد، مواظب باشید پول خودتان پول خودتان، پول مردم پول مردم باشد. مواظب باشید اگر خداى ناکرده کسب شما شبهه‏ناک شد بدبختى براى شما و مخصوصاً براى بچه‏تان مى‏آورد.

عبدالرحمن سیابه یکى از اصحاب خاص امام صادق (ع) است، سیابه پدرش از دنیا رفت، فقیر بود چیزى ارث نگذاشته بود، پسرش عبدالرحمن مى‏گوید: من بى‏کار بودم رفیق بابام هزار درهم آورد داد به من، گفت: این هزار درهم را کاسبى کن و بعد که به جایى رسیدى توانستى هزار درهم مرا بده. این هزار درهم را سرمایه کردم و اتفاقاً پروردگار عالم به من رو کرد یک سال طول نکشید توانستم اول بدهکاریم را بدهم و هزار درهم او را دادم، توانستم یک پولى هم تهیه کنم مکه بروم معمولاً اصحاب وقتى مکه مى‏رفتند، همشان، غمشان دیدن امامشان بود، مکه تبع بود، مکه مى‏رفتند اما آن تبع بود. براى دیدن امام صادق (ع) براى دیدن امام باقر، مى‏گوید پولى هم پیدا کردم براى مکه، رفتم سپس رفتم مدینه.

آمدم خدمت امام صادق (ع) اطراف امام جمعیتى بود، مى‏گوید من نشسته بودم کار او را راه انداختند بعد رو کردند به من فرمودند: فلانى کارى دارى؟ کى هستى؟ گفتم: من عبدالرحمن سیابه هستم، فرمودند: حال پدرت چطور است، گفتم از دنیا رفت حضرت متأثر شد. فرمودند: خوب وضع خودت چطور است؟ گفتم: یابن رسول الله وضع خودم خوب نبود هزار درهم رفیق بابام داد به من کاسبى کردم رونقى گرفتم و این هزار درهم موجب شد که توانستم مکه بیایم. مى‏گوید هنوز حرف من تمام نشده حضرت فرمودند آن هزار درهم را چه کردى، گفتم یابن رسول الله اول قرضم را دادم بعد مکه آمدم امام صادق (ع) سه مرتبه فرمودند:

بارک الله، بارک الله، بارک الله، بعد مى‏گوید حرفهایم را تمام کردم گفتم یابن رسول الله من قرضم را دادم بعد هم توانستم مکه بیایم توانستم خدمت شما برسم الآن هم سرمایه دارم. بعد امام صادق (ع) یک نصیحتى به من کردند، فرمودند: فلانى:

»علیک بصدق الحدیث و اداء الامانة، علیک بصدق الحدیث و اداء الامانة، علیک بصدق الحدیث و اداء الامانة«(7) دو چیز در زندگى تو باشد یکى راستگویى، یکى هم مواظب باش در امانت خیانت نکنى. یعنى آقا مواظب باش، این کلاهبرداریها، کلاهى سر او گذاشتى، قرض او را عقب انداختى آن نسیه را عقب انداختى این کار یک مسلمان نیست، انسان نمى‏تواند اگر قرض دارد مکه برود، حتى فقها مى‏نویسند، اگر کسى قرض دارد و آن کسى که بستانکار است اگر مى‏گوید پولم را بده، این نمى‏تواند نماز اول وقت بخواند باید قرض را بدهد بعد نماز اول وقتش را بخواند. مال مردم سخت است سخت.

شخصى از یکى از علماى بزرگ تهران نقل مى‏کرد، گفته بود که من در نجف طلبه بودم خبر آوردند که پدرت مرد، پدرش یکى از علماى بزرگ تهران بوده، پدرت مرد، جنازه‏ى پدرت را فرستادیم نجف مى‏گوید: پدرم را آوردند نجف دفن کردیم چند وقتى از دفنش گذشت یک

وقتى در خواب خدمت پدرم رسیدم، دیدم که گرفته است، دیدم خیلى بى‏نشاط است، تعجب کردم کسى هفتاد سال «قال الباقر و قال الصادق» گفته خدمت به اسلام کرده چرا باید اینقدر گرفته باشد؟! به او گفتم: بابا شما را بى‏نشاط مى‏بینم، شما را گرفته مى‏بینم گفتند: واى بر حق‏الناس واى بر بدهکارى، من هیجده تومان به مشهدى تقى نعلبند بدهکارم، مرا گرفته‏اند نمى‏گذارند بروم سر جایم و مبتلا هستم و همین طور مرا نگاه داشته‏اند و مى‏گویند چرا بدهى مردم را نداده‏اى، مى‏گوید از خواب بیدار شدم تعجب کردم، پدرم بدهکار است یعنى چه، حق الناس یعنى چه، مى‏گوید نوشتم به برادرهایم در تهران که ببینید این مشهدى تقى نعلبند کیست، آیا بابا به این شخص بدهکار است یا نه. مدتى گذشت برادرها نامه نوشتند، بله رفتیم پیش مشهدى تقى نعلبند گفتیم شما از باباى ما چیزى طلب دارید گفت: بله، هیجده تومان از باباى شما مى‏خواهم گفتیم چرا نگفتید، چرا نیامدى بگیرى، گفت: من گله دارم از بابایتان که چرا در دفتر ننوشته او باید در دفترش نوشته باشد. یک عالم هفتاد سال «قال الباقر، قال الصادق» گو، براى هیجده تومان نگاهش داشته‏اند. مى‏گویند چرا آقا در دفترت ننوشتى نمى‏خواست که ندهد، مى‏خواست بدهد، اما در دفترش ننوشته بود تسامح کرده بود، همان مقدار که بدهکار بوده آنجا نگاهش داشته‏اند. گفته‏اند آقا نمى‏شود بهشت بروى تا هیجده تومان مردم را بدهى، جهنمش این است، آخرتش این است دنیایش هم آتش است، آتش.

»إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً«.(8)

یعنى خانم مواظب باش، غذا، شیر حرام دهان بچه‏ات نگذارى براى این که اگر شیر حرام دهان بچه بگذارى این شیر حرام آتش است آتش. یعنى آقا مواظب باش افطار چه مى‏خورى، قرآن مى‏گوید: اگر مال مردم است، دارى آتش مى‏خورى، اما نمى‏فهمى. دراى چرک و خون مى‏خورى، اما نمى‏فهمى. مواظب باش سحر چه مى‏خورى، مواظب باش سحر به زن و بچه‏ات چه مى‏دهى اگر خداى نکرده حرام باشد در روز قیامت همین زن و

بچه‏ى روزه‏دار آن‏هایى که روزه‏شان درست است. آن‏هایى که بهشت مى‏روند، نفرین مى‏کنند به تو، مى‏گویند: خدایا این بابا سحرى حرام به ما داد، افطارى حرام به ما داد بازخواست ما را از این پدر بکن. این هم شرط سوم.

شرط چهارم – که از شرط اول و دوم و سوم مهم‏تر است، روحیات مادر روى بچه اثر مى‏گذارد. یک قضیه‏اى برایتان نقل کنم حیرت‏آور است، راستى تعجب‏آور است مخصوصاً زنها از این قضیه سرمشق بگیرند.

مرحوم آیة الله حاج شیخ فضل‏الله نورى را در زمان مشروطه به دار زدند، این مجتهد عادل انقلابى علیه مشروطه‏ى آن زمان قد علم کرد با اینکه اول مشروطه‏خواه بود و مشروطه را سر کار آورد، دید نشد آنکه مى‏خواست، مخالفت کرد بالأخره دولت توسط عده‏اى مردم نفهم و عده‏اى وابسته، شیخ فضل‏الله را گرفتند، زندان کردند. شیخ یک پسر داشت این پسر این طرف و آن طرف مى‏زد براى اینکه بابایش را اعدام کنند یعنى مجتهد عادل انقلابى را، مى‏گفت: باید پدر مرا اعدام کنید! یکى از بزرگان گفته بود من رفتم زندان ملاقات مرحوم نورى به مرحوم شیخ گفتم: این پسر تو، آقازاده این قانون وراثتش باید خیلى عالى باشد، پسر شما باید خیلى مقام و مرتبه‏ى عالى داشته باشد، چه طور اینقدر پست شده که دارد علیه شما سعایت مى‏کند حتى راضى است که شما اعدام شوید.

مرحوم شیخ فضل‏الله فرمودند بله خودم هم، مى‏دانستم، همین ترس را داشتم و آنچه مى‏ترسیدم به سرم آمد. بعد فرموده بود این بچه در نجف متولد شد وقتى در نجف متولد شد مادرش مریضه بود مادر شیر نداشت مجبور شدیم یک دایه، یک مرضعه براى او گرفتیم، این مرضعه ناشناس بود، کوتاهى کردیم و یک ناشناس، یک زنى پیدا شد این بچه را شیر مى‏داد مدتى این بچه را شیر داد یک وقت متوجه شدیم دیدیم این زن آلوده است، آلوده، علاوه بر این که آلوده است ناصبى است یعنى دشمن امیرالمؤمنین (ع(، دشمن اهل‏بیت است!

مرحوم شیخ فضل‏الله گفته بود همان‏جا زنگ خطر براى من زده شد مى‏ترسیدم و الآن به سرم آمد. اتفاقاً این پسر کارش رسید به اینجا که بابا را اعدام کردند. مردم نفهم پاى دار این مجتهد عادل انقلابى کف زدند و از

جمله افرادى که پاى دار کف زد این پسر بود، پسر کف زد پاى دار باباش، این پسر، یک پسرى هم تحویل جامعه داد همین کیانورى رئیس حزب توده این نوه‏ى مرحوم آشیخ فضل‏الله نورى و پسر همان است که پاى‏دار بابا کف زد.

این قضیه به ما چه مى‏گوید؟ مى‏گوید: روحیات پدر اثر مى‏کند قانون وراثت است. مى‏گوید از این مهم‏تر روحیات مادر روى شیر مادر اثر مى‏گذارد، مادر حسود، بچه‏ى حسود تحویل جامعه مى‏دهد و مادر با عاطفه بچه با عاطفه تحویل جامعه مى‏دهد. بعکسش به زن‏ها بگویم: شیخ مفید (ره) خواب دید، فاطمه‏ى زهرا (ع) دست حسن و حسین (ع) در دستش است آمد گفت: «یا شیخ! علمهما الفقه» گفت شیخ به این دو تا بچه تعلیم فقه بکن. سواد یادشان بده. شیخ مفید از خواب بیدار شد تعجب کرد فاطمه زهرا (ع) و حسن و حسین و آمدن پیش من و «علمهما الفقه» یعنى چه؟. در جلسه‏ى درس نشسته بود یک وقت دید، یک زن عفیفه‏اى دست دو تا پسرش را در دست دارد آمد گفت: (یا شیخ! علمهما الفقه) این دو تا بچه سید مرتضى و سید رضى بودند، شیخ مفید این دو تا بچه را پرورش داد خیلى عالى پرورش داد و رسیدند به آنجا که یکى شد سید مرتضى که افتخار شیعه است و یکى شد سید رضى که آنهم افتخار شیعه است.

روزى شیخ مفید مقدارى سهم امام داد به این دو تا بچه گفت که بدهید به مادرتان براى اینکه (بچه یتیم بودند) صرف شما بکند این پول را آوردند پیش مادر، مادر پول را قبول نکرد و پول را برگرداند. گفت: سلام مرا به شیخ مفید برسانید و بگویید پدر این دو تا بچه مغازه‏اى گذاشته است و مال‏الاجاره این مغازه را مى‏گیریم و ماهیانه خرج مى‏کنیم لذا احتیاج آنچنانى نداریم و با قناعت مى‏گذرانیم و اگر بخواهیم این پول را بگیریم این ماه بیشتر خرج کنیم ماه دیگر مى‏ترسم از آن حال قناعت بیرون بیاییم. پول را قبول نکرد.

این مادر و این شیرش، این مادر و این تقوایش، این مادر و این روحش مثل سید رضى را تحویل جامعه داد، مثل سید مرتضى را تحویل جامعه داد، سید مرتضى نباشد دین شیعه رسمیت پیدا نمى‏کند گفتند اگر صد هزار دینار

بدهید دین شیعه رسمیت پیدا مى‏کند تمام اموالش را فروخت براى شیعه، براى رسمیت حکومتى شیعه (که بشود پشت سر آن در همه جا بى واهمه تبلیغ کرد) شد هشتاد هزار دینار بیست هزار دینار کم داشت که دین شیعه رسمیت پیدا کند کسى کمک نکرد، او هستیش را داد نتوانست آئین شیعه را رسمى کند، یعنى خانه‏اش را فروخت، اسبش را فروخت، کتابخانه‏اش را فروخت تمام زندگیش را فروخت گذاشت روى دین شیعه و بعد هم افتخارات عجیبى براى شیعه آفرید.

سید رضى همین کسى است که نهج‏البلاغه مال اوست، جمع آورنده نهج‏البلاغه را آن قناعت مادر، آن عفت مادر رساند به اینجا که یک مقدار پول امانت پیش این سید رضى بود، زنش درد زائیدن گرفت، چراغ نداشتند دو تا چراغ نبود، یک چراغ بود گفت یک مقدار از این پول بر مى‏داریم یک چراغ تهیه مى‏کنیم براى زنها یک چراغ براى خودم، براى مطالعه‏ام، رفت سر پول، برنداشت گفت امانت است نمى‏شود خیانت در امانت کنم آمد دید که داد زن بلند است، تاریک است مطالعه مى‏خواهد بکند تاریک است. دفعه دوم رفت سر پول برنداشت. دفعه سوم رفت سر پول برنداشت، بالأخره آمد با یک چراغ ساخت وقتى درد زن زیاد مى‏شد چراغ را مى‏بردند براى او، وقتى درد زن کم مى‏شد، چراغ را مى‏آوردند براى اینکه آقا مطالعه کند براى فردا، آقا مطالعه‏اش را کرد و زن هم زائید، با یک چراغ.

فردا صبح آمد جلسه‏ى درس، حاکم وقت فهمیده بود که خدا بچه به او داده یک طبق درهم و دینار فرستاد در جلسه‏ى درس این طبق درهم و دینار براى هدیه و چشم روشنى بچه است. گفت لازم ندارم برگرداندند، هنوز درس تمام نشده بار دیگر از طرف حاکم برگردانده شد که بدهید به قابله، به آن کسى که بچه را به دنیا آورده، گفت: سلام مرا به او برسانید بگوئید ما ماماى بیگانه نداریم زنهاى خودمان یکدیگر را کمک مى‏کنند و بچه دنیا مى‏آید. دفعه سوم درهم و دینار را آوردند که بدهید به طلبه‏ها، طلبه‏ها اطرافش بودند، گفت: این دیگر مربوط به من نیست آقایان طلبه‏ها هر کدام مى‏خواهید بردارید، پول شبهه‏ناک است، پول از حاکم ظالم است، فقط یک طلبه بلند شد و یک

درهم برداشت، یعنى یک پول نقره، پول طلا را نه، بعد هم به او اعتراض شد که چرا برداشتى گفت: به خاطر این که به کاسب محل بدهکار بودم روغن چراغ گرفته بودم و نمى‏توانستم دینم را بدهم بالأخره طبق جواهرات را درهم و دینار را برگرداندند. نه سید رضى قبول کرد، نه شاگردهایش، آن مادر عفیف، آن مادر قانع، این پسر عفیف و این پسر قانع را تحویل جامعه مى‏دهد. و به شما بگویم: «السعید سعید فى بطن امه، و الشقى شقى فى بطن امه«.

پدر و مادر است که پسر صالح تحویل جامعه مى‏دهد، پدر و مادر است که شالوده‏ى شقاوت براى بچه درست مى‏کند.


1) بقره، 233.

2) مجمع البیان، جلد 9، صفحه 102.

3) حدید، 23 – 22.

4) اعراف، 96.

5) طلاق، 2.

6) طلاق، 3.

7) نمونه معارف اسلام، صفحه 355.

8) نساء، 10.