جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

با طبیعت آشتی کنیم

زمان مطالعه: 3 دقیقه

[اشاره: دکتر مایکل کوهن (دانشمند، طبیعت شناس، مسیقیدان و بوم – روان شناس) می گوید: «من در زمان کودکی مثل اکثر بچه ها به طور طبیعی از بودن در طبیعت بیشتر از بودن در محیط بسته ی داخل اتاق یا آپارتمان لذت می بردم و احساس سرزندگی، آزادی، شادی و شعف بیشتری می کردم و هم چنین هشیاری بیشتری داشتم.

من با دوستانم در دنیای جعبه ای و محدود به فضاهای بسته ی جامعه ی امروز بزرگ شدم. این باعث شد که روح و روان ما از ارتباط واقعی و تماس حقیقی با منابع زیستی اش در طبیعت جدا گردد و توازن، خرد و شور و شعف طبیعی در ما از بین برود. ما بصورت روان شناختی برای پر کردن این خلاء به شیوه های متداول در جامعه یعنی سرکشی ها به طبیعت و به مردم، به وسیله ی عقائد تعصب آمیز اقتصادی، علمی و فلسفی مان پیوستیم. این دنیای جعبه ای، مرا به این اطمینان رسانده بود که مردم فقط به این خاطر به طبیعت می روند و در آن احساس بهتری دارند که از واقعیت فرار کنند. واقعیت ها؛ گرفتاری های خانه، کار و مدرسه است و رفتن به طبیعت، مجالی برای فرار از این واقعیات و آسودن از آن هاست. ولی سی و پنج سال تحصیل، تحقیق و بررسی در طبیعت و محیط های طبیعی، داستان متفاوتی را به من آموخت…«

مطالب این بخش به طور کامل از مقاله ای با عنوان «این عشق جاری در جهان» از روزنامه همشهری، شماره 3034 نقل شده است.]

»تخریب محیط زیست؛ آلودن و نابودی طبیعت؛ انقراض

گونه ها؛ افسردگی؛ پریشانی بشر امروز؛ به پوچی رسیدن او؛ وارد آمدن صدمات روز افزون بر پیکر زمین؛ افزایش بیماری های روحی و روانی انسان؛ و…….

آیا بین این بیماری ها و اختلالات و عوارض، ارتباطی وجود دارد؟

گرگوری باتسون، تئوریسین و صاحب نظر شهیر، زمانی تذکر داده بود که: «معضلات عمده ی دنیا به علت وجود تفاوت بین طریقی که طبیعت عمل می کند و طریقی که انسان تفکر می کند، حاصل شده و می شود«. دکتر مایکل کوهن، این گفته را به این صورت تکمیل می کند که:

»تحریفات و اشکالات ایجاد شده در طریقی که انسان تفکر می کند، در اثر از دست رفتن ارتباط انسان با طبیعت است!«.

آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا همه ی ما از نشستن در کنار رودی جاری و شنیدن صدای دلپذیر آن لذت می بریم و احساس شادابی و تازگی می کنیم؟ چرا با وزش نسیمی از دریا احساس تجدید نیرو و سرزندگی می کنیم؟ چرا عطر گل های وحشی ما را به وجود می آورد؟ آیا همه ی این نشانه ی نیاز ما به طبیعت نیستند و به ما گوشزد نمی کنند که ما جزئی از طبیعت هستیم که از آن دور افتاده ایم و هر نشانه ای از آن برای ما لذت بخش و زیباست؟

دکتر کوهن معتقد است که از اتم ها و مولکول ها تا انسان ها، همه ی وجود ها و کل هستی توسط جاذبه ها یا کشش هایی به هم

مرتبط اند و بر یکدیگر تأثیر دارند. او و هم فکرانش این اصل اکوسایکولوژی (بوم- روان شناسی) را پذیرفته اند و باور دارند که تمامی نظام هستی با آگاهی و خرد صامتی به هم پیوسته اند و مجموعه ای متحد و یک پارچه را به وجود آورده اند. این کشش ها یا جاذبه ها، قانون انکار ناپذیر طبیعت و همان نیروی عشقی هستند که در سراسر جهان جاری است. عرفای سراسر جهان از این عشق، پیوستگی و اتحاد جهان هستی یاد کرده اند و لزوم درک این وحدت و پیوستن به آن برای تعالی را متذکر شده اند. عارف بزرگ هند، اوشو، در تعریف عشق می گوید: «عشق، شوق وافر درونی برای یکی بودن با کل است«.