جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اگر کودکان با صداقت زندگى کنند، درستکارى را مى‏آموزند

زمان مطالعه: 2 دقیقه

آموزش صداقت را مى‏توان مشکل‏ترین کار آموزشى به شمار آورد؛ زیرا در حالى که بیشتر پدر و مادرها قبول دارند که درستى و صداقت از ویژگى‏هاى مهم زندگى کودکان است، واقعیت این است که ما خود به درجاتى، کم و زیاد، در زندگى روزمره کاملا صادق و روراست نیستیم. تصمیم گیرى درباره‏ى چگونگى، زمان و درجه‏ى اهمیت صداقت مسئله‏اى بسیار پیچیده و کاملا شخصى است. بیشتر ما قصه‏هایى مانند داستان بابانوئل یا امثال آن را که بى‏ضرر تشخیص مى‏دهیم، براى کودکان خود تعریف مى‏کنیم؛ ولى بعضى از پدر و مادرها معتقدند حتى گفتن این گونه داستان‏ها نوعى بى‏صداقتى به شمار مى‏رود. براى مثال، برخى از پدر و مادرها، گاهى اوقات، براى اینکه بلیت رایگان یا با تخفیف براى سوار شدن به هواپیما یا ورود به سینما براى فرزندان خود تهیه کنند، در مورد سن آنان دروغ مى‏گویند. بعضى دیگر به هیچ وجه چنین کارى نمى‏کنند.

صرف نظر از معیارهاى شخصى، تقریبا همه‏ى ما، دست کم گاهى، براى ساده‏تر کردن زندگى، صرفه جویى در وقت یا فراهم نیاوردن موجبات آزار

احساسات دیگران «دروغ‏هاى مصلحت آمیز کوچک» بر زبان مى‏آوریم. با وجود این، به طور معمولى وقتى با تنگناهاى مشابه رویارو مى‏شویم، چنین تصمیم‏هایى نمى‏گیریم. در این باره هیچ شکى نیست که گفتن حقیقت ممکن است کارى بسیار دشوار باشد.

به این ترتیب، وقتى دانستن اینکه چه زمانى گفتن همه‏ى حقیقت درست است و چه وقت بهتر است حقیقت را پنهان ساخت یا حتى دروغ گفت، براى بزرگسالان ساده نیست، مى‏توان تصور کرد دانستن این مسئله تا چه حد براى کودکان گیج کننده خواهد بود. آنان مى‏دانند ما براى صداقت ارزش قایلیم و از آنان انتظار داریم راستگو باشند، با این حال تناقض رفتار و گفتار ما را مى‏بینند و مى‏فهمند در بعضى موقعیت‏ها به نظر مى‏رسد راستگویى آنان ما را دستپاچه مى‏کند. ما چگونه مى‏توانیم اهمیت صداقت را به آنان بیاموزیم و در عین حال پیچیدگى آن را به آنان بشناسانیم؟