ما مىخواهیم فرزندانمان درست را از نادرست تشخیص دهند. آموختن این امر به آنان، اگر نگوییم همهى عمر، همهى سالهایى که با ما هستند به درازا مىکشد. ما مىتوانیم این کار را با این آموزش که نباید اسباب بازىهاى دوستانشان را بردارند، که باید پول چیزى را که از فروشگاه مىخریم بپردازیم، شروع کنیم و اینکه دغل کارى، رفتارى اشتباه و نادرست است. وقتى آنان بزرگتر مىشوند، شاید لازم باشد کمکشان کنیم با پرسشهاى اخلاقى پیچیدهتر دست و پنجه نرم کنند – آیا هیچ گاه مىتوان دروغ گفت؟ چه باید بکنند اگر بدانند یکى از دوستانشان دروغ گفته است؟ پیشرفت یک نگرش اخلاقى قوى درونى به زمانى طولانى نیاز دارد؛ اما براى شروع این کار ما مىتوانیم به فرزندانمان کمک کنیم.
چگونه به فرزندانمان کمک کنیم تا بد را از خوب تشخیص دهند؟ ما امیدواریم آنان، با پیروى از الگوى ما، بیاموزند خوب و مهربان باشند. اما چه کنیم اگر کار به این سادگى پیش نرود؟ چه کنیم وقتى رفتار آنان درست خلاف چیزى است که به آنان آموزش مىدهیم؟ چه کنیم اگر آنان
به دیگرى و یا از روى عمد به اشیا آسیب برسانند؟ ما مىخواهیم آنان بفهمند که آگاهانه به ایشان اجازه نخواهیم داد به دیگران یا خودشان صدمه بزنند. ما همچنین مىخواهیم ببینند در کجا اشتباه کردهاند، از رفتارشان شرمنده و به خاطر آن متأسف شوند، و حتى از نتایج کارشان رنج ببرند تا از اشتباهاتشان درس بگیرند.
با این حال، نمىخواهیم فرزندانمان با سرافکندگى و احساس گناه زندگى کنند. سرزنش و سرافکنده کردن کودکان موجب مىشود احساس بدى دربارهى خودشان پیدا کنند و مىتواند آنان را به ورطهى کمى اعتماد به نفس یا احساسى کلى از بىارزش بودن بکشاند بنابراین، براى هدایت یا زیر نفوذ گرفتن فرزندانمان نباید از شرمنده کردن بیش از اندازهشان استفاده کنیم. بچهها از حمایت و تشویق بیشتر مىآموزند تا از تنبیه.
خوشبختانه، فرزندان بیشتر ما از روى عمد به کسى یا چیزى آسیب نمىرسانند. معمولا گناه غیر عمدى و بدون فکر بچههاى ما است که دخالت ما را طلب مىکند – زمانى که عروسکى را از دست دوستشان قاپ مىزنند، در آشپزخانه ریخت و پاش مىکنند، یا بدون اجازه گرفتن چیزى را برمىدارند. وقتى چنین چیزهایى اتفاق مىافتد، به عنوان پدر و مادر وظیفهى ما است که به آنان کمک کنیم بفهمند چطور شد رفتار نادرست را برگزیدند و خاطرنشان سازیم چگونه مىتوانند مسئولیت رفتارشان را بر عهده گیرند و کارها را رو به راه کنند.