جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اگر کودکان با ترس زندگى کنند، مى‏آموزند که نگران باشند

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

کودکان بازى کردن با تصور ترس را دوست دارند. آنان از بازى‏هاى دیو و لولوخرخره لذت مى‏برند و از داستان‏هاى ترسناک و فیلم‏هاى وحشتناک به هیجان مى‏آیند. به یاد مى‏آورم هنگامى که دوازده، سیزده ساله بودم، عادت داشتم همراه با چند نفر از همسالانم، هر جمعه شب را در خانه‏ى یکى از دوستان بگذرانیم. همه، در حالى که چراغ‏ها را خاموش مى‏کردیم، در کنار رادیو به هم مى‏چسبیدیم و به نمایشى گوش مى‏کردیم که داستان‏هاى زنان جادو نام داشت. این نمایش‏ها احتمالا امروزه براى شنوندگان هیجانى به بار نمى‏آورند؛ ولى آن زمان ما را مى‏ترساندند. سخت‏ترین (و در ضمن هیجان انگیزترین) قسمت برنامه جمعه شب‏ها زمانى بود که پس از تمام شدن نمایش در تاریکى شب به منزل مى‏رفتیم و سعى مى‏کردیم نشان دهیم که نمى‏ترسیم. در آن هنگام، با اینکه مى‏دانستیم راه امن است و به زودى به خانه‏ى گرم و نرم و روشن خود خواهیم رسید، ضربان قلبمان به شدت بالا مى‏رفت و ترس همه‏ى وجودمان را در بر مى‏گرفت.

زندگى با ترس‏هاى واقعى، داستانى کاملا متفاوت است. این ترس مى‏تواند ترس از آزار جسمى یا روحى، ترس از ترک شدن، بیمارى یا ترس کوچک‏ترها از زورگوهاى محله یا وجود دیو و لولو در رختخواب باشد.

زندگى با ترس واقعى احساس امنیت و اعتماد به نفس را در کودک روز به روز کاهش مى‏دهد. ترس پایه‏هاى محیط امنى را که کودک براى رشد، تجسس و یادگیرى به آن نیاز دارد، سست مى‏کند و احساس نگرانى همیشگى، ترس فراگیر براى او باقى مى‏گذارد که مى‏تواند به توانایى ارتباط او با آدم‏ها و رویارویى با موقعیت‏هاى جدید به شدت آسیب برساند.