ما نخستین نگهبانان اعتماد فرزندانمان هستیم. آنان باید بدانند ما بدون هیچ گونه قید و شرطى در کنارشان خواهیم بود. و این همان احساس امنیت است. وقتى آنان بدانند که براى پاسخ گرفتن نیازهایشان، توجه به احساساتشان و محترم شمردنشان مىتوانند به ما امیدوار باشند، یاد مىگیرند که به ما اعتماد کنند. و از همین امنیت و حمایت تزلزل ناپذیر ما است که آنان ایمان به خودشان را تقویت خواهند کرد.
من به تازگى در یک رسیتال پیانو حضور داشتم و شاهد اجراى برنامهى کودک ده سالهاى بودم که شجاعانه مىکوشید قطعهاى از باله «فندق شکن» را اجرا کند. او به اندازهى کافى تمرین نکرده و در آخر اجرا پیدا بود که خود نیز به این موضوع پى برده است. به هرحال، حاضران در سالن در پایان اجرا براى تشویق او کف زدند. کودک پس از ترک صحنه مستقیم به سوى مادر رفت و بر روى زانوان او نشست. مادر تا آخر برنامه او را در آغوش خود نگاه داشت.
اکنون آن پسر کوچولو، در آغوش مادر، راست قامتتر به نظر مىرسید و من، بر حسب اتفاق، دانستم که این مادر در مورد انجام یافتن تمرینهاى پیانوى فرزندانش بسیار جدى و سختگیر است. اما در آن لحظهها هیچ کدام از اینها براى او مهم نبود. او پیامى ساده و ناب براى فرزندش داشت: من به خاطر تو اینجا هستم، و حتى وقتى شکست مىخورى از نشان دادن آن شرمنده یا نگران نیستم.
کودکان ما نیاز دارند بدانند که ما همیشه پشت سرشان ایستادهایم و حمایت ما بستگى به این ندارد که آنان در انجام دادن وظایفشان تا چه اندازه موفق باشند، یا حتى گاهى شکست بخورند.