»سال ها باید که تا یک کودکی از روی «طبع»
عالِمی گردد نکو، یا شاعری شیرین سخن«
»سعدی«
»و اولی آن بود که در «طبیعت» کودک نظر کنند و از احوال او به طریق فراست و کیاست اعتبار گیرند تا اهلیت و استعداد چه صناعت و علم در او مفطور است. او را به اکتساب آن مشغول گردانند، چه همه کس مستعد همه صناعتی نبود، والا همه مردمان به صناعت اشرف مشغول شدندی و در تحت این تفاوت و تباین که در طبایع مستدع(1) است سری غامض و تدبیری لطیف است که نظام عالم و قوام بنی آدم بدان منوط می تواند بود، ذالک تقدیر العزیز العلیم. و هر که صناعتی را مستعد بود او را بدان متوجه گردانند. چه زودتر ثمره
آن بیابد و بهتر متجلی شود و الا تضییع روزگار و تعطیل عمر او کرده باشند و باید که در هر فنی بر استیفای آنچه تعلق بدان فن دارد از جوامع علوم و آداب تحریص(2) کنند مانند آنکه چون به مثل کتابت خواهد آموخت بر تجوید(3) خط و تهذیب(4) نطق و حفظ رسائل و خطب و امثال و اشعار و مناقلات(5) و محاورات و حکایات مستطرف(6) نوار مستملح و حساب دیوان و دیگر علوم ادبی توفر نماید، و پر معرفت بعضی و اعراض از باقی قناعت نکند. چه قصور همت در اکتساب هنر شفیع ترین و تباه ترین خصال باشد و اگر طبع کودک در اقتنای صناعتی صحیح نیاید و ادوات و آلات او مساعد نبود، او را بر آن تکلیف نکنند چه در فنون صناعت فسحتی(7) است، به دیگری انتقال کنند.
اما به شرط آنکه چون خوض و شروعی بیشتر تقدیم یابد ملازمت و ثبات را استعمال کنند و انقلاب و اضطراب ننماید، و از هنری ناآموخته به دیگری انتقال نکنند و در اثنای مزاولت(8) هر فنی ریاضتی که تحریک حرارت غریزی نماید و حفظ صحت و نفی کسل و بلادت وحدت ذکا و بعث نشاط را مستلزم بود بعارت گیرند و چون صناعتی از صناعات آموخته شود او را تکسب(9) و تعیش بدان فرمایند تا چون حلاوت(10) اکتساب بیابد آن را باقصی الغایه(11) برساند و در ضبط
دقائق آن فضل نظری استعمال کند و نیز بر طلب معیشت و تکفل امور آن قادر و ماهر شود. چه اکثر اولاد اغنیاء که به ثروت مغرور باشند و از صناعت و آداب محروم مانند، بعد از انقلاب روزگار در مذلت و درویشی افتند و محل رحمت و شماتت دوستان و دشمنان(12) شوند و ملوک فرس را رسم بوده است که فرزندان را در میانه حشم و خدم تربیت ندادندی بلکه با ثقات(13) به طرفی فرستادنی تا به درشتی عیش و خشونت نمودن در مآکل و ملابس برآیند و از تنعم و تجمل حذر نمایند، و اخبار ایشان است و در اسلام عادت رؤسای دیلم نیز همین بوده است و کسی که بر ضد این معانی که یاد کرده آمد تربیت یافته باشد، قبول ادب بر او دشوار بود خاصه چون سن در او اثر کند مگر که به قبح سیرت عارف بود و بر کیفیت قلع عادت واقف و بر آن عازم و در آن مجتهد(14) و به صحبت اخبار مایل«.(15)
و اما بعد. . . این است حکایت هدایت طبیعی در جهت دهی استعدادهای فطری دانش آموزان که در تعلیم و تربیت رسمی و غیر رسمی ما سخت بدان نیازمندیم. دانش آموزان ما غالباً رشته های تحصیلی و مشاغل اجتماعی خود را نه بر اساس طبیعت، استعدادها و انگیزه ی خود بلکه بر اساس مصلحت ها و سفارش های دگر انگیخته
انتخاب می کنند. در واقع قبل از آنکه طبیعت درونی خود را شغل مورد علاقه خویش پیوند دهند به دنبال مزیت های بیرونی و منزلت های اجتماعی شغل در نزد دیگران هستند.
آنچه را که دیگری و دیگران می پسندند به پسند آنها تحمیل می گردد و بعد از چندی شاهد سرخوردگی و وازدگی آنها در ادامه رشته تحصیلی و شغلی خواهیم بود. شاید یکی از دلایل عمده در افت تحصیلی دانش آموزان و گسیختگی میان استعداد و علاقه آنها ریشه در آن دارد که دانش آموزان آنچه را فرا می گیرد با آنچه که طبیعت شان اقتضا می کند همخوان نیست و در نتیجه هیچگاه کسب معرفت و دانش را هدف شخصی خود نمی دانند بلکه تحصیل معرفت را برای دیگری و به قصد رضایت اولیاء و مربیان و نه رضایت درونی خود می خواهند. این بیگانگی و گسیختگی ریشه در عدم انطباق طبیعت با تربیت دارد.
1) به ودیعت نهاده و سپرده شده.
2) تحریص (خ(.
3) نیکو کردن.
4) آراستن و پاکیزه کردن.
5) جمع مناقله به معنی با یکدیگر سخن گفتن و حکایت و روایت آوردن.
6) تازه و دلپسند در بعض نسخه ها (مستظرف) با ظاء نقطه دار است.
7) فراخی و وسعت.
8) ممارست و مباشرت و گرویدن به کاری.
9) به کسب (خ(.
10) شیرینی.
11) به غایت دور.
12) یعنی مورد رحمت دوستان و محل شماتت و دشمنکامی دشمنان.
13) به کسر ثاء سه نقطه یعنی معتمدان و استواران. جمع ثقه (ثقت) به معنی امین و معتمد و اعتماد کردن و استوار داشتن.
14) اسم فاعل عربی است از اجتهاد به معنی کوشش کردن و توانایی و قوت خود را به کار بستن.
15) منتخب اخلاق ناصری، به تصحیح جلالالدین همایی، صفحه 120 و 121، انتشارات مؤسسه ی نشر هما، چاپ چهارم، 1370.