جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امکان گنجاندن سکوت در برنامه های درسی مدارس

زمان مطالعه: 7 دقیقه

[مطالب این بخش از مقاله ی اهمیت تربیتی سکوت، نوشته دکتر میرلوحی است که از کتاب ویژه نامه علوم تربیتی، ص 115 تا 118 نقل شده است. ]

حال اگر بپذیریم که هدف تعلیم و تربیت در نهایت چیزی جز تحقق وجودی انسان نیست پس علم تعلیم و تربیت باید برای بیدار کردن حس تجربه ی هستی بکوشد. زیرا وجود انسان در عمق بخشیدن به تجربه ی هستی تحقق می یابد. اما همان گونه که در بررسیهای خود مشاهده کردیم انسان از طریق سکوت است که به تجربه ی هستی دست می یابد. بنابراین باید در تعلیم و تربیت برای سکوت اهمیت ویژه ای قائل شد. به عبارت دیگر وظیفه ی علم تعلیم و

تربیت (پداگوژی) این است که درباره ی اینکه کجا و چگونه می توان سکوت را در برنامه های مدارس به اجرا درآورد ارائه طریق کند.

همان گونه که در بررسی نمونه ی تاریخی مشخص شد این مسئله را می توان برای کودکستان و سال های اول دبستان به کمک تجربه تربیتی مونته سوری به خوبی حل کرد. حال باید پرسید در دوره های تحصیلی بالاتر چه باید کرد؟ در بادی امر و با توجه به مباحث پیشین می توان گفت که تأثیرگذاری تربیتی بر دانش آموزان از طریق سکوت به خصوص در دوره ی تحصیلی متوسطه، از طریق سه درس امکان پذیر است: 1) درس هنر، 2) درس تعلیمات دینی و 3) درس فلسفه.

نخست به درس هنر می پردازیم. درس هنر در اینجا به معنای وسیع کلمه گرفته شده است و فقط به هنرهای تجسمی و موسیقی محدود نمی شود، بلکه جنبه های ادبی آموزش زبان و ادبیات و تفسیر شعر را نیز شامل می شود. حال پرسش اساسی این است که چگونه می توان در آموزش این درس امکان و فضای بیشتری برای سکوت در نظر گرفت. زیرا دانش آموزان در هنگام مشاهده ی آثار هنرهای تجسمی یا در پرداختن به شعر باید از یک سو برای دریافت بار معنایی اثر هنری در حالت سکوت از وقت کافی برخوردار باشند (درست همان گونه که در هنگام شنیدن قطعات موسیقی این سکوت ضروری است) و از سوی دیگر پس از تبیین عقلانی اثر هنری لازم است فرصت باز هم بیشتری برای تأمل شهودی درباره ی شناخت حاصل شده به وجود آید. تنها در یک چنین سکوتی است که اثر هنری سخن گفتن با ما را واقعا آغاز می کند. همان گونه که پیش از این در بخش پدیدارشناسی سکوت از قول وایشدل آمد: «برای فهمیدن زبان اثر هنری، ما باید در برابر آن حقیقتا سکوت کنیم. اگر موفق شویم سپس خواهیم فهمید که در اثر هنری ما راز واقعیت و اساس واقعیت را لمس و حس می کنیم.

اینکه (اثر هنری) آن را چگونه نشان می دهد، (باید گفت) آن را با زبان سکوت به ما می گوید«. اما باید دانست آنچه را یک اثر هنری در سکوت به ما می فهماند، از طریق «تجربه ی متافیزیکی» اتفاق می افتد. وایشدل می گوید: «تجربه ی اثر هنری یک تجربه ی اصیل متافیزیکی است (زیرا) در هنر است که انسان می تواند بفهمد که او ماهیتا یک «موجود متافیزیکی» است«. در مواجهه ی صامت با اثر هنری، ما هستی و نیز خود را به مثابه موجودی که از طریق تجربه ی هستی متمایز می شود، تجربه می کنیم، (زیرا تجربه ی متافیزیکی، تجربه ی هستی است(. بدون سکوت این تجربه برای ما ناشناخته می ماند. به ویژه به آن دسته از آثار هنری که به بیان هستی می پردازند، نمی توان بدون یک چنین سکوتی به آنها نزدیک شد و آنها را احساس کرد. بنابراین در برنامه های درسی هنر باید به انتخاب آن دسته از آثار هنری که یک چنین ویژگی متافیزیکی دارند، توجهی خاص مبذول شود.

درس دیگری که با سکوت ارتباط تنگاتنگ دارد درس تعلیمات دینی است که باید در دوره ی متوسطه به غایت جدی گرفته شود. البته باید توجه داشت که صرف بیان معارف دینی و توضیح مضامین و محتویات وحی به تنهایی موجب تربیت دینی نمی شود. از جمله الزامات تربیت دینی یادگیری تعالیم دینی براساس تفکر و تأمل و عمل به آن در عبادات و شعایر است. شعایر و مناسک مختلف دینی ریشه در نوعی تجربه ی هستی دارند.

بنابراین اتفاقی نیست که متفاوت ترین شکلهای عبادات و مناسک، اغلب با «سکوتی مقدس» توأم می باشد. این مسئله نه تنها برای اشکال مختلف عبادات مبتنی بر تأمل بلکه در مورد یادگیری تعالیم دینی نیز صدق می کند. برهمین اساس، لوبینسکالنوال خواستار قرار دادن «تمرین تأمل عرفانی» (ubung der contemplation) در برنامه های آموزشی درس تعلیمات دینی است. او معتقد

است به دلیل نادیده گرفتن عنصر تأمل عرفانی در تدریس تعلیمات دینی، این تعالیم اغلب بدون اثر باقی مانده است. از اشارات فوق می توان نتیجه گرفت که رعایت سکوت مبتنی بر تأمل در درس تعلیمات دینی مدارس نه تنها ممکن بلکه امری ضروری است.

امکان دیگری که برای گنجاندن سکوت در برنامه های درسی دوره ی متوسطه وجود دارد، درس فلسفه است. اگرچه این درس در دوره ی تحصیلات متوسطه در ایران در حال حاضر فقط در یک رشته تحصیلی ارائه می شود، اما لزوم قرار گرفتن آن در برنامه درسی همه ی رشته ها و گرایشهای دوره ی متوسطه اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. دلایل ذیل می تواند این مسئله را توجیه کند: نخست اینکه در روزگار ما تعلیم و تربیت از اهمیت فزاینده ای برخوردار شده است و هم زمان با آن اهمیت درس فلسفه که در گذشته یکی از ارکان آموزش را تشکیل می داد، مجددا افزایش می یابد، به خصوص با نظر به پدیده ی انفجار دانش و سرریز شدن اطلاعات و قابلیت فلسفه در انتظام و وحدت بخشیدن به آنها.

دوم اینکه جدال و درگیری میان اندیشه ها و عقاید مختلف همواره وجود دارد و باید آن را در نهایت از منظری فلسفی حل و فصل کرد و سوم اینکه حتی بخش های اقتصادی و صنعتی نیز در دهه های اخیر نسبت به فلسفه احساس نیاز کرده اند و برای رهبران و مدیران ارشد بخشهای اقتصادی و صنعتی خود آموزش مبانی فلسفه در نظر می گیرند.

اما باید توجه داشت که درس فلسفه در دوره ی تحصیلی متوسطه (چنانچه بخواهد جدی گرفته شود) نباید بر فرضیات ذهنی بی پایه و اساس یا طرح مسائل گسترده و بی حد و مرز مبتنی باشد، بلکه باید بر تجربه و فهمی فلسفی استوار گردد. این تجربه و فهم بنیادین فلسفه، چیزی جز همان تجربه و درک

هستی نیست. تدریس فلسفه در دوره ی متوسطه همواره باید این تجربه ی بنیادین را مورد التفات و عنایت قرار دهد. البته این بدان معنا نیست که در درس فلسفه لاینقطع درباره ی تجربه و فهم هستی سخن رانده شود، بلکه منظور این است که نخست باید راه دسترسی به این تجربه و فهم را پیدا کرد. این راه را البته پیش از همه می توان از طریق تأمل هوشیارانه ی توأم با سکوت درباره ی خویش کشف کرد، زیرا تجربه ی هستی در تجربه ی خود تجلی می یابد. بر همین اساس اتفاقی نبوده است که در نزد یونانیان باستان، آموزش فلسفه در ارتباطی تنگاتنگ با تمرین سکوت قرار داشته است. این ارتباط میان سکوت و تجربه ی هستی (به مثابه تجربه ی بنیادین فلسفه) یک امر دوجانبه است: سکوت از یک سو کشف تجربه ی هستی را ممکن می سازد و از سوی دیگر سکوت تنها زمانی یک عمل مفید تلقی می شود که در آن نسبت به تجربه ی هستی آگاهی حاصل شود. برای تدریس فلسفه از جنبه ی عملی، این بدان معنا خواهد بود که این درس به گونه ای باید ارائه شود که تأمل را ممکن سازد. بنابراین از معلمان درس فلسفه در دوره ی تحصیلی متوسطه انتظار می رود برای تفکر و تأمل فرصت کافی در نظر بگیرند و برای اینکه دانش آموز بتواند در شناخت کسب شده، تأمل و تعمق کند از روی موضوعات به سرعت عبور نکنند و سرانجام اینکه آنها باید به دانش آموزان برای کار کردن در سکوت فرصت و مجال دهند (مثلا از آنها خواسته شود که از محتوای متن مشخصی که در ساعت درس به آن پرداخته شده است، یک گزارش تهیه کنند(.

در دوره ی تحصیلی متوسطه امکاناتی وجود دارد که می توان از طریق آن سکوت را در خدمت آموزش و پرورش دانش آموزان قرار داد. برای مثال در برنامه های درسی این دوره ی تحصیلی به خوبی می توان از روش ارائه محتویات

درسی به صورت نمونه ای، نظیر آنچه در نظریه ی آموزشی مارتین واگن شاین مطرح است و در آن موضوعات منتخب نمونه از جنبه های مختلف و با فراغت بیشتر مورد تأمل قرار می گیرد، استفاده کرد.

به هر حال مسئولان آموزش و پرورش و برنامه ریزان درسی باید بدانند که سکوت برای انسان قرن بیست و یکم که عصر سروصدا و آلودگی های صوتی مختلف است و بر ارتباط بی واسطه ی انسان با هستی و خدا تأثیرات مخرب و منفی می گذارد یک ضرورت تام تلقی می شود. وایشدل نیز بر اهمیت سکوت به مثابه وسیله ای در برابر سطحی شدن نظریات و سخنان روزمره توجه داده است؛ او می گوید: «ما باید سکوت کردن را مجددا یاد بگیریم، به ویژه در عصری مانند عصر ما که عصر دور شدن از تجارب اصیل و طبیعی نخستین است و ما به دلیل اعتماد به سخن و گفتار از آنها بسیار دور شده ایم«. ولفگانگ برزینکا هم در مضمونی مشابه نتیجه می گیرد که «چنانچه تعلیم و تربیت بخواهد از این حادثه جلوگیری کند باید سکوت گم شده را بار دیگر به دست آورد«. ماکس پیکارد نیز با نظری واقع گرایانه به در بر گرفته شدن انسان از سوی فناوری های جدید اظهار می دارد که زندگی در دنیای تکنیک و فناوری مدرن فقط در صورتی برای انسان مضر است که موجب شود تجربه ی هستی که از طریق سکوت ممکن می شود، از دایره ی شعور و آگاهی حذف گردد. بنابراین طبق این نظریات ما در «سکوت» از جهان و عصر خود فرار نمی کنیم، بلکه ما در «سکوت» زمینی می یابیم که بر روی آن می توانیم در جهان مدرن و تکنیکی شده قرارگاهی محکم پیدا کنیم. بدین سان چنانچه علم تعلیم و تربیت درصدد است راهنمای زندگی انسان باشد باید تأثیر و اهمیت تربیتی سکوت را جدی بگیرد. (میرلوحی، صص 115-118)

اما به نظر می رسد حکمت سکوت گم شده ترین و نایاب ترین پدیده در چرخه ی تعلیم و تربیت کلامی و گفتاری است که همه ی فرصت ها و زمینه های خودیابی و خودگستری را از متربی گرفته است و به جای آن دگرپیروی و خودباختگی را جایگزین کرده است. هجوم مطالب متراکم درسی و رقابت های فشرده ی تحصیلی جایی برای درنگ های درونی، تأملات ذهنی و خلوت های قلبی باقی نگذاشته است.

در فرجام سخن، به قطعاتی از کلام «پیر هرات» درباره ارزش سکوت و ذم پرگویی اشاره می کنیم، آنجا که می گوید:

– آن که دارد می پوشد و آن که ندارد، می خروشد.

– هر چیز که به زبان آمد، به زیان آمد.

– میان «سخن» و «یافت» همواره جنگ است.

– راست گوی و عیب مجوی، راستی که به دروغ ماند، مگوی.

– چون پیش بزرگی درآیی، همه گوش باش، چون او سخن گوید تو خاموش باش.

– پیوسته چهار چیز به فریاد است: ایمان از حرص، جان از زبان، دل از بدن، بدن از حرام.

– مهر از کیسه بردار و بر زبان نه، مهر از درم بردار و بر ایمان نه.

– «گفت» نوشی است همه زهر، و «خاموشی» زهری است همه نوش.

– جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت.

و نیز اشاراتی کوتاه از خلیل اشارات مولانا:

– ای خدا بنمای جان را آن مقام

کاندرو بی حرف می روید کلام

راز جز با راز دان انباز نیست

راز اندار گوش منکر راز نیست

ما چو واقف گشته ایم از چون و چند

مهر بر لب های ما بنهاده اند

تا نگردد رازهای غیب فاش

تا نگردد منهدم نظم معاش

تا ندرد پرده غفلت تمام

تا نجوشد دیگ حکمت نیم خام

من چو لب گویم لب دریا بود

من چو لا گویم مراد الا بود

من ز شیرینی نشینم رو ترش

من ز بسیاری گفتارم خمش