جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اقدام کردن‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

فرزندان ما در زندگى، به شکل اجتناب ناپذیر، با رفتارهاى غیر منصفانه رویارو مى‏شوند و یا شاهد آن خواهند بود. در بعضى از این موقعیت‏ها، آنان قربانى خواهند بود – به وسیله‏ى مربى یا معلمى که تبعیض قایل مى‏شود، یا بچه‏هاى دیگر که بى‏رحمانه رفتار مى‏کنند. بعضى از موقعیت‏ها آنان را وامى‏دارد براى کسب حقوق شخصى، که مورد ظلم قرار گرفته است، مبارزه کنند. اگر آنان در این زمینه تجربه و تمرین داشته و در خانه‏ى خود، در مبارزه با بى‏عدالتى، به موفقیت رسیده باشند، احتمال اینکه در رویارویى با مشکلات خارج از خانه بتوانند به نفع خود یا دیگران صداى اعتراض بلند کنند، البته بیشتر است.

مایکل، ده ساله، در راه ورود به مدرسه متوجه مى‏شود چند تن از همکلاسهایش، پسرى را در گوشه‏اى از پارکینگ مدرسه دوره کرده‏اند. وقتى نزدیک‏تر مى‏رسد متوجه مى‏شود بچه‏ها احتمالا به این دلیل که

آن پسر از نژاد متفاوتى است، او را مورد آزار و اذیت قرار مى‏دهند.

مایکل عصبانى است و نمى‏داند چه کند. او، بدون تأمل، به گروه پسرها نزدیک مى‏شود و به پسرى که مورد مزاحمت قرار گرفته است با صداى بلند مى‏گوید: «بیا تام، دیگه وقت کلاسه!» همه‏ى پسرها برمى‏گردند و با تعجب به او نگاه مى‏کنند. تام که راه فرارى یافته است، همراه مایکل به سوى مدرسه به راه مى‏افتد.

کارى که مایکل انجام داد، به شهامت نیاز داشت. رویارویى یک فرد با یک گروه همیشه به شهامت نیاز دارد. حتى اقدام بى سر و صدایى که مایکل انجام داد، بسیار شجاعانه بود. براى او بسیار آسان‏تر بود که وانمود کند چیزى ندیده است، یا امیدوار باشد یکى از آموزگاران دخالت کند. پدر و مادر او ممکن است هرگز درباره‏ى این ماجرا چیزى نشنوند. بسیارى از کودکان تجربه‏هاى بیرون از خانه‏ى خود را براى پدر و مادر بازگو نمى‏کنند. اگر پدر و مادر مایکل این ماجرا را بشنوند، به طور حتم افتخار مى‏کنند کودکى پرورش داده‏اند که به عدالت اهمیت مى‏دهد و معتقد است همه حق دارند از عدالت و انصاف برخوردار شوند، کودکى که حاضر است براى کمک به کسى که با مشکلى رو به رو شده است آسایش خود را به خطر اندازد.

گاهى اوقات کودکان در مقیاس‏هاى بزرگ‏ترى با بى‏عدالتى رو به رو مى‏شوند که به تنهایى نمى‏توانند از عهده‏ى آن برآیند. استلاى سیزده‏

ساله شبى همراه پدر و مادر به تماشاى برنامه‏ى مجله‏ خبرى تلویزیون نشسته است. یک بخش از این برنامه درباره‏ى شرایط زندگى مهاجران میوه چین است و اینکه به دست آوردن پول کافى براى آغاز زندگى جدید براى آنان تا چه اندازه مشکل است.

استلا از آنچه فهمید بسیار ناراحت شد. او، رو به پدر و مادرش، گفت: «این منصفانه نیست. اونها چطور مى‏تونن این جورى زندگى کنن؟ کشاورزها باید جاى بهترى براى زندگى اونها بسازن و پول بیشترى بهشون بدن. من براى یک ساعت پرستارى از بچه‏هاى خانم سیمسون بیشتر از این‏ها مى‏گیرم!«

پدر و مادر او در دادن پاسخ تردید داشتند. پس از یک دقیقه سکوت، مادر استلا گفت: «شرایط خیلى بدیه عزیزم و من خوشحالم که تو به اون توجه دارى. یکى از واقعیت‏هاى غم انگیز زندگى اینه که بى‏عدالتى‏هاى زیادى در دنیا وجود داره.«

استلا با اصرار مى‏گوید: «یعنى هیچ کس نمى‏تونه براى اونها کارى بکنه!؟ دولت نمى‏تونه به این کشاورزها بگه با کارگرهاشون منصفانه‏تر رفتار کنن؟«

»عقیده‏ى خیلى خوبیه و شاید هم راه حلى قانونى در دست تهیه باشه؛ اما در حال حاضر به نظر تو ما مى‏تونیم کمکى به اونها بکنیم؟«

»من نمى‏دونم، اونها خیلى دورن، یعنى کمى پول یا چیزى براشون بفرستیم؟«

پدر در گفت و گو دخالت مى‏کند و مى‏گوید: «شاید سازمانى باشه که به اونها کمک کنه. تو مى‏دونى که سرپناه براى بى‏خانمان‏ها و غذاى گرم براى افراد گرسنه در اینجا چطور تهیه مى‏شه؟ یا صلیب سرخ چطور به مردم نیازمند کمک مى‏کنه؟ شاید براى کمک به کارگرهاى مهاجر هم گروهى وجود داشته باشه. ما مى‏تونیم به پایگاه اینترنتى این برنامه‏ى تلویزیونى مراجعه کنیم و از اونها اطلاعاتى به دست بیاریم.«

مادر مى‏گوید: «فکر خوبیه و اگر چنین گروهى براى کمک وجود داشته باشه، استلا آیا تو حاضرى کمى پول به اونها بپردازى؟«

استلا مى‏پرسد: «منظورت اینه که از پول خودم به اونها بدم؟«

و مادر پاسخ مى‏گوید: «خب بله، و اگه تو این کار رو بکنى، من هم کمک مى‏کنم، یا بهتر بگم، دو برابر تو پول مى‏ذارم.«

استلا به فکر فرومى‏رود.

پدر به آرامى مى‏گوید: «عزیزم تلاش براى درست کردن شرایط نادرست در دنیا معمولا به فداکارى احتیاج داره.«

استلا پس از کمى درنگ ناشى از بى‏میلى، سرانجام مى‏گوید: «گمان مى‏کنم بتونم پول توجیبى یک هفته ام را براى اونها بفرستم.«

پدر برمى‏خیزد و مى‏گوید: «خب حالا بیا به اینترنت وصل بشیم و ببینیم چى مى‏تونیم پیدا کنیم.«

مادر دستى بر شانه‏ى استلا مى‏گذارد و مى‏گوید: «من به تو افتخار مى‏کنم.«

استلا، با کمک پدر و مادرش، براى کمک به بهتر ساختن موقعیتى نامنصفانه، شهامت قدم برداشتن را به دست آورد. هر چند قدمى کوتاه بود، او، به جاى احساس ناتوانى در برابر مشکلى اجتماعى، کوشید تفاوتى ایجاد کند.