بچههاى ما براى اینکه متکى به خود بار بیایند، باید به خود و برداشت خود از جهان ایمان داشته باشند. اگر آنان به خویش یا تصمیمهاى خود اعتماد نداشته باشند، به سختى مىتوانند با اتکاى به خود و جسورانه زندگى کنند. یکى از راههایى که ما مىتوانیم به آنان یارى دهیم تا این
ایمان را تقویت کنند، این است که خود ما به آنها ایمان داشته باشیم.
اندرو، که ده سال دارد، از اردوى دریایى به خانه تلفن مىزند و از یکى از هم کابینهاى خود گله مىکند: «اون از من خواست که در قایقرانى با هم باشیم؛ اما وقتى به دریاچه رسیدم، اون با یک نفر دیگه قرار گذاشته بود. بعد هم کارد ارتشى منو ازم قرض گرفت و اونو پس نداد. اون به من مىگه وقتى مىدوم شبیه اردک مىشم.«
پدر، به حرفهاى پسرش که در حدود 250 کیلومتر از او دور است، با توجه کامل گوش مىکند و دلش مىخواهد بتواند به سرعت خود را به او برساند و با مدیر اردو گفت و گو کند. ولى به جاى این کار نفسی عمیق مىکشد و از پسرش مىپرسد: «خوب تو چه کار کردى؟«
اندرو پاسخ مىدهد: «خب، من در قایقرانى با یکى دیگه از بچهها پارو زدم و گمان مىکنم اگه شبیه اردکم اشکالى نداره، چون به خاطر سرعتم در مسابقه سوم شدم.«
»آفرین به تو!«
اندرو ادامه مىدهد: «حالا هم مىخوام برم بهش بگم که باید چاقوى منو پس بده، چون براى راهپیمایى بزرگ لازمش دارم و اگه به حرفم گوش نده، به مشاورم خواهم گفت.«
پدر او را مطمئن مىسازد: «کار درستى مىکنى پسرم.«
اندرو به قضاوت خود دربارهى اینکه رفتار هم کابینى او پذیرفتنى نیست
اعتماد داشت و نیز بر این بارو بود که خود مىتواند از عهدهى مشکلاتش برآید. مثالى که آورده شد شاید بدیهى به نظر برسد؛ ولى هستند کودکانى که این مسائل را نادیده مىگیرند، زیرا احساس امنیت و شهامت درونى لازم براى مقابله با آن را ندارند. پدر اندرو هم، با اعتماد به اینکه خود او از عهدهى حل مشکلاتش برمىآید، ایمان خود را به فرزندش نشان داد.
ما مىخواهیم فرزندانمان به خود و دیگران ایمانى بنیادى داشته باشند. ما امیدواریم آنان از آدمهاى دیگر انتظارات مثبت داشته باشند؛ اما زمانى که رفتارشان نپذیرفتنى است، آن را تشخیص دهند. ما همچنین امیدواریم آنان در روابط خود اعتماد کردنى باشند و به قولهایى که مىدهند عمل کنند.