[مفهوم «تعادل جویی» در نظریه ی پیاژه یک مفهوم کلیدی و بنیادی است مه در واقع نقش یگانه سازی و تمامیت بخشیدن به عوامل تحول روانی را دارد. به نظر پیاژه تعادل یک حالت آرمیدگی (repose) و ایستا بین یک نظام بسته و محیط آن نیست. بلکه بر عکس تعادل وقتی در مورد فرایند های عقلانی و اخلاقی به کار می رود حاکی از یک توازن فعال و همنوا است. این امر متضمن مبالات (exchanges) بین یک نظام باز و محیط پیرامون آن است. کودک در تکاپوی همیشگی است و صرفا به دریافت اطلاعات از محیط خویش و همچون اسفنج که آب را جذب می کند، نمی پردازد. بلکه در تقلای فهمیدن چیزها، معنا د ادن به تجربه ها و یکپارچگی و ثبات بخشیدن به دنیای پیرامون خویش است. لازمه ی تعادل جویی، درون سازی و برون سازی دائم کودک با موقعیت های مبهمی است که با آنها مواجه می شود. تحرک، پویایی و مبادله ی دائمی از جمله خصیصه های بنیادی اصل تعادل جویی است. ]
در نظام پیاژه، سازمان ذهنی به منزله ی تعادل جویی های پی در پی ای است که در آن، مراحل تحول ذهنی به بهترین وجه کاویده شده است؛ بدین معنی که لازمه ی گذار از مرحله ای مفروض به مرحله ی بالاتر مستلزم برهم خوردن تعادل ساخت های ذهنی قبلی و راهیابی به مرحله ای بالاتر با ساخت های ذهنی متعادل تر است. در حقیقت، این تعادل جویی متزاید کودک است که تحول روانی او را در ابعاد شناختی و اخلاقی ارتقاء می بخشد.
در سطح تعامل اجتماعی(1)، وقتی درباره ی نقش پذیری کودک بحث می شود، موقعی می توان
به مفهوم واقعی نقش پی برد که فرد خود شخصا و با دخالت فعالانه در فرایندهای ساخت ذهنی خود، به حل نقش های متعارض بپردازد تا به تعادل پایدارتر دست یابد. تعارض اخلاقی تعارضی است که بین حقوق رقابت آمیز انسانها رخ می دهد و شرط لازم یک تعارض اخلاقی قابلیت انسان در پذیرش نقش متعادل تر است. هنگامی که تعارض و عدم تعادل ایجاد می شود، اصل مورد استفاده ی انسانها برای حل این بحران، اصل «عدالت» است.
بنابراین، مفهوم تعادل جویی معنی محسوسی به این فرض تحقیقی می دهد که تحول اخلاقی نیز همانند تحول عقلانی و شناختی نه زاییده ی قواعد و ساخت های برونی اند و نه برخاسته از تمایلات درونی؛ بلکه آنها ناشی از تعامل و تقابل دو جانبه به معنای خاص کلمه هستند.
1) در نظریه ی پیاژه، تبادلات اجتماعی در تحول عقلانی و اخلاقی به تنهایی کافی نیست. مگر آنکه کودک خود آماده ی درگیر شدن ذهنی و عاطفی باشد؛ به عبارت دیگر، برای اثربخشی مفاهیمی که توسط افراد دیگر مبادله می شود، کودک باید دارای آنگونه ساختار شناختی و آمادگی روانی و عاطفی باشد که توان همسان سازی و درون سازی را داشته باشد.