جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اشاره ها و کنایه های پنهان

زمان مطالعه: 11 دقیقه

کسی که خوب درس می خواند، بعید است خوب «فکر» کند!

کسی که هیچ چیز نیاموخته است، بهتر از کسی است که همه چیز را بد آموخته است!

دانش آموزی که زودتر از سن مقرر به مدرسه می رود، دیرتر از همسالانش خارج می شود!

مدرسه میزبان بسیار مهربانی برای ذهن های مرده و افکار سوخته است!

موفقیت در مدرسه بهانه خوبی برای کسانی است که نمی توانند در جاهای دیگر موفق باشند!

خلاقیت در مدرسه یکی از ارزشمندترین متعلقات خیالی در نزد دانش آموزان خوش خیال است!

این سخن فقط متناقض به نظر می رسد: آن که فقدان فهم را حس می کند، آن را دارد!

»همیشه جاهل بودن» تحمل پذیرتر است تا هرگز جاهل نبودن!

شکست های مدرسه، رازهایی را برای موفقیت غیر مدرسه ای در خود دارد!

سبک مغزان از موفقیت در مدرسه با افتخار به خانه باز می گردند!

تصادف محض است اگر موفق های مدرسه، موفق های جامعه باشند!

واپسین ترفیع در مدارج مدرسه ای و دانشگاهی مرگ اندیشمندان است!

آن کس که به انسان ها آموزش مهارت های زندگی کاذب را می دهد، در حقیقت به آنها مهارت مردن واقعی را می آموزد!

شرط موفقیت در مدرسه، موفقیت شکست در ذهن خلاق است!

تمامی حکمت مدرسه رفتن فقط به مرگ خلاقیت کمک می کند!

اغلب ایده آل های دولتی و رسمی مضحک اند؛ حتی ایده آل های تربیتی!

برای نزدیک شدن به «دانش و آگاهی» باید قدری از کلاس درس دور شد!

بزرگ ترین کام یابی های دانش آموزان، لذت بردن از ایام جدایی از مدرسه است!

زیباترین ذهن، ذهن مدرسه ای نشده است!

مدرسه، تدارک بزرگ و هماهنگ برای میراندن اندیشه های بزرگ است!

بهترین زمان برای ستایش دانش، در ایام تعطیلات مدارس به دست می آید!

حیرت و شگفتی ذهن را در نزد «ذهن های غیر مدرسه ای» ببینید!

اساس موفقیت خودبنیاد را باید در غلبه یافتن بر موفقیت های مدرسه ای دید!

آغاز سال تحصیلی، پایان تحصیل و پایان آن، آغاز تحصیل است!

گواراترین خوراک برای دانش آموز، گرسنه شدن برای تحصیل است!

تعدد کتاب های درسی و سنگینی حجم مطالب آموزشی، مانع دیدن زیبایی دانش و معرفت می شود!

نوشتن برای فراموش کردن، خواندن برای بی سواد شدن، و حفظ کردن برای نابود کردن است!

دانش آموز در مدرسه «خواب» است و بیرون از مدرسه «بیدار«!

بهترین های مدرسه، معمولا بدترین های کوچه هستند!

زرنگ ترین دانش آموزان مدرسه، احتمالا عقب مانده ترین آنها در صحنه زندگی هستند!

دوستدار مدرسه بعید است که دوستدار «معرفت» باشد!

جدی ترین امتحان، گویاترین نشانه نادانی است!

تلاش برای «اول شدن«، یک شکل شدید اثبات «آخربودن» است!

موفق ترین دانش آموز کسی است که خود را به غفلت زده است!

کامل ترین کلاس ها، کلاس هایی هستند که دانش آموزان آن کر، و معلمان آن کور هستند!

تابستان و شب، مادران تفکرند که دانش آموزان را از شر مدارس آزاد می کنند!

سال تحصیلی، رسول مرگ اندیشه است!

بزرگ ترین جهل، دانایی غلط از طریق دانش اندوزی بی حاصل است!

همچنانکه برای دردناک نور، ظلمت است، برای ذهن های مدرسه ای سواد، همان سیاهی است!

زیباترین اندیشه هااز دل بر می خیزد و نه از مغز. و این زیبایی فقط در محیط های غیر مدرسه ای دیده می شود!

بزرگ ترین خلاقیت ها پشت دیوارهای مدرسه است و نه در داخل مدرسه…!

بی انضباطی خوشایند در مدرسه، زیباترین و خلاق ترین کنش دانش آموزان اندیشمند است!

بهترین طریق آمادگی برای موفقیت، آمادگی برای آزاد شدن از امتحان دادن است!

هیچ کس بدبخت تر از کسی که در مدرسه همیشه احساس موفقیت می کند، نیست!

هرچه زنگ تفریح مدرسه طولانی تر باشد، ذهن دانش آموز آزادتر و تفکر او خلاق تر می شود!

هرچه دانش آموزان در مدرسه بیشتر می مانند، بیماری های ذهنی آنها بیشتر می شود!

عزیزترین دانش آموزان در نزد ناظم ها آنهایی هستند که مرده اند!

دهان معلم جنازه دانش را حمل می کند و گوش دانش آموز تابوت آن را!

حقایق کتاب های درسی دروغ هایی هستند که حقیقت پنهان را وصله کرده اند!

معلمان بعضی از مدارس، قاتلان اوقات نیک بعضی از دانش آموزاند!

پرترین دانش آموزان آنهایی هستند که ذهنشان خالی ترین است!

سیاه ترین ذهن در مدرسه، ذهن دانش آموزان درس خوان است!

مؤلفان کتاب های درسی احتمالا، تنها کسانی هستند که هرگز به خواندن آن چه که تالیف کرده اند نمی پردازند!

مدرسه همه چیز را ایجاد، اما ویران می کند!

زیر چراغ مدرسه، سیاهی و تاریکی نهفته، خفته است!

فارغ التحصیل نشدن تلخ است؛ اما ثمره اش شیرین است!

دانش آموزی که نمی تواند گاه گاهی مردود یا تجدید شود، چیزی از خلاقیت و شهامت در خود کم دارد!

دانش آموزی که در همه درس های مدرسه 20 است درباره هیچ درسه از زندگی 20 نیست!

مدرسه، قبرستان عشق به تحصیل است!

دانش واقعی به دنبال کسی می رود که از مدرسه فرار می کند و فرار می کند از آن که به دنبال مدرسه می رود!

مدیران مدارس، بعضا حامی ابلهان باهوش و نابغه های کودن هستند!

آن که اسیر عادت به خواندن و یاد گرفتن طوطی وار است، لایق فضیلت «معرفت» شهودی نیست!

اگر امتحان نبود، دانش آموزان کمتر محض رضای والدین درس می خواندند!

انسان می تواند همه ی ایام را تحمل کند غیر از ایام مدرسه را!

دانش آموزان تنبل همیشه مشتاق اند کاری برای فرار از مدرسه انجام دهند!

شانس و اقبال در مدرسه همیشه طرفدار ابلهان و تهی مغزان است!

»ارباب» نمره خوب در مدرسه، بزرگ ترین «نوکر» بد در مدرسه است!

مفیدترین و شریف ترین کار معلم آن است که به جای پر کردن ذهن دانش آموزان تا آن جا که می تواند، ذهن آنان را تهی و خالی کنند!

کمتر آموزش و پرورشی می تواند در موقع مناسب، واقعیت زندگی را جانشین تعلیمات مصنوعی کند!

آموزش کودکان مثل پر کردن یک ظرف نیست، بلکه مثل روشن کردن یک شعله است؛ اما آنچه که در مدارس می گذرد صرفا در حد پر کردن ذهن و خاموش کردن شعله آن است!

مربی واقعی آن کسی است که از تربیت چیزی نمی داند اما عملا کار نامرئی تربیت را به خوبی انجام می دهد!

علم، افزودن چیزی خارجی بر خویشتن نیست بلکه حصول آگاهی کامل از وجود نوعی سرمایه نهفته و بسط و توسعه دانش ضمنی (و نه دانش رسمی) است!

بهترین مربیان؛ نامربیان، و آشکارترین آثار تربیتی؛ نامرئی ترین آنهاست!

تربیت غیرعمدی و غیر رسمی راه ظهور فطرت را هموار می کند؛ اما تعلیم و تربیت رسمی فقط سد کننده این راه است!

تربیت مدرسه ای، فرایند مداربسته ای است که انسانیت انسان را در زندان ابدی تبعید می کند!

بعضی از معلمان کار خیری می کنند تا بتوانند بدون کیفر کار شر انجام دهند. به عبارتی دگرسان و دگرخوان، اغلب معلمان به نام انتقال علم و دانش، کاری می کنند که بدون کیفر و مجازات به کشتار خلاقیت و کنجکاوی دانش آموزان بپردازند!

بیهوده ترین روش های آموزشی، جدی ترین و رسمی ترین آنهاست!

هدف از تربیت واقعی، رها کردن جریان تربیت از هرگونه هدف گذاری بیرونی است؛ اما در تعلیم و تربیت رسمی خلاف این جریان صورت می گیرد!

هیچ چیز بیشتر از آموزش های اجباری و مدرسه ای موجب تخریب روند دانش آموزی و اندیشه سازی نمی شود!

دانش آموز تا قبل از رفتن به مدرسه عشق به دانستن دارد؛ اما بعد از مدتی که از تحصیل در مدرسه گذشت عشق به فرار از دانستن، همه وجود او را در بر می گیرد!

در گذشته «تصور» می شد که ثروت بهتر از علم است؛ اما امروزه کاری کرده اند که این تصور به «یقین» تبدیل شده است!

اگر معلمان با دانش آموزانی که لایق یادگیری هستند در تماس و ارتباط بودند روزگار آن دانش آموزان سیاه بود!

اگر دانش آموزان اطلاعات خود را زیاد کنند تا با جهان امروز سازگار شوند، آن وقت باید معرفت خود را کاهش دهند تا چهره علمی شان از تناسب نیفتد!

اگر دانش آموزان بیش از حد نگران پیشرفت تحصیلی خود باشند، از پیشرفت تربیتی باز می مانند!

جدی گرفتن آموزش و پرورش رسمی، شوخ آمیز ترین رفتار انسانی است که «عقلانیت خودبنیاد» را تجربه نکرده است!

ثمره کار مربیان در تربیت کودکان، یادآور آن ضرب المثل اسپانیایی است که می گوید: کسی که کاهو می کارد هرگز سالاد نمی خورد!

کسی که مدرک تحصیلی خود را به همراه کمی پول خرد گم کند، فقط باید برای پولش آه حسرت بکشد!

کاندیدا شدن برای شرکت در مسابقات علمی و آموزشی، مصداق بارز عدم بلوغ فکری در داوطلب شدن برای این نوع مسابقات است!

معلم معمولا خشونت خود را قانونی برای ادب کردن دانش آموز می داند؛ اما خشونت شاگرد را اختلال و خباثت می شمارد!

نبوغ واقعی در دانش آموزان هنگامی رخ می دهد که اقدامات رسمی آموزشی از فعالیت باز ایستد و فعالیت های غیر رسمی دانش آموز آغاز گردد!

انضباط در مدرسه چیزی جز نفرت سازمان یافته از مقررات پیش ساخته، نیست!

دانش آموزان ارباب معرفتی هستند که در زندگی طبیعی آموخته اند و برده آن معلوماتی هستند که در مدرسه آموخته اند!

دانش واقعی این است که بدانید و بدانید که می دانید، و ندانید و بدانید که نمی دانید؛ و تنها هنر مدرسه این است که این دانش واقعی را وارونه کند!

شاگرد تنبل بهتر از معلم زرنگ است. و مدرسه ناموفق کم خطرتر از مدرسه موفق است!

کتاب های درسی وصله های ناجوری هستند که بر روی حقیقت زندگی دوخته می شوند تا دانش آموزان از همان ابتدا راه وارونه آموزی را فرا گیرند!

عادت و تربیت هر دو شبیه هم هستند؛ اگر ذهن و اندیشه را به دام اندازند، رهایی از آن بسیار دشوار است!

مشتاق علم و معرفت کسی است که همیشه به دنبال کسب تحصیل است، اما هیچگاه به مدرسه نمی رود!

نمره و ارزشیابی، کهنه ترین کلیشه برای کلیشه کردن افکار است!

جهل واقعی و دانش کاذب را می توان به خوبی در کتاب های درسی جست و جو کرد!

دانش آموزی که برتری خود را در نمره و معدل بالا می داند، ناتوان ترین فرد در میان افراد توانمند است!

دانش آموزی که نمی تواند گهگاهی تجدید شود، نمی تواند آدم خلاقی باشد!

مربیان بزرگ جهان، عمیق ترین نظریه پردازانی هستند که هیچ گاه شانس تربیت کردن فرزندانشان را نداشته اند!

نود و هفت درصد شکل گیری شخصیت کودکان و نوجوانان مربوط به عوامل تصادفی، دیمی و غیر عمدی است و دو درصد آن نامرئی و یک درصد آن احتمالا عمدی است!

موفق شدن و داشتن کارنامه درخشان در مدرسه، آغاز یک پایان شکست واقعی و پایان یک آغاز موفقیت واقعی است!

یک معلم واقعی در عمق قلب خود می داند که یک دانش آموز درس خوان و موفق در کسب نمره، تا چه اندازه از حقیقت معرفت، و فضیلت حقیقت دور شده است!

دانش آموزی و دانش اندوزی همیشه سنگ راه اندیشیدن متوالی و زیستن متعالی بوده است!

چه قدر تلخ و دشوار است زیستن برای کسی که «عشق دانستن» دارد، اما با اخذ مدرک تحصیلی خاموش می شود!

وقتی یک دانش آموز، ژستی بسیار جدی و قاطع برای نمره 20 به خود می گیرد، طنزآمیز ترین رفتار را به نمایش گذاشته است!

بی رحمانه ترین خدمت والدین به دانش آموز، تشویق کردن او به درس خواندن و فقط درس خواندن است. بیچاره دانش آموزی که به چنین حمایت و تشویقی محتاج باشد!

انضباط خوب، نقابی است که زشتی سیمای درونی ما را به صورت زیبا پوشش می دهد!

سنگ دل ترین خانواده ها، آنهایی هستند که از شدت دل سوزی و حمایت دائمی، مانع خودگردانی و خودرهبری در فرزندان خود می شوند!

درست همان موقع که شاگرد مدرسه در یادگیری به اوج می رسد، سقوط او آغاز می شود!

منطق والدین، یعنی توجیه منطقی خطاهای غیر منطقی در برابر خواسته های منطقی فرزندان!

فقط یک راه واقعا کارساز، برای موفقیت دانش آموزان در دانشگاه وجود دارد و آن خروج از مسیر اندیشیدن و خلاق بودن است!

دانش آموزی که از معدل 20 خود خندان و خوشحال است هنوز عمق فاجعه را درک نکرده است!

تکالیف تمرینی مثل جویدن آدامس است که در عین شدت تحرک عضلات، هیچ گونه خاصیتی از آن بر نمی خیزد!

فرق بین معلمان آموزش دیده و آموزش ندیده در این است که خطر آسیب رسانی به ذهن دانش آموزان در گروه اول، بسیار بیشتر از گروه دوم است!

در یک نظام آموزشی رسمی و تحمیلی، وقتی هیچ کاری نمی کنی، بیشترین خدمت را انجام می دهی!

اگر از تاریکی جهل می ترسید، هرگز به سراغ تحصیل رسمی نروید!

پیروزی در تکالیف مدرسه موجب انسداد در فائق آمدن بر تکالیف زندگی واقعی می شود!

برای یادگیری غیر عمدی در زندگی واقعی، یک بار کوشش لازم است؛ اما برای یادگیری در مدرسه باید صد بار کوشش بی حاصل انجام داد!

بسیاری از دانش آموزان به خاطر دانش هایی که فرا می گیرند جاهل می شوند و نه به خاطر آنچه را که فرا نمی گیرند!

نیروی پرسش گری و کنجکاوی ریشه تفکر و خلاقیت اند؛ اما مدرسه در خاموش کردن این نیروها همیشه موفق است!

آموزش های مدرسه ای، شب روح شاگردان است که نه ماه دارد و نه ستاره؛ اما تا دلتان بخواهد ترس انگیز و جهل انگیز است!

خوش ترین ساعات عمر دانش آموزان زمانی است که معلم در سر کلاس سرگرم کار خویش است!

پرترین دانش آموزان در مدارس، خالی ترین، و پیشروترین آنها، پسروترین اند!

دو گروه از دانش آموزان می توانند طعم پنهانی معرفت و حقیقت را بچشند: آنان که هنوز به مدرسه وارد نشده اند و آنان که از مدرسه خارج شده اند!

دو چیز بر انضباط مدارس حکومت می کند که هر یک دو، بنیاد نظم را از روح دانش آموز می گیرد؛ یکی پاداش و دیگری مجازات!

همان گونه که دسع عجول به جای ماهی، قورباغه می گیرد، ذهن شتاب زده نیز به جای اندیشیدن، اندیشه را می گیرد!

همان گونه که زبان دراز نشانه عقل کوتاه است، نمره بالا نشانه خلاقیت پایین، و کارخانه درخشان، نشانه کارمایه پریشان است!

کودک آدمی در ظرف 2 سال، زبان مادری را بدون هیچ گونه کلاس، تشویق و تنبیه، کارنامه، و درس اجباری ای، یاد می گیرد، اما 60 سال طول می کشد تا با زبان غیر مادری را با دروس و مشق، تمرین، و تشویق و تنبیه یاد بگیرد!

دانش اندک، خطرناک تر از ندانستن، و اطلاعات بدون مدیریت خطرناک تر از فقدان اطلاعات است!

سؤال و جهل همانند جنس ماده است؛ اگر افزایش نیابد کاسته می شود؛ و در این میان، مدارس در کاستن آن نقشی تعیین کننده دارند!

نرفتن به مدرسه احتمالا موجب بی سوادی می شود؛ اما رفتن به مدرسه قطعا موجب بی سوادی می شود!

بعضی از مدیران خواهان نقد و انتقاد از خود توسط معلمان آنها هستند؛ اما به محض آن که اندک انتقادی حتی با ملایمت و حسن نیت از آنها صورت می گیرد، پرونده انتقاد کننده در اداره تخلفات فعال می شود!

**صفحه 176@

همان لحظه که دانش آموز فرصت تحصیل رسمی را از دست می دهد، فرصت طلایی تنویر افکار و تکریم شخصیت خویش را به دست می آورد!

بوبن گفته بود: قلب مردگان جعبه موسیقی است؛ به محض آن که اندیشیدن به آن را آغاز می کنیم، آوایی توأما ملایم و جان گداز می شنویم. حال باید گفت: قلب مدرسه تابوت ذهن های مرده است؛ به محض آن که درس خواندن در آن آغاز می شود، ناله ای محزون توأما مداوم و جان گداز می شنویم!

نیچه می گوید: «مسیح با زندگی واقعی و زندگی در دامان حقبقت، به ستیز با زندگی مبتذل پرداخت.»

… آنچه او علیه آن می جنگد، همین تورم اغراض آمیز «شخص» است چگونه او توانست بخواهد که درست همان را جاودانه سازد!

به همین سان می توان گفت، یک معلم، با تلاش دلسوزانه خود می خواهد که با جهل و تاریکی مبارزه کند؛ اما آنچه او علیه آن می جنگد همین تورم اغراض آمیز «معلومات» است. چگونه او توانست بخواهد که درست همان را جاودانه سازد!

همان گونه که «امانوئل کانت» فلسفه را علم کرانمندی های عقل می نامید، باید مدرسه را مکان قالب بندی های ذهن تلقی کرد!

گفته اند هنرمند تا زمانی که از حصار «واقعیت» و آنچه که «هست» خارج نشود، نمی تواند هنر خویش را به نمایش بگذارد. یک دانش آموز واقعی نیز تا زمانی که از نظم از پیش تعیین شده،دانش، دانش، کتاب درسی و آنچه که به او تحمیل می کنند خارج نشود، نمی تواند به دانش ورزی و اندیشه سازی دست یابد!

بی انضباطی، گران قیمت ترین تجربه خوشایندی است که با پیامد های ناخوشایند منجر به نظم نابهنجار، شخصیت تمایز یافته و تفکر واگرا در دانش آموزانی می شود که داری اعتماد به نفس قوی و شهامت بالا هستند!

بسیار بعید و شاید ناممکن باشد که کرانه و دامنه شخصیت و تفکر دانش دآموزان بر اساس محدوده ای که مدرسه برای حفظ آن مقرر کرده است، فراتر رود. و همین محافظه کاری القایی باعث شده است که دانش آموزان، شهامت خروج از آنچه که «هست» و ورود به آنچه که «باید باشد» را، نداشته باشد!

پاره از متولیان تعلیم و تربیت به گونه ای درباره شکل دادن شخصیت دانش آموزان سخن به میان

می آورند که انگار در جهان «آلی» و در زمان سازمان یابی خزائن ژنتیک حضوری فعال داشته اند. آنها تصور می کنند دانش آموزان موم های بسته بندی شده ای هستند که تنها در قالبی که مدرسه و یا الگوهای تحمیلی برایشان فراهم آورده اند، شکل می گیرند!

تنها راه ابقا برای مفهوم معنای زندگی و معنوی شدن انسان ها این است که در تربیت دینی، دین به مثابه یک انتخاب آزاد مطرح می شود؛ آن گاه همگان با نیازی درون زا و با اشتیاقی فزاینده، به زیبایی و شکوه دین ورزی، ایمان قلبی می آورند!

حس زیبایی دوستی، تنها حسی است که قابلیت رام کردن تضادها؛ پاک کردن آلودگی ها؛ و معنا کردن

چیزهای به ظاهر بی معنی را در ذات خود دارد. این حس را کودکان در دوران قبل از آموزشگاه به زیباترین وجه دارند؛ اما در آموزش های رسمی تعلیم و تربیت اجباری و تحمیلی، این حس از بین می رود و به تدریج به زشتی و پلیدی تبدیل می شود!

بهای خلاق بودن این است که فرد خلاق تمامی آنچه را که افراد عادی و معمولی می بینند و درک می کنند، او را وارونه و عوضی می بیند. پس او به جامعه وارونگی ها و افراد عوضی تعلق دارد!

اگر مردم از کشف حقیقت عاجز هستند از این جهت است که در جست و جوی آن نیستند (به آن نیاز ندارند) و اگر در جست و جوی آن نیستند به این سبب است که تصور می کنند حقیقت را در اختیار دارند. پس

باید در ابتدا به جهل خود متوجه شوند و ذهن خود را تهی کنند؛ تهی از دانش؛ تهی از دانسته های غلط، و سپس از سرزدن خطاهای بی شمار!

تنها چیزی که احتمالا دانش آموزان از مدرسه می آموزند این است که چیزی نمی آموزند!