شنیدن آموختن است. هنگامی که به تمامی سکوت پیشه می کنی مهم ترین لحظه ی آموختن آغاز می شود. «اشو«(1)
گفته اند سکوت بابی است از ابواب حکمت! حکمتی که برغم خاموشی آن، روشنایی درون را فزونی می بخشد و برغم بی صدایی آن، بلندترین امواج تکان دهنده را در وجود آدمی ایجاد می کند. این حکمت ناب در نظام آموزشی ما به کلی نادیده گرفته شده است. مدارس ما از نعمت حکمت سکوت خالی، اما از غوغای گفت و صوت و اندرز لبریز شده است و این شلوغی و تراکم کلام مانع شنیدن پیام شده است.
همان گونه که شلوغی و تراکم جنگل مانع دیدن درخت می شود، هیاهوی کلام نیز معنا را از حوزه ادراک و اکتشاف خارج می سازد.
راهبرد آموزشی سکوت، گویاترین، نافذترین و وسیع ترین راهبرد در نظام تعلیم و تربیت معنایی است، مشروط به آن که پیش شرط و پیش فرض های اولیه برای آفرینش فرهنگ سکوت فعال در یاددهنده و یادگیرنده فراهم شود. در چنین شرایطی سکوت، فعال ترین، خلاق ترین روش در تولید معنا و مفهوم حکمت زندگی و زندگی حکیمانه خواهد بود. گویا به همین سبب است که «هگل» فیلسوف بزرگ، سکوت را شرط یادگیری تلقی می کند.
»او در ضمن درس های خود درباره ی تاریخ فلسفه، به موضوع سکوت در مکتب فیثاغورس(2) و اینکه افراد مبتدی و تازه وارد به حلقه ی فیثاغورسیان، موظف بودند در چند سال نخست صرفا سکوت کنند، اشاراتی دارد. او این امر را از نظر تعلیم و تربیت مهم تلقی می کند، زیرا به اعتقاد او رعایت آن یکی از شرایط اساسی هر تعلیم و تربیت است«.
هگل این مسئله را این گونه مستدل می کند: «انسان باید ابتدا شروع کند افکار دیگران را درک کند و این امر در اصل شرط یادگیری، (و) تحصیل است. برخی معتقدند که فهم از طریق پرسش، ادعا و پاسخ و غیره پرورش می یابد؛ اما از این طریق فهم حقیقتا پرورش نمی یابد بلکه سطحی و ظاهری می شود«.
البته در عصر حاضر نیز گرایشهایی در تعلیم و تربیت وجود دارد مبنی بر اینکه فهم از طریق بحث و انتقاد پرورش می یابد. در حالی که هگل
برعکس در آن، یک حاضر جوابی سطحی تمرین شده را می بیند. او در این خصوص این چنین ادامه می دهد: «درون انسان Die Innerlichkeit des Menschen (احساسات و عواطف) در تعلیم و تربیت توسعه می یابد و به دست می آید، از طریق تسلط بر خود، او از طریق سکوت از نظر پویایی ذهنی فقیرتر نمی شود، بلکه از این طریق توانایی ادراک و استنباط را می آموزد و این بصیرت را کسب می کند که ایده ها و ایرادات او به هیچ دردی نمی خورند؛ به وجود آمدن این بصیرت که این قبیل ایده ها، (و) ایرادات به هیچ دردی نمی خورند، سبب می شود که او عادت به داشتن آنها را ترک کند.«(3)
اما آیا می توان با تمرین و ممارست به هنر سکوت دست یافت؟ آیا می توان در فرآیند تعلیم و تربیت در کنار این همه دروس گفتاری و نوشتاری، درس خاموشی، تعمق، تأمل و فرو رفتن در پدیده های هستی را نیز به عنوان یک مقوله ی تربیتی به دانش آموزان یاد داد؟ آیا می توان فضا و لحظاتی را فراهم آورد که به دور از فضاهای فیزیکی و لحظات تصنعی و رسمی، روح و روان دانش آموزان را در یک موقعیت نمادین که سرشار از وجد و شور و حیرت باشد قرار داد؟ آیا می توان به جای توزیع اطلاعات صوری و معلومات تکراری و سطحی در کلاس به تولید لحظات جذبه و تجربه ی خلوت و قرار گرفتن در خلاء پرداخت؟ آیا می توان به جای انتقال اندیشه های کلیشه ای و بسته بندی شده به دانش آموزان، چگونه «اندیشیدن» را به آنان آموخت؟ آیا می توان از دل نادیدنی ها و امور نامرئی به حقایق آشکار دست یافت؟
آیا می توان بجای اینکه فقط محصول کشفیات دانشمندان و اختراع مخترعین را به دانش آموزان تزریق کنیم، موقعیتی ایجاد کنیم که آنان به لحظه ی کشف و فرآیند اختراع و ابداع دست یابند؟ آیا می توان بجای اینکه از دانش آموزان سئوال کنیم که چه می دانند؟ چقدر می دانند؟ از آنها بپرسیم چگونه می دانند؟ و به چه کیفیتی به دانش دست یافته اند؟
آیا می توانیم به جای اینکه از آنها سئوال کنیم که چند کتاب خوانده اند؟ و چند نظریه می دانند؟ و چند فرمول را از حفظ می دانند؟ از آنها سئوال کنیم که چند تا تجربه درونی داشته اند؟ چند تا کشف و شهود شخصی داشته اند؟ و به چه میزان توانسته اند به واسطه ی مکاشفات درونی به تنهایی و خلوص، به عظمت هستی و خالق هستی بیندیشند؟
همه این سؤالات هنگامی پاسخ داده می شود که بتوانیم در فرآیند تعلیم و تربیت به جای «دانش اندوزی» در دانش آموزان، «روش آموزی» را به آنان یاد بدهیم. به جای محفوظات ذهنی باید یاد بگیرند که چگونه از «معلوم» به «مجهول» دست یابند و چگونه موقعیت های معلوم را به موقعیت های مجهول تبدیل کنند و چگونه همه چیز را با هاله ای از حیرت و ابهام و پیچیدگی و در عین حال با سادگی و طراوت بنگرند.
اگر بتوانیم هنر رازآلود سکوت را به معلمان و مربیان یاد بدهیم تا در فرآیند آموزش و تربیت به دور از هجوم کلمات و همهمه اصوات، آرامش سکوت، خلوص خاموشی، عمق تأمل را از طریق حس درونی و تجربه وجودی شان به دانش آموزان منتقل کنند، آنگاه، به تربیت نامرئی نزدیک شده ایم. زیرا آنچه که در غالب روش های حاکم در مدارس امروز مشهود است تربیت تحمیلی و بیرونی است؛ تربیت کتابی به جای تربیت وجودی است. تربیت بیرونی اغلب نقاب و حجابی است برای خاموش کردن تربیت درونی، و فراموش کردن درون مایه های فطری و خودانگیخته.
اما چگونه می توان «وجد سکوت» را خلق کرد؟ در ابتدا باید تأکید کرد
که سکوت یک فن نیست. یک روش علمی نیست. یک فرمول کلیشه ای که هر لحظه برای هرکس قابل انتقال باشد نیست، بلکه یک «هنر» است، و هنر امری ذوقی، درونی و شهودی است که فرد باید آن را در وجود خویش خلق کند. پس هنر، خود به تنهایی به منزله ی یک روش است.
ریشه ی واژه ی «هنر» (Art) از واژه لاتین Ars و Artis، به معنای روش «بودن» است. این واژه حتی به معنای «شیوه ای از کشیده شدن به سوی نظم امر شده از سوی «خداوند» است«. هنرمند به نوعی همواره با تعالی مرتبط است. وانگهی انسانی که در راه بلوغ و پختگی گام برمی دارد، باید روی خود کار کند همانگونه که صنعت گری روی اثر ناتمام خود کار می کند. هدف، خود را به کمال رساندن است و سکوت پایدار و درونی ثمره ی این کمال است. زیرا در سکوت است که چشم دل برای دیدن آن چه نادیدنی است و گوش جان برای شنیدن آن چه ناشنیدنی است باز می شود.(4)
اما به نظر می رسد که در نظام های جاری آموزش و پرورش، هدف از تحصیل، ارتقاء «مدارج بیرونی» است؛ نه اکتشاف مراحل باطنی؛ به پایان رساندن «مدرک«هاست و نه به کمال رساندن خود و تجربه های وجودی؛ دست یافتن به «معدل» بالاتر در پیشرفت تحصیلی است و نه سوق یافتن در لایه های معرفت قلبی و بصیرت درونی.
بر این اساس است که «لائوتسه» گفته است: «اساس بلندی و عظمت آدمی در عمق است«! حال آنکه ما دانش آموزان را همچون درختان و گیاهان بر اساس بلندی شاخه هایشان (پیشرفت های بیرونی) می سنجیم و نه بر عمق ریشه های درونی (پیشرفت های وجودی) آنها.(5)
برای مثال در غرب تلاش ها و فعالیت های کمی بیشتر متمایل به خلق اثری بیرونی است چندان که حسرت یک اثر درونی و حسرت آرامش عظیم روح را اتلاف وقت و حتی گریز از واقعیت های دنیا می داند و همین دیدگاه متأسفانه به طور ناخواسته و ناخودآگاه به تدریج در روش های تعلیم و تربیت ما نیز رسوخ کرده است. آنچه را که به عنوان معنویت برای دانش آموزان مطرح می کنیم اغلب جنبه ی بیرونی دارد حال آنکه در فرهنگ دیرینه خود معنویت شکلی وجودی و درونی دارد.
در فرهنگ غرب معمولا وقتی کسی به طور منظم با هنر سر و کار دارد، اغلب در پی کسب مهارتی است که به یک نتیجه و عملکرد بیانجامد. برعکس، در روش تربیت درونی و در هنر یادگیری ارزش ها «چگونه بودن» اصل است. یا به عبارتی رسیدن به توانایی احساس و حفظ کردن آرامش و آسودگی و متانت در شرایط متفاوتی که فرد در زندگی روزمره با آنها مواجه می شود.
تمرین سکوت و هنر خاموشی ورزیدن و خلق موقعیت هایی که در آن اندیشیدن، و تأمل درونی فراهم آید، از ضروریات مسلم تعلیم و تربیت معنوی است. تعلیم و تربیتی که ریشه هایش در درون فرد می رود و استحکام و اعتبار آن براساس کشف درونی است و نه اکتسابات بیرونی. به قول مولوی:
خامشی بحریست و گفتن همچو جو
بحر می جوید ترا جو را مجو
از این رو، هنر سکوت عبارت است از؛ ارتقای کنش هایی که به طور معمول در ناخودآگاه قرار دارند و رساندن آنها به سطح خودآگاه، تا این کنش ها نیز به تجربه باطنی و عرفانی بدل شوند. سرمایه هایی که در وجود
»ناخودآگاه» ما وجود دارد، بسیار فراتر و وسیع تر از آن چیزی است که در «خودآگاه» ظاهر می شود. ما اگر بتوانیم در جریان تعلیم و تربیت به این سرمایه پنهانی و گنج نهانی هوشیار گردیم خود به خود به تجربه های عرفانی و شهودی دست یافته ایم. ابزار کشف و استخراج این گنج مکنون مهارت سکوت و هنر خاموش بودن است. با تمرین سکوت می توان پیش پا افتاده ترین کنش ها را نیز به متعالی ترین وجه آن ارتقاء داد. کنش هایی همچون نشستن، راه رفتن، نفس کشیدن، خندیدن، گوش دادن، خوردن، نگاه کردن و. . . همگی رنگ تعالی به خود می گیرند و همه حرکات عادی و پیش افتاده زیبا و دلنشین می گردند.
دانش آموزان باید بیاموزند که در پس گفتار و در آنسوی زبان و کلام، حرف هایی عمیق تر و وسیع تر وجود دارد که تنها با سکوت قابل دریافت است. همانگونه که یک شکارچی در سکوت جنگل کمین می کند تا شکار خود را صید کند. همانگونه باید ما یاد بگیریم که چگونه در خاموشی و سکوت و خوب گوش دادن، گوهر ناب حکمت را از گویندگان و آموزگاران خود دریابیم.
در مقاله «اهمیت تربیتی سکوت«(6) تجربه جالبی از روش تربیتی مونته سوری،(7) ذکر شده است که در عصر کنونی نیز می تواند مورد توجه قرار گیرد. در این مقاله آمده است:
در روش تربیتی مونته سوری، برنامه ای با عنوان «ساعت سکوت«
(Die Stille Stunde) وجود دارد. آن طور که خود وی گزارش کرده است این برنامه براساس مشاهدات اتفاقی و آزمایشها به وجود آمده است. اگر چه جایگاه اصلی این «ساعت سکوت» در کودکستان است، اما برای سالهای اول دبستان نیز مناسب می باشد.
یکی از شاگردان خانم مونته سوری به نام هلن هلمینگ (Helene Helming(، این ساعت سکوت را در کودکستان این چنین توصیف کرده است: خانم مربی از کودکان می پرسد که آیا آنها برای تمرین سکوت آماده اند. موافقت کودکان برای این کار ضروری است. سپس او از کودکان می خواهد که راحت بنشینند و از انجام هرگونه حرکت خودداری کنند. او صبر می کند تا سکوت کامل حکمفرما شود و از خود او و کودکان، دیگر هیچ صدایی بلند نشود. در این سکوت به وجود آمده، کودکان تک صداها و آواهایی را متوجه می شوند که در غیر این حالت آنها را نمی شنیده اند؛ (مانند) صدای تیک تیک ساعت، صدای یک پرنده، صدای باران. پس از چند دقیقه خانم مربی تک تک کودکان را در حالی که نام هر کودک را با صدایی آهسته و تقریبا غیر قابل شنیدن بر زبان می آورد به سوی خویش فرا می خواند. هر کودک آهسته بلند می شود و حتی الامکان بدون سر و صدا به سوی او می رود. همه ی کودکان باید تک تک فراخوانده شوند. این تمرین، سکوت کامل، سکوت به صورت دسته جمعی، همه ی اینها تأثیر زیادی بر کودکان می گذارد.
حال باید پرسید که معنا و مضمون تربیتی این تمرین در چیست؟ در پاسخ باید گفت: نخست اینکه نسبت به سکوت آگاهی ایجاد می شود. هلمینگ معتقد است که سکوت داروی شفابخشی بر ضد سروصدا و انحراف توجه ناشی از آن است. او می گوید: «نیازی نیست که من منابع
سروصدا و شلوغی (Larm und Gerausch) را برشمرم. هرکس آنها را می شناسد. از صدای خیابان گرفته تا صدای رادیو. مربی نسبت به این امر آگاه می شود که تجربه ی سکوت جزئی از تربیت انسان است و سروصدا اعصاب را بیش از حد تحریک می کند و مانع تأمل و تفکر است و توجه به بیرون را منحرف می کند«. ولفگانگ برزینکا نیز معتقد است «بدون سکوت هیچ نوع تمرکزی امکان پذیر نیست«.
این مسئله برای انسان امروز از هر زمان دیگر ضروری تر به نظر می رسد چنانچه او درصدد باشد انسانیت خویش را حفظ کند و در سایه سکوت به خود آید. اما دانش آموز نمی تواند به راحتی راه رسیدن به سکوت را پیدا کند. این راه باید به او نشان داده شود. به همین دلیل یکی از وظایف مدرسه این است که نسبت به امر سکوت اهتمام ورزد و آن را جدی بگیرد. هلمینگ نیز بر این موضوع تأکید دارد و می گوید: «توجه به سکوت در ارتباطی ضروری با انسان مورد تهدید از سوی تمدن ما قرار دارد. سکوت کمک می کند که انسان به جای واکنش، خود عمل کند، به جای تفرق به خود وحدت بخشد و به جای گم شدن در امور جذاب چشمگیر (Sensation(، به ارزشهای اصیل علاقه مند شود«. (میرلوحی، ص 109)
فردی که عاشقانه به دنبال حکمت و بصیرت درونی می گردد، همیشه سعی در شکار نکته هایی حکیمانه دارد. از این طریق است که در پس هیاهوی گفتار، نکته های ناگفته را کشف می کند. در لحظه ای که فرد از سخن باز می ایستد و در سکوت قرار می گیرد، بیش از زمانی که لب به سخن می گشاید، پیام های نامرئی را ارسال می کند. پس مستمع خاموش صبورانه و بی آنکه گوش خود را از گفتار لبریز کند با خوگرفتن به کناره گیری و مشاهده دقیق حالات و سکنات و عواطف نهفته در لایه های
زیرین گفتار، نقبی به اعماق روح می زند و از پشت نقاب ها و گفته های ناملفوظ حقیقت را می یابد. این کشف و شهود را «ایوان ایلیچ» صاحب نظر بزرگ تعلیم و تربیت معاصر به خوبی نشان داده است آنجا که می گوید:
»علم زبان برای فهم ارتباط انسانی افق هایی تازه را عیان کرده است. بررسی عینی روش هایی که به وسیله ی آنها معانی انتقال می یابد، نشان داده است که در سکوت و به وسیله ی سکوت، انسان ها چیزهایی بسیار بیشتر به یکدیگر منتقل می کنند تا به یاری کلمات. از سکوت، واژه ها و جمله هایی پدید می آیند که بسیار بامعنی تر از آواهایند. مکث های پرمعنی میان آهنگ ها و گفتارها چون نقطه هایی روشن در یک «هیچ«اند، عینا الکترون های اتم یا سیاره ها در منظومه ی شمسی. زبان چون ریسمانی است بافته از سکوت که آواها گره های آن را می سازند. مانند یک «کیپو» پروئی که در نزدش میانپرده سخن می گویند: میله های چرخ ارابه به سوی مرکز دایره معطوفند، اما فضاهای خالی، چرخ را می سازند.» (ایلیچ، به نقل از وزیری، ص 29(.
1) آفتاب در سایه، ترجمه ی عبدالعلی براتی، ص 200.
2) Pythagoras (580-496 ق. م) فیلسوف یونانی، برای آشنایی مقدماتی با او و مکتب فیثاغورسیان رجوع شود به: فرهنگ فارسی معین، تهران: امیرکبیر، 1363، ص 1391 به بعد (به نقل از میرلوحی(.
3) به نقل از میرلوحی، مقاله ی اهمیت تربیتی سکوت، ص 103، سال 84.
4) تمام پیام فیلم «سکوت» اثر محسن مخملباف نیز همین است که:چشم دل باز کن که جان بینیآنچه نادیدنی است آن بینی.
5) تعبیر جالبی از آبراهام مزلوست که می گوید: خود شکوفایی عبارت است از عمق «بودن«.
6) نوشته دکتر میرلوحی، ویژه نامه علوم تربیتی، ص 108. چشم دل باز کن که جان بینیآنچه نادیدنی است آن بینی.
7) Maria Motessori (1952-1870(، پزشک و مربی ایتالیایی، پدید آورنده ی روشی جدید در آموزش که در آن برای رشد فردی کودک فضا ایجاد می شود. روش او در کودکستانها و مدارس با استقبال روبه رو شد.