جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

از گناه برحذر باشید که در آینده‏ى فرزند اثر دارد

زمان مطالعه: 15 دقیقه

بحث ما در این که بخش مهمى است در این فصل، این است که باید

مواظب باشد در آن شب گناهى در زندگى این مرد و زن نباشد که اگر گناه جلو آمد چه قبل و چه بعد، این گناه نحس است و اثر مى‏گذارد روى بچه و ممکن است یک گناه پدر و مادر مشکلاتى براى بچه پیش بیاورد و اصولاً به همه شما تذکر بدهم همیشه در نظرتان باشد که گناه نحس است.

بین مفسرین اختلاف است که آیا ما سعد و نحس در این جهان داریم یا نه، آیا روزى داریم که این روز نحس باشد، ماهى داریم که این ماه نحس باشد، روزى هست که این روز سعد و مبارک باشد، ماهى هست که این ماه مبارک باشد؟ بعضى گفته‏اند داریم مثل ماه صفر که نحس است، مثل ماه مبارک رمضان، که خود ماه مبارک است، اینها تمسک هم کرده‏اند به قرآن و به روایاتى که در دسترس است. قرآن مى‏فرماید:

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی‏ أَیَّامٍ نَحِساتٍ:(1)

(قوم عاد که بنا شد هلاکشان کنیم در روزهاى نحس، برایشان باد تندى فرستادیم) و آن باد تند، آنها را هلاک کرد، یا گفته‏اند قرآن مى‏فرماید:

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ:(2) (ما قرآن را در شب مبارکى، در شب سعدى فرستادیم) یعنى شب قدر.

تمسک به روایات هم کرده‏اند، آن کسانى که مى‏گویند ما روز نحس نداریم ماه نحس نداریم، روز مبارک و ماه مبارک نداریم همه روزها و همه‏ى ماه‏ها مثل هم هستند از این آیات جواب مى‏گویند، این آیات را به اعتبار ظرف معنا کرده‏اند، مى‏گویند شب قدر اگر شب مبارکى است براى خاطر این است که قرآن در آن نازل شده به اعتبار ظرفش است نه به اعتبار مظروف، به قول ما طلبه‏ها صفت به حال متعلق موصوف است نه صفت به حال خود موصوف چون قرآن مبارک است، چون قرآن موجب رستگارى است و در شب قدر نازل شده، لذا شب مبارک است، یا در آن ایام نحسات گفته‏اند روز نحس نیست بلکه چون تندبادى در آن هفت روز براى قوم عاد آمد از این جهت روز نحس شده به اعتبار آن بلایى است که در آن روز واقع شده نه به اعتبار خود.

بحث ما بحث شیرین مفصلى است، بر فرض هم آیات را بتوانیم این طور معنا کنیم، اما در روایات گیریم، از روایات فهمیده مى‏شود جو این عالم جو این کره‏ى زمین تأثیراتى دارد. از روایات فهمیده مى‏شود، ما روزها و ماه‏هاى نحسى، یک روزها و ماه‏هاى مبارکى داریم، اما الآن این مورد بحث من نیست و در این باره نمى‏توانم با شما صحبت کنم. چیزى که مى‏توانم با شما صحبت کنم این است که اگر ما روزهاى نحسى هم داشته باشیم آن نحوست را به واسطه‏ى توکل به خدا، به واسطه‏ى دعا و خواندن قرآن، به واسطه‏ى صدقه حتماً مى‏توانیم از بین ببریم. یعنى مثلاً اگر روز دوشنبه مسافرت کردن بد باشد، نحس باشد، با صدقه نحوستش قطعاً از بین مى‏رود. یا اگر در وقتى که قمر در عقرب است عروسى کردن یا انعقاد نطفه نحس باشد، درست نباشد، بواسطه‏ى دعا و توجه به خدا، بواسطه‏ى قرآن بواسطه ولیمه‏اى که اسلام مى‏گوید، نه ولیمه‏اى که مى‏دهیم، ولیمه‏ى صحیح، مسلم نحوست قمر در عقرب را مى‏شود از بین برد، اگر روز نحس باشد، قطعاً بواسطه‏ى خواندن قرآن نظیر آیة الکرسى، نظیر چهار قل (قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) نحوست را مى‏شود از بین برد.

بنابراین، بر فرض هم ما روزهایى نحس یا چیزهاى نحسى داشته باشیم به واسطه‏ى پناه به خدا از راه دعا و از راه قرآن، از راه صدقه، مى‏شود از بین برد، اما یک نحسى هست که مسلم است پیش همه هست آن که مى‏گوید روز نحس نداریم، مى‏گوید این نحس را داریم یک روز مبارکى در این جهان هست آن کسى که مى‏گوید: روز مبارک نداریم، این مبارک را قبول دارد، و آن چیست؟ عمل من و شما. اعمال ما گاهى مبارک است و گاهى نحوست دارد، به عبارت دیگر رابطه‏ى با خدا این مبارک است، این نه مبارک است براى خود من و زندگى من، مبارک است براى اطرافیان من، براى اولاد من، مبارک است براى نسل آینده‏ى ما «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«(3)

آن کسى که رابطه با خدایش محکم باشد، آن کسى که نماز اول

وقت مى‏خواند، آن کسى که صدقه مى‏دهد، خمس و زکوة مى‏دهد، آن کسى که نماز شب مى‏خواند هر چه رابطه محکم‏تر، زندگى خوش‏تر و مبارک‏تر «فلنحیینه حیاة طیبة» کارهاى خوب ما در زندگى ما و اطرافیان ما اثر دارد، در زندگى اولاد ما هم اثر دارد.

قضیه‏ى حضرت خضر و حضرت موسى یکى از قضایایش این بود که حضرت خضر دستور داد این دیوارى که کج است باید خراب کنیم دو دفعه بسازیم. دیوار را خراب کردند دو دفعه ساختند با فرض که اهل ده به اینها اطعام نکرده بودند گرسنه بودند اما دیوار را ساختند، وقتى خضر مى‏خواهد لم قضیه را براى حضرت موسى بگوید، مى‏فرماید:

»وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری ذلِکَ تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً«:(4)

اما این دیوار را که خراب کردم سببش این بود که یک گنجى مال دو تا بچه یتیم زیرش بود این دیوار را ساختم براى اینکه این گنج محفوظ باشد و آن بچه‏ها بزرگ شوند و به گنجشان برسند بعد قرآن مى‏گوید مى‏دانید چرا این طور است؟ (و کان أبوهما صالحاً) چون پدر و مادر این بچه‏هاى یتیم صالح بودند، به دیگران خوبى مى‏کردند، رابطه با خدایشان محکم بود اعمال خوب آنها اثر گذاشت روى سعادت بچه‏ها و دستور داده شد به دو تا پیامبر خدا که گنج این دو تا بچه‏ى یتیم را حفظ کنید، و به تجربه هم اثبات شده آن افرادى که خیرخواه دیگران هستند اولاد اینها عاقبت به خیر هستند، آن کس که هم و غمش مسلمان‏ها است و آن کس که کارش این است که دل مسلمان‏ها را به دست بیاورد به تجربه ثابت شده که بچه‏هاى اینها صالح هستند، بچه‏هاى اینها زندگى مبارک دارند و بالأخره زندگى آنها نحس نیست بلکه سعد است، اما به عکس از قرآن شریف استفاده مى‏کنیم گناه نحس است، خیلى هم نحوست دارد، قرآن شریف مى‏فرماید:

»حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ

الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی‏ مَکانٍ سَحیق‏«(5)

این شرکت در اینجا شرک عملى است یعنى گناه زنگ خطر مى‏زند به گناهکار، مى‏فرماید: آن که گناه او فراوان است به اندازه‏اى این گناه برایش نحوست دارد که یک زندگى فوق العاده ناراحت کننده‏اى دارد، دلهره و ضعف عصب و درد چه کنم، چه کنم؛ به اندازه‏اى رو به او مى‏آورد مانند این که از آسمان پرت شده باشد یک جایى که لاشخورها اطرافش را گرفته باشند یا یک جایى که باد او را برده باشد به جایى که کسى نباشد.

یعنى زندگى وحشتناک، یعنى گناه موجب دلهره، موجب اضطراب خاطر مى‏شود، قرآن مى‏فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمیعاً وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا تُصیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَریباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ«(6)

یعنى افراد گناهکار گناهشان مثل پتک روى سر، چگونه کوبندگى دارد، مى‏فرماید: گناه کوبندگى دارد و نحس است؛ گناه مصیبت است کوبندگى روى کوبندگى، مصیبت روى مصیبت، ذلت روى ذلت، از این کوبندگى رهائى پیدا مى‏کند، کوبندگى دوم مى‏آید، از این مصیبت رهایى پیدا مى‏کند مصیبت بعدى مى‏آید، از این مشکل رهایى پیدا مى‏کند، مشکل بعدى مى‏آید، قرآن مى‏فرماید این نه فقط کوبندگى براى خودش است اوتحل قریبا من دارهم

کوبندگى یا براى خودش یا براى زن و بچه‏اش، کوبندگى یا براى خودش یا براى اطرافیانش قرآن مى‏فرماید: گناه نحس است نحوستش نه تنها پاپیچ تو مى‏شود پاپیچ اطرافیان تو نیز مى‏شود، گناه نحس است، نه تنها نحوستش تو را مى‏گیرد جامعه را هم مى‏گیرد:

»ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«(7)

یعنى گناه تو پاپیچ دیگران است: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ«(8)

یعنى بپرهیز از آن گناهى که نحوستش فقط تو را نمى‏گیرد، نحوستش دیگران را هم مى‏گیرد. گناه تو پاپیچ دیگران، بلا و مصیبت براى دیگران مى‏شود.

»وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ«.(9)

یعنى پیامبر مثل بزن براى اینها یک دهى و قریه‏اى بود در ناز و نعمت، نعمت مثل باران برایشان مى‏بارید، در امنیت بودند، در رفاه و آسایش بودند اما کفران نعمت کردند یعنى گناه کردند، گناه آنها پاپیچ شد این گناهشان برایشان ناامنى و کمبود اقتصادى آورد، این گناهشان جوع و قحطى آورد، بعد قرآن مى‏فرماید این را خدا نداد (بما کانوا) گناه اینها جوع شد، گناه اینها قحطى و بلا و کمبود اقتصادى شد، ناامنى شد، گناه اینها مصیبت شد و مصیبت مشکل پاپیچ اینها شد و نظیر این آیات که خواندم فراوان است فراوان. این آیه‏ى شریفه راجع به ناامنى و قحط و بلا صحبت مى‏کند.

این نکته را به شما بگویم یک دفعه راستى قحطى و بلا مى‏آید. خدا نکند بیاید که آمده است. چند سالى هم بیش نیست، چهل، پنجاه سال پیش قحطى و بلا در همین ایران کار را رسانید به اینجا که مردم مرده مى‏خوردند! قحطى و بلا کار را رسانید به اینجا که مردم؛ الاغ، اسب، یابو خوردند قحطى و بلا رسید به اینجا که مردم دسته دسته مردند.

در شوروى در همان اولى که انقلاب کردند در انقلاب اکتبر سه سال بیشتر طول نکشید بعد از سه سال قحطى آمد خود اینها مى‏گویند. قحطى به جایى رسید که مردم گربه و سگ خوردند این یک قحطى، یک بلا، ناامنى ظاهرى و آن این است که انسان توى رختخواب خوابش نمى‏برد براى اینکه یک دفعه الآن دزد مى‏آید و خانه‏اش را مى‏برد یا دزد مى‏آید خودش را مى‏کشد و

زن و بچه‏اش را مى‏کشد، جرأت ندارد از اینجا برود تهران براى اینکه ناامنى است دزد او را مى‏زند، یاغى او را مى‏کشد، این هم یک ناامنى، این الحمدلله الآن نیست در دنیاى روز هم باید بگوئیم این قحط و بلا کم است هست اما کم است، براى ممالک مستضعف براى کسى که زیر یوغ این استثمارگرها دارند له مى‏شوند همین قحطى و بلا الآن آنجا هست اما کم است این ناامنى هم کم است.

اما از آن طرف یک ناامنى عجیبى در دنیا حکم‏فرما است، یک قحطى و بلاى عجیبى بر دنیا حکم‏فرماست، هر کجا که تمدنش بیشتر این ناامنى بیشتر و آن چیست؟ حرص در شهوت، ناامنى در ناموس، الآن دنیا در این ناامنى دارد مى‏سوزد، الآن در آمریکا بعضى هستند بچه‏ى کوچکش از خانه بیرون مى‏رود نمى‏داند که این بچه برمى‏گردد یا نه، وقتى دخترش به دبیرستان مى‏رود نمى‏داند که این دختر سالم برمى‏گردد یا نه. این ناامنى الآن خیلى جاها هست الآن یک وضع ناامنى، ناامنى در شهوت، ناامنى در ناموس حکم‏فرما شده، بچه‏اش مدرسه مى‏رود نمى‏داند برمى‏گردد، چه مى‏شود؟ جوانش دنبال کار، مدرسه مى‏رود نمى‏داند شب دیر مى‏آید یا زود اگر دیر آمد چه مى‏شود، قحط و بلا در حرص، حرصى که الآن در این جهان حکم‏فرما شده کجاست.

به قول انیشتین آن وقتها گفته بوده الآن دیگر سر از خاک در بیاورد و ببیند که آمریکایش که برایش اتم را شکست در چه حالى است گفته بود که حرص و ترس و هول فعلاً بر این جهان حکم‏فرماست. یک دنیاى خل، به قول چهرازى گفته بود 95% مردم خل هستند، راستى خل هستند هر کجا تمدنش بیشتر، ضعف عصبش بیشتر ضعف عصب یعنى دیوانگى، یعنى خل. الآن در همین جلسه‏ى مقدس‏ها کى مى‏تواند بلند شود و بگوید من آن هستم که ضعف عصب اصلاً ندارم.

ضعف عصب بر جهان حکم‏فرما است، حالا هر کجا دین باشد خرافاتش کمتر است. در ایران ما براى اینکه دین دارند، سر و کار با روحانیت دارند، خرافاتش کمتر است. اما برو در انگلستان، برو در امریکا اگر شما

بدانید چه حمق و بدبختى در آنجا حکم‏فرماست! الآن مى‏گویند: در انگلستان افرادى که به کتابخانه مى‏روند کمتر است از افرادى که سر کوچه‏ها نشسته‏اند و فال نخودى مى‏گیرند، بیشتر. لفظ سیزده الآن در امریکا نیست یعنى از دوازده مى‏رود به چهارده یک طبقه بلد هست بسازد مثلاً قصر پنجاه طبقه‏اى اما این قصر پنجاه طبقه‏اى طبقه 13 ندارد، از طبقه 12 مى‏رود به 14 وقتى به الفاظ 13 مى‏رسد حالا یا دوازده به علاوه یک. اینجاها که آن موقع تبعیت مى‏کردند. دوازده به علاوه یک یا این که یازده به علاوه دو اما آنجا اصلاً این لفظ نیست حمقى که در دنیا حکم‏فرماست فعلاً هیچ وقت نبوده؛ ترسى که در دنیا فعلاً حکم‏فرماست هیچ وقت نبوده (یعنى ناامنى) در آن زمان نبوده و همچنین ترس و حمق و حرص، حرصى که الآن بر ممالک متمدنه حکم‏فرماست.

ببین آمریکا چه مى‏کند با این ممالک ضعیف، این براى چیست؟ این براى حرص است، شوروى بدتر از او آن بدتر از شوروى هر دو براى خاطر حرص براى خاطر جوع و قحط و بلا، جوع این نیست که انسان گرسنه شود اگر انسان شهوتش، جوع یا حالت جوع پیدا کرد، این از هر جوعى از هر قحط و بلائى بدتر است.

بعضى از خلفاى بنى‏عباس که الآن هم در ممالک متمدنه زیاد است حرم‏سرا داشتند صد نفر زن را یک جا جمع مى‏کردند، سالى یک مرتبه هم به این زن نمى‏رسید اما باز هم به فکر زن صد و یکمى یا به فکر ناموس مردم بود. الآن مى‏بینیم که در آنجاها بى‏عفتى، بى‏حجابى، لخت و عور شدن هر روز رو به تزاید است اما سیر نمى‏شوند. مى‏لولد با دخترها با زن‏ها اما سیر نمى‏شود! این آیه‏ى شریفه که مى‏فرماید: ما به واسطه‏ى گناه، قحط و بلا را بر اینها مسلط مى‏کنیم ناامنى را بر اینها مسلط مى‏کنیم و این گناهشان است که پاپیچشان شده، خیال نکنید معناى آیه شریفه فقط این باشد گرانى زیاد است، قحط و بلا زیاد است نه، اگر مردم در شهوت جوع پیدا کردند این بالاترین جوع و قحط و بلا است. اگر مردم در مال و جمع‏آورى مال حرص پیدا کردند، این بالاترین قحط و بلا و بالاترین جوع است. اگر مردم رسیدند به اینجا که امنیت

از دست جوان‏ها نداشته باشند، امنیت از دست رفقا نداشته باشند امنیت از دست دیگران نداشته باشند ترس داشته باشند که جوانش را بفرستد دبیرستان، دانشگاه، بفرستد براى تحصیل مى‏گوید جوانم برود آیا بى‏دین برمى‏گردد یا نه، بچه‏ام برود آیا سالم برمى‏گردد یا نه، این خود یک قحط و بلا است، این خود یک ناامنى است و این ناامنى الآن فراوان است. این قحط و بلا الآن فراوان است، هر کجا تمدنش بیشتر، این ناامنى و این قحط و بلا بیشتر.

خلاصه حرف این است که گناه نحس است. گناه قحطى و ناامنى مى‏آورد، گناه مشکل روى مشکل مى‏آورد، گناه دلهرگى و اضطراب خاطر و نگرانى مى‏آورد و بالأخره قرآن مى‏فرماید:

»أَوْ کَظُلُماتٍ فی‏ بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ«(10)

مى‏فرماید: زندگى منهاى خدا زندگى توأم با گناه است، تاریک است تاریک، وحشتناک است وحشتناک این اصل گناه که مسلم است پیش همه و همه، هر عالمى، هر مفسرى، هر عارفى، هر فیلسوفى اقرار دارد اینکه گناه نحوست دارد بعد این گناه نه فقط براى ما نحوست دارد براى بچه‏هاى ما هم نحوست دارد، قرآن مى‏فرماید اگر تأمین آتیه براى اولادت مى‏خواهى، اگر مى‏خواهى اولادت عاقبت به خیر باشند مواظب باش زبانت از خودت باشد، مواظب باش شایعه پراکنى نکنى و شهادت ناحق ندهى، مواظب باش تهمت نزنى.

»وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً«(11)

یعنى اگر از عاقبت بچه‏هایت مى‏ترسى، یعنى اگر مى‏خواهى بچه‏هایت یک زندگى خوشى داشته باشند تا مى‏توانى باتقوى باش و تا

مى‏توانى زبانت دست خودت باشد، و در گفتن خیلى محکم بگو، با استدلال بگو، شهادت ناحق نده، شایعه پراکنى نکن، غیبت نکن، تهمت نزن، این راجع به اصل قضیه و اما راجع به بحث گناه در شب عروسى مخصوصاً اثر عجیبى روى بچه دارد، ممکن است یک گناه بچه را بیچاره کند چنانچه ولیمه دادن دلى را به دست آوردن، رابطه با خدا اثر دارد روى این بچه، و اثر دارد روى سعادت این بچه.

درباره‏ى حضرت زهرا (س) یک قضیه‏اى نقل مى‏کنند و آن اینکه بنا شد زهرا (س) خانه شوهر برود یک جهازیه معمولى که 17 قلم بود پیامبر اکرم (ص) براى زهرایش تعیین کرد، که این جهیزیه خیلى مختصر بود، وقتى جهیزیه را آوردند جمع شد، آمدند خدمت پیامبر اکرم، یا رسول الله جهیزیه را ببین، آمدند نگاه کردند و گریه‏اى کردند. گریه‏ى شوق بعد هم گفتند خدایا مبارک کن این جهیزیه را که غالبش از گل است. یک کوزه گلى و ظرف گلى، یک آفتابه گلى اینجورها بود بعد شب عروسى شد، ولیمه‏اى تهیه کرد به آن افرادى که باید ولیمه بدهد یعنى به فقراء به ضعفاء به بیچاره‏ها، آنها را دعوت کرد. ولیمه داد بعد بنا شد زهرا (س) را ببرند خانه‏ى شوهر، پیامبر اکرم (ص) رو کردند به زن‏ها فرمودند: مواظب باشید در عروسى زهرا (س) گناه نشود، یعنى بدانید اگر اختلاط بین زن و مرد شد آنها گناه کرده‏اند، اما شومى همین اختلاط زن و مرد، عروس و داماد را مى‏گیرد، شومى همین گناه بچه‏ى این عروس و داماد را مى‏گیرد. فرمودند مواظب باشید گناه نباشد یک دفعه صداى شما زن‏ها را نامحرم نشنود با الله اکبر زهرایم را ببرید خانه شوهر، زهرا را بردند خانه‏ى شوهر در وسط راه هم آن قضیه‏ى مبارکى جلو آمد که پیراهن عروسیش را زهرا (ع) داد در راه خدا.

پیامبر اکرم (ص) بلافاصله آمدند و دستور دادند هر دو ایشان 2 رکعت نماز خواندند. اول وضو گرفتند و آب وضو را پیامبر اکرم همان طور که الآن هم رسم است آب وضو را پاشیدند اطراف آنها، نماز خواندند و پیامبر اکرم برایشان دعا کردند که خدایا نسل اینها را مبارک گردان و مى‏دانیم این عروسى چه مبارک بود، این مبارک بودن بچه به کجا رسید کوثر را که «إِنَّا أَعْطَیْناکَ

الْکَوْثَرَ » این سوره مسلم راجع به زهرا (ع) است و معنایش چیست؟ هر کس جورى معنا کرده که همه‏ى معانى هم ممکن است مراد باشد، یک معنایش این است که «کثیر الأولاد» «کثیر الخیر» زهرا مرضیه این عروسى به اندازه‏اى مبارک بود که نسلى به این مبارکى تا روز قیامت پیدا نمى‏شود، یک دختر و این همه نسل.

الآن در هر جلسه‏اى چند نفر سید اولاد پیامبرند، کارهاى خیرى که از دست این سادات سر زده است چه مقدار است و بالأخره این عروسى مثل ائمه طاهرین (ع) را تحویل داد، این عروسى (سر مستودع) را تحویل داد، این عروسى آن عروسى شد که به دست پسر این فاطمه (ع) پرچم اسلام روى کره‏ى زمین افراشته شود و عدالت اسلامى سر تا سر زمین را انشاءالله مى‏گیرد. این یک عروسى، یک عروسى دیگر هم مقایسه کنم با این و ببینید آن عروسى هم به کجا رسید.

درباره‏ى یحیى برمکى نقل مى‏کنند، یک کسى گفته بود من ورشکستم وضع من خیلى بد شده است نتوانستم در کوفه بمانم، آمدم بغداد زن و بچه‏ام را با دربدرى برداشتم آمدم زن و بچه‏ام را گذاشتم در خرابه، رفتم در کوچه‏ها بگردم یک غذایى براى زن و بچه‏ام پیدا کنم، دیدم بغداد شلوغ است. گفتم چه خبر است؟ گفتند: یحیاى برمکى عروسى دارد عروسى پسرش، مى‏گوید دیدم فوج فوج مردم دارند مى‏روند، گفتم: من هم بروم ببینم چه مى‏شود، مى‏گوید: رفتم دیدم نه، در و دربارى نیست من هم رفتم تو نشستم،دیدم عروسى خیلى بالا است، بلى ساز و آواز و رقاصه دارند، گناه دارند، اختلاط دختر و پسر دارند، اما از نظر تشریفات داخلى هم پول بیت المال مسلمانان را دارند خرج مى‏کنند. مى‏گوید دیدم تشریفات عالى است، بالاست عقد را خواندند، مى‏گوید وقتى عقد را خواندند بنا شد جایزه بدهند.

در بعضى جاها الآن هم هست که عقد را که مى‏خوانند به جاى این که مردم چیزى به عروس و داماد بدهند، عروس و داماد پول مى‏دهند به مردم. مى‏گوید بنا شد جایزه بدهند براى هر کس یک جایزه‏ى مفصلى بود به کسى یک قباله ده مى‏دادند، قباله باغ مى‏دادند، یک کسى مزرعه مى‏دادند، مى‏گوید یک

قباله گذاشتند در مقابل من، مى‏گوید؛ برداشتم دیدم یک باغ مفصلى، یک مزرعه‏اى در شام است، گفتم خوب این را که از من مى‏گیرند، حال خوشحالى ندارد، مى‏گوید بنا شد بیائیم بیرون من قباله را برداشتم آمدم دیدم در و دربارى در کار نیست آمدم بیرون. زن و بچه‏ام را با هر دربدرى بود برداشتم رفتم شام، آنجا داراى مزرعه شدم، متمکن شدم خیلى عالى شدم کم‏کم کارم بالا گرفت به آنجا که وقتى حمام مى‏خواستم بروم حمام را برایم قرق مى‏کردند. گناه یحیاى برمکى خود یحیاى برمکى را گرفت طایفه‏اش را هم گرفت.

فعلاً درصدد این نیستم که ببینم یحیاى برمکى و طایفه‏اش به چه بدبختى رسیدند، گناهشان پاپیچشان شد، اینجا مرادمان این است، این آقا گفته بود من یک روزى رفتم حمام، حمام را برایم قرق کردند. من به حمامى گفتم یک کیسه‏کش خوبى برایم بفرست مى‏گوید نشسته بودم دیدم یک کسى آمد یک آقازاده مثل این که نجابت از سرتاپایش مى‏ریزد، مى‏گوید تعجب کردم این چطور یک کیسه‏کشى است مى‏گوید نشست پشت مرا مالید، در وقتى که کیسه مى‏کشید من یادم آمد از آن فقر و فلاکتم، یادم آمد از آن عروسى و یادم آمد این که من چند تا شعر درباره‏ى آن عروس و داماد گفته‏ام و براى یحیى فرستاده‏ام این اشعار یادم بود بنا کردم اشعار را زمزمه کردن.

این کیسه‏کش آمد دست‏هاى مرا مى‏کشید یک وقت دیدم غش کرد افتاد روى زمین، مى‏گوید آمدند به هوشش آوردند. من به حمامى گفتم بنا شد یک کیسه‏کش خوبى برایم بفرستى حالا یک کیسه‏کش غشى برایم فرستادى؟! گفت نه این هیچ وقت غش نمى‏کرد، نمى‏دانم چه شده! گفت: حال آمد، با او حرف زدم کم‏کم دیدم براى اشعار من غش کرده، به او گفتم براى این اشعار؟ براى چه! گفت کارى به این کارها نداشته باش، مى‏گوید من اصرار کردم بالأخره رسید به اینجا که گفت آقا این اشعار را براى که گفتى؟ گفتم براى پسر یحیاى برمکى، عروسیش بود من این اشعار را براى آن عروسى گفته‏ام گفت هیچ مى‏دانى آن داماد خود من هستم کارم رسیده به اینجا که کیسه‏کشى مى‏کنم.

و این را هم بدانید و تعجب نکنید وقتى که جعفر را کشتند یحیى را

گرفتند همان وقت دستور دادند مال یحیى برمکى را مصادره کنند، مال طایفه برامکه را مصادره کنند، مردهایشان را بکشند زن‏هایشان را رها کنند 4 – 5 روز طول نکشید همه‏شان به گدایى افتادند، گدایى رسید به جایى که مادر نخست‏وزیر آن زمان آن هم نخست‏وزیر نصف جهان بلکه بیشتر عبدالرحمن هاشمى مى‏گفت «روز عید رفتم منزلمان دیدم یک زنى پیش مادرم است به من گفت به این زن احترام کن، به زن سلام کردم. دیدم خیلى از نظر لباس مندرس هست اما خیلى شخصیت دارد، بعد فهمیدم مادر جعفر، یحیاى برمکى یا زن یحیاى برمکى است به او گفتم: خانم حال شما چطور است گفت: چه بگویم سال گذشته چهارصد کنیز خدمت کارم بودند اما الآن کارم رسیده به اینجا که آمده‏ام به مادرت مى‏گویم رختخواب ندارم. فرش در خانه ندارم. پوست گوسفندت را که قربانى کرده‏اى به من بده براى اینکه هم رختخوابم کنم هم فرش«.(12)

کارشان رسید به اینجا و آنهایى که فرار کردند. به طور مخفى هر کسى جایى رفت یک کسى رفت فعلگى کرد تا مرد، یک کسى رفت کیسه‏کشى کرد تا مرد، یک کسى رفت تو خرابه تا از گرسنگى مرد، و من جمله داماد عروسیش چه شد نمى‏دانم اما این داماد به کیسه‏کشى افتاد تا این که از همان کیسه‏کشى دق کرد و مرد. این هم یک عروسى، یک عروسى یحیاى برمکى کرد که نسل او منقطع شد و بالأخره این عروسى به اینجا رسید که گفتم یک عروسى هم پیامبر کرد اما مبارک بود. (إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ(.

چرا وقتى که حساب بکنید، از نظر قرآن ریشه‏یابى کنیم، از نظر روایات ریشه‏یابى بکنیم مى‏بینیم فقط و فقط از یک نقطه مى‏شود. عروسى زهرا رابطه با خدا دارد، عروسى زهرا رابطه با مرام و رابطه‏ى با مردمش، اینجا که زهراى مرضیه حاضر است، پیراهن شب عروسیش را به فقیر بدهد و دل فقیر را به دست بیاورد ولو اینکه با همان پیراهن دخترانه‏اش، پیراهن کهنه‏اش خانه شوهر برود، نماز مى‏خواند، وضو مى‏گیرد، با طهارت است، این نسل مبارک است.

اما وقتى که عروسى اختلاط دختر و پسر شد، اختلاط زن و مرد شد، عروسى رسید به اینجا که زن‏ها در مقابل داماد رو نگرفتند، عروسى رسید به اینجا که زن‏ها ولو حجاب در کوچه دارند، اما با زینت در مقابل آن افرادى که چاى مى‏آورند، چاى مى‏برند، آن افرادى که غذا مى‏برند، غذا مى‏آورند، حضور داشته باشند، وقتى رسید به اینجا که داماد با عروس اطراف مجلس مى‏گردند و با نامحرم حرف مى‏زنند، وقتى رسید به اینجا که ولیمه‏ى آنها گناه شد و چیزى که در آن ولیمه شرکت نداشت فقیر و بیچاره بود وقتى رسید به آنجا که ولیمه‏شان از را رباخوارى و از راه غش در معامله‏وار راه گناه تهیه شد این نسل منقطع مى‏شود – اى کاش منقطع شود – منقطع شدنش طورى نیست.

اما یک وقت یک دخترى تحویل جامعه مى‏دهد، یک وقت خبر مى‏آورند دخترت رفت که رفت، این ننگ است، این نامبارک است یک وقت به اینجا مى‏رسد که جوان ننگى بار مى‏آورد که این ننگ، چهره‏ى نه فقط پدر و مادر و طایفه را مى‏گیرد بلکه چهره‏ى تاریخ را مى‏گیرد.

خلاصه‏ى حرف این شد: تقاضا دارم، گناه در زندگى شما نباشد، در خانه شما نباشد مخصوصاً در وقت انعقاد نطفه مواظب باشید، گناه در خانه شما نباشد، آن خانه‏اى که گناه در آن فراوان باشد این خانه خراب مى‏شود این خانه نحوست دارد. این خانه میکرب معنوى دارد، تقاضا دارم مواظب باشید شب عروسى گناه در زندگى شما نباشد بدانید هر اندازه نگاه زیادتر نحوست این عروسى بیشتر. خدایا به دم مظلوم قسمت مى‏دهم، به دم مظلوم قسم مى‏دهم. به دم مظلوم قسمت مى‏دهم که همه‏ى ما را از خواب غفلت بیدار کن.


1) فصلت، 16.

2) دخان، 3.

3) نحل، 97.

4) کهف، 82.

5) حج – 31.

6) رعد، 31.

7) روم، 41.

8) انفال، 25.

9) نحل، 112.

10) نور، 40.

11) نساء، 9.

12) مروج الذهب مسعودى، جلد 3، صفحه 383.