بحث ما در این که بخش مهمى است در این فصل، این است که باید
مواظب باشد در آن شب گناهى در زندگى این مرد و زن نباشد که اگر گناه جلو آمد چه قبل و چه بعد، این گناه نحس است و اثر مىگذارد روى بچه و ممکن است یک گناه پدر و مادر مشکلاتى براى بچه پیش بیاورد و اصولاً به همه شما تذکر بدهم همیشه در نظرتان باشد که گناه نحس است.
بین مفسرین اختلاف است که آیا ما سعد و نحس در این جهان داریم یا نه، آیا روزى داریم که این روز نحس باشد، ماهى داریم که این ماه نحس باشد، روزى هست که این روز سعد و مبارک باشد، ماهى هست که این ماه مبارک باشد؟ بعضى گفتهاند داریم مثل ماه صفر که نحس است، مثل ماه مبارک رمضان، که خود ماه مبارک است، اینها تمسک هم کردهاند به قرآن و به روایاتى که در دسترس است. قرآن مىفرماید:
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ:(1)
(قوم عاد که بنا شد هلاکشان کنیم در روزهاى نحس، برایشان باد تندى فرستادیم) و آن باد تند، آنها را هلاک کرد، یا گفتهاند قرآن مىفرماید:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ:(2) (ما قرآن را در شب مبارکى، در شب سعدى فرستادیم) یعنى شب قدر.
تمسک به روایات هم کردهاند، آن کسانى که مىگویند ما روز نحس نداریم ماه نحس نداریم، روز مبارک و ماه مبارک نداریم همه روزها و همهى ماهها مثل هم هستند از این آیات جواب مىگویند، این آیات را به اعتبار ظرف معنا کردهاند، مىگویند شب قدر اگر شب مبارکى است براى خاطر این است که قرآن در آن نازل شده به اعتبار ظرفش است نه به اعتبار مظروف، به قول ما طلبهها صفت به حال متعلق موصوف است نه صفت به حال خود موصوف چون قرآن مبارک است، چون قرآن موجب رستگارى است و در شب قدر نازل شده، لذا شب مبارک است، یا در آن ایام نحسات گفتهاند روز نحس نیست بلکه چون تندبادى در آن هفت روز براى قوم عاد آمد از این جهت روز نحس شده به اعتبار آن بلایى است که در آن روز واقع شده نه به اعتبار خود.
بحث ما بحث شیرین مفصلى است، بر فرض هم آیات را بتوانیم این طور معنا کنیم، اما در روایات گیریم، از روایات فهمیده مىشود جو این عالم جو این کرهى زمین تأثیراتى دارد. از روایات فهمیده مىشود، ما روزها و ماههاى نحسى، یک روزها و ماههاى مبارکى داریم، اما الآن این مورد بحث من نیست و در این باره نمىتوانم با شما صحبت کنم. چیزى که مىتوانم با شما صحبت کنم این است که اگر ما روزهاى نحسى هم داشته باشیم آن نحوست را به واسطهى توکل به خدا، به واسطهى دعا و خواندن قرآن، به واسطهى صدقه حتماً مىتوانیم از بین ببریم. یعنى مثلاً اگر روز دوشنبه مسافرت کردن بد باشد، نحس باشد، با صدقه نحوستش قطعاً از بین مىرود. یا اگر در وقتى که قمر در عقرب است عروسى کردن یا انعقاد نطفه نحس باشد، درست نباشد، بواسطهى دعا و توجه به خدا، بواسطهى قرآن بواسطه ولیمهاى که اسلام مىگوید، نه ولیمهاى که مىدهیم، ولیمهى صحیح، مسلم نحوست قمر در عقرب را مىشود از بین برد، اگر روز نحس باشد، قطعاً بواسطهى خواندن قرآن نظیر آیة الکرسى، نظیر چهار قل (قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) نحوست را مىشود از بین برد.
بنابراین، بر فرض هم ما روزهایى نحس یا چیزهاى نحسى داشته باشیم به واسطهى پناه به خدا از راه دعا و از راه قرآن، از راه صدقه، مىشود از بین برد، اما یک نحسى هست که مسلم است پیش همه هست آن که مىگوید روز نحس نداریم، مىگوید این نحس را داریم یک روز مبارکى در این جهان هست آن کسى که مىگوید: روز مبارک نداریم، این مبارک را قبول دارد، و آن چیست؟ عمل من و شما. اعمال ما گاهى مبارک است و گاهى نحوست دارد، به عبارت دیگر رابطهى با خدا این مبارک است، این نه مبارک است براى خود من و زندگى من، مبارک است براى اطرافیان من، براى اولاد من، مبارک است براى نسل آیندهى ما «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«(3)
آن کسى که رابطه با خدایش محکم باشد، آن کسى که نماز اول
وقت مىخواند، آن کسى که صدقه مىدهد، خمس و زکوة مىدهد، آن کسى که نماز شب مىخواند هر چه رابطه محکمتر، زندگى خوشتر و مبارکتر «فلنحیینه حیاة طیبة» کارهاى خوب ما در زندگى ما و اطرافیان ما اثر دارد، در زندگى اولاد ما هم اثر دارد.
قضیهى حضرت خضر و حضرت موسى یکى از قضایایش این بود که حضرت خضر دستور داد این دیوارى که کج است باید خراب کنیم دو دفعه بسازیم. دیوار را خراب کردند دو دفعه ساختند با فرض که اهل ده به اینها اطعام نکرده بودند گرسنه بودند اما دیوار را ساختند، وقتى خضر مىخواهد لم قضیه را براى حضرت موسى بگوید، مىفرماید:
»وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری ذلِکَ تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً«:(4)
اما این دیوار را که خراب کردم سببش این بود که یک گنجى مال دو تا بچه یتیم زیرش بود این دیوار را ساختم براى اینکه این گنج محفوظ باشد و آن بچهها بزرگ شوند و به گنجشان برسند بعد قرآن مىگوید مىدانید چرا این طور است؟ (و کان أبوهما صالحاً) چون پدر و مادر این بچههاى یتیم صالح بودند، به دیگران خوبى مىکردند، رابطه با خدایشان محکم بود اعمال خوب آنها اثر گذاشت روى سعادت بچهها و دستور داده شد به دو تا پیامبر خدا که گنج این دو تا بچهى یتیم را حفظ کنید، و به تجربه هم اثبات شده آن افرادى که خیرخواه دیگران هستند اولاد اینها عاقبت به خیر هستند، آن کس که هم و غمش مسلمانها است و آن کس که کارش این است که دل مسلمانها را به دست بیاورد به تجربه ثابت شده که بچههاى اینها صالح هستند، بچههاى اینها زندگى مبارک دارند و بالأخره زندگى آنها نحس نیست بلکه سعد است، اما به عکس از قرآن شریف استفاده مىکنیم گناه نحس است، خیلى هم نحوست دارد، قرآن شریف مىفرماید:
»حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ
الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی مَکانٍ سَحیق«(5)
این شرکت در اینجا شرک عملى است یعنى گناه زنگ خطر مىزند به گناهکار، مىفرماید: آن که گناه او فراوان است به اندازهاى این گناه برایش نحوست دارد که یک زندگى فوق العاده ناراحت کنندهاى دارد، دلهره و ضعف عصب و درد چه کنم، چه کنم؛ به اندازهاى رو به او مىآورد مانند این که از آسمان پرت شده باشد یک جایى که لاشخورها اطرافش را گرفته باشند یا یک جایى که باد او را برده باشد به جایى که کسى نباشد.
یعنى زندگى وحشتناک، یعنى گناه موجب دلهره، موجب اضطراب خاطر مىشود، قرآن مىفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمیعاً وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا تُصیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَریباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ«(6)
یعنى افراد گناهکار گناهشان مثل پتک روى سر، چگونه کوبندگى دارد، مىفرماید: گناه کوبندگى دارد و نحس است؛ گناه مصیبت است کوبندگى روى کوبندگى، مصیبت روى مصیبت، ذلت روى ذلت، از این کوبندگى رهائى پیدا مىکند، کوبندگى دوم مىآید، از این مصیبت رهایى پیدا مىکند مصیبت بعدى مىآید، از این مشکل رهایى پیدا مىکند، مشکل بعدى مىآید، قرآن مىفرماید این نه فقط کوبندگى براى خودش است اوتحل قریبا من دارهم
کوبندگى یا براى خودش یا براى زن و بچهاش، کوبندگى یا براى خودش یا براى اطرافیانش قرآن مىفرماید: گناه نحس است نحوستش نه تنها پاپیچ تو مىشود پاپیچ اطرافیان تو نیز مىشود، گناه نحس است، نه تنها نحوستش تو را مىگیرد جامعه را هم مىگیرد:
»ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«(7)
یعنى گناه تو پاپیچ دیگران است: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ«(8)
یعنى بپرهیز از آن گناهى که نحوستش فقط تو را نمىگیرد، نحوستش دیگران را هم مىگیرد. گناه تو پاپیچ دیگران، بلا و مصیبت براى دیگران مىشود.
»وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ«.(9)
یعنى پیامبر مثل بزن براى اینها یک دهى و قریهاى بود در ناز و نعمت، نعمت مثل باران برایشان مىبارید، در امنیت بودند، در رفاه و آسایش بودند اما کفران نعمت کردند یعنى گناه کردند، گناه آنها پاپیچ شد این گناهشان برایشان ناامنى و کمبود اقتصادى آورد، این گناهشان جوع و قحطى آورد، بعد قرآن مىفرماید این را خدا نداد (بما کانوا) گناه اینها جوع شد، گناه اینها قحطى و بلا و کمبود اقتصادى شد، ناامنى شد، گناه اینها مصیبت شد و مصیبت مشکل پاپیچ اینها شد و نظیر این آیات که خواندم فراوان است فراوان. این آیهى شریفه راجع به ناامنى و قحط و بلا صحبت مىکند.
این نکته را به شما بگویم یک دفعه راستى قحطى و بلا مىآید. خدا نکند بیاید که آمده است. چند سالى هم بیش نیست، چهل، پنجاه سال پیش قحطى و بلا در همین ایران کار را رسانید به اینجا که مردم مرده مىخوردند! قحطى و بلا کار را رسانید به اینجا که مردم؛ الاغ، اسب، یابو خوردند قحطى و بلا رسید به اینجا که مردم دسته دسته مردند.
در شوروى در همان اولى که انقلاب کردند در انقلاب اکتبر سه سال بیشتر طول نکشید بعد از سه سال قحطى آمد خود اینها مىگویند. قحطى به جایى رسید که مردم گربه و سگ خوردند این یک قحطى، یک بلا، ناامنى ظاهرى و آن این است که انسان توى رختخواب خوابش نمىبرد براى اینکه یک دفعه الآن دزد مىآید و خانهاش را مىبرد یا دزد مىآید خودش را مىکشد و
زن و بچهاش را مىکشد، جرأت ندارد از اینجا برود تهران براى اینکه ناامنى است دزد او را مىزند، یاغى او را مىکشد، این هم یک ناامنى، این الحمدلله الآن نیست در دنیاى روز هم باید بگوئیم این قحط و بلا کم است هست اما کم است، براى ممالک مستضعف براى کسى که زیر یوغ این استثمارگرها دارند له مىشوند همین قحطى و بلا الآن آنجا هست اما کم است این ناامنى هم کم است.
اما از آن طرف یک ناامنى عجیبى در دنیا حکمفرما است، یک قحطى و بلاى عجیبى بر دنیا حکمفرماست، هر کجا که تمدنش بیشتر این ناامنى بیشتر و آن چیست؟ حرص در شهوت، ناامنى در ناموس، الآن دنیا در این ناامنى دارد مىسوزد، الآن در آمریکا بعضى هستند بچهى کوچکش از خانه بیرون مىرود نمىداند که این بچه برمىگردد یا نه، وقتى دخترش به دبیرستان مىرود نمىداند که این دختر سالم برمىگردد یا نه. این ناامنى الآن خیلى جاها هست الآن یک وضع ناامنى، ناامنى در شهوت، ناامنى در ناموس حکمفرما شده، بچهاش مدرسه مىرود نمىداند برمىگردد، چه مىشود؟ جوانش دنبال کار، مدرسه مىرود نمىداند شب دیر مىآید یا زود اگر دیر آمد چه مىشود، قحط و بلا در حرص، حرصى که الآن در این جهان حکمفرما شده کجاست.
به قول انیشتین آن وقتها گفته بوده الآن دیگر سر از خاک در بیاورد و ببیند که آمریکایش که برایش اتم را شکست در چه حالى است گفته بود که حرص و ترس و هول فعلاً بر این جهان حکمفرماست. یک دنیاى خل، به قول چهرازى گفته بود 95% مردم خل هستند، راستى خل هستند هر کجا تمدنش بیشتر، ضعف عصبش بیشتر ضعف عصب یعنى دیوانگى، یعنى خل. الآن در همین جلسهى مقدسها کى مىتواند بلند شود و بگوید من آن هستم که ضعف عصب اصلاً ندارم.
ضعف عصب بر جهان حکمفرما است، حالا هر کجا دین باشد خرافاتش کمتر است. در ایران ما براى اینکه دین دارند، سر و کار با روحانیت دارند، خرافاتش کمتر است. اما برو در انگلستان، برو در امریکا اگر شما
بدانید چه حمق و بدبختى در آنجا حکمفرماست! الآن مىگویند: در انگلستان افرادى که به کتابخانه مىروند کمتر است از افرادى که سر کوچهها نشستهاند و فال نخودى مىگیرند، بیشتر. لفظ سیزده الآن در امریکا نیست یعنى از دوازده مىرود به چهارده یک طبقه بلد هست بسازد مثلاً قصر پنجاه طبقهاى اما این قصر پنجاه طبقهاى طبقه 13 ندارد، از طبقه 12 مىرود به 14 وقتى به الفاظ 13 مىرسد حالا یا دوازده به علاوه یک. اینجاها که آن موقع تبعیت مىکردند. دوازده به علاوه یک یا این که یازده به علاوه دو اما آنجا اصلاً این لفظ نیست حمقى که در دنیا حکمفرماست فعلاً هیچ وقت نبوده؛ ترسى که در دنیا فعلاً حکمفرماست هیچ وقت نبوده (یعنى ناامنى) در آن زمان نبوده و همچنین ترس و حمق و حرص، حرصى که الآن بر ممالک متمدنه حکمفرماست.
ببین آمریکا چه مىکند با این ممالک ضعیف، این براى چیست؟ این براى حرص است، شوروى بدتر از او آن بدتر از شوروى هر دو براى خاطر حرص براى خاطر جوع و قحط و بلا، جوع این نیست که انسان گرسنه شود اگر انسان شهوتش، جوع یا حالت جوع پیدا کرد، این از هر جوعى از هر قحط و بلائى بدتر است.
بعضى از خلفاى بنىعباس که الآن هم در ممالک متمدنه زیاد است حرمسرا داشتند صد نفر زن را یک جا جمع مىکردند، سالى یک مرتبه هم به این زن نمىرسید اما باز هم به فکر زن صد و یکمى یا به فکر ناموس مردم بود. الآن مىبینیم که در آنجاها بىعفتى، بىحجابى، لخت و عور شدن هر روز رو به تزاید است اما سیر نمىشوند. مىلولد با دخترها با زنها اما سیر نمىشود! این آیهى شریفه که مىفرماید: ما به واسطهى گناه، قحط و بلا را بر اینها مسلط مىکنیم ناامنى را بر اینها مسلط مىکنیم و این گناهشان است که پاپیچشان شده، خیال نکنید معناى آیه شریفه فقط این باشد گرانى زیاد است، قحط و بلا زیاد است نه، اگر مردم در شهوت جوع پیدا کردند این بالاترین جوع و قحط و بلا است. اگر مردم در مال و جمعآورى مال حرص پیدا کردند، این بالاترین قحط و بلا و بالاترین جوع است. اگر مردم رسیدند به اینجا که امنیت
از دست جوانها نداشته باشند، امنیت از دست رفقا نداشته باشند امنیت از دست دیگران نداشته باشند ترس داشته باشند که جوانش را بفرستد دبیرستان، دانشگاه، بفرستد براى تحصیل مىگوید جوانم برود آیا بىدین برمىگردد یا نه، بچهام برود آیا سالم برمىگردد یا نه، این خود یک قحط و بلا است، این خود یک ناامنى است و این ناامنى الآن فراوان است. این قحط و بلا الآن فراوان است، هر کجا تمدنش بیشتر، این ناامنى و این قحط و بلا بیشتر.
خلاصه حرف این است که گناه نحس است. گناه قحطى و ناامنى مىآورد، گناه مشکل روى مشکل مىآورد، گناه دلهرگى و اضطراب خاطر و نگرانى مىآورد و بالأخره قرآن مىفرماید:
»أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ«(10)
مىفرماید: زندگى منهاى خدا زندگى توأم با گناه است، تاریک است تاریک، وحشتناک است وحشتناک این اصل گناه که مسلم است پیش همه و همه، هر عالمى، هر مفسرى، هر عارفى، هر فیلسوفى اقرار دارد اینکه گناه نحوست دارد بعد این گناه نه فقط براى ما نحوست دارد براى بچههاى ما هم نحوست دارد، قرآن مىفرماید اگر تأمین آتیه براى اولادت مىخواهى، اگر مىخواهى اولادت عاقبت به خیر باشند مواظب باش زبانت از خودت باشد، مواظب باش شایعه پراکنى نکنى و شهادت ناحق ندهى، مواظب باش تهمت نزنى.
»وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً«(11)
یعنى اگر از عاقبت بچههایت مىترسى، یعنى اگر مىخواهى بچههایت یک زندگى خوشى داشته باشند تا مىتوانى باتقوى باش و تا
مىتوانى زبانت دست خودت باشد، و در گفتن خیلى محکم بگو، با استدلال بگو، شهادت ناحق نده، شایعه پراکنى نکن، غیبت نکن، تهمت نزن، این راجع به اصل قضیه و اما راجع به بحث گناه در شب عروسى مخصوصاً اثر عجیبى روى بچه دارد، ممکن است یک گناه بچه را بیچاره کند چنانچه ولیمه دادن دلى را به دست آوردن، رابطه با خدا اثر دارد روى این بچه، و اثر دارد روى سعادت این بچه.
دربارهى حضرت زهرا (س) یک قضیهاى نقل مىکنند و آن اینکه بنا شد زهرا (س) خانه شوهر برود یک جهازیه معمولى که 17 قلم بود پیامبر اکرم (ص) براى زهرایش تعیین کرد، که این جهیزیه خیلى مختصر بود، وقتى جهیزیه را آوردند جمع شد، آمدند خدمت پیامبر اکرم، یا رسول الله جهیزیه را ببین، آمدند نگاه کردند و گریهاى کردند. گریهى شوق بعد هم گفتند خدایا مبارک کن این جهیزیه را که غالبش از گل است. یک کوزه گلى و ظرف گلى، یک آفتابه گلى اینجورها بود بعد شب عروسى شد، ولیمهاى تهیه کرد به آن افرادى که باید ولیمه بدهد یعنى به فقراء به ضعفاء به بیچارهها، آنها را دعوت کرد. ولیمه داد بعد بنا شد زهرا (س) را ببرند خانهى شوهر، پیامبر اکرم (ص) رو کردند به زنها فرمودند: مواظب باشید در عروسى زهرا (س) گناه نشود، یعنى بدانید اگر اختلاط بین زن و مرد شد آنها گناه کردهاند، اما شومى همین اختلاط زن و مرد، عروس و داماد را مىگیرد، شومى همین گناه بچهى این عروس و داماد را مىگیرد. فرمودند مواظب باشید گناه نباشد یک دفعه صداى شما زنها را نامحرم نشنود با الله اکبر زهرایم را ببرید خانه شوهر، زهرا را بردند خانهى شوهر در وسط راه هم آن قضیهى مبارکى جلو آمد که پیراهن عروسیش را زهرا (ع) داد در راه خدا.
پیامبر اکرم (ص) بلافاصله آمدند و دستور دادند هر دو ایشان 2 رکعت نماز خواندند. اول وضو گرفتند و آب وضو را پیامبر اکرم همان طور که الآن هم رسم است آب وضو را پاشیدند اطراف آنها، نماز خواندند و پیامبر اکرم برایشان دعا کردند که خدایا نسل اینها را مبارک گردان و مىدانیم این عروسى چه مبارک بود، این مبارک بودن بچه به کجا رسید کوثر را که «إِنَّا أَعْطَیْناکَ
الْکَوْثَرَ » این سوره مسلم راجع به زهرا (ع) است و معنایش چیست؟ هر کس جورى معنا کرده که همهى معانى هم ممکن است مراد باشد، یک معنایش این است که «کثیر الأولاد» «کثیر الخیر» زهرا مرضیه این عروسى به اندازهاى مبارک بود که نسلى به این مبارکى تا روز قیامت پیدا نمىشود، یک دختر و این همه نسل.
الآن در هر جلسهاى چند نفر سید اولاد پیامبرند، کارهاى خیرى که از دست این سادات سر زده است چه مقدار است و بالأخره این عروسى مثل ائمه طاهرین (ع) را تحویل داد، این عروسى (سر مستودع) را تحویل داد، این عروسى آن عروسى شد که به دست پسر این فاطمه (ع) پرچم اسلام روى کرهى زمین افراشته شود و عدالت اسلامى سر تا سر زمین را انشاءالله مىگیرد. این یک عروسى، یک عروسى دیگر هم مقایسه کنم با این و ببینید آن عروسى هم به کجا رسید.
دربارهى یحیى برمکى نقل مىکنند، یک کسى گفته بود من ورشکستم وضع من خیلى بد شده است نتوانستم در کوفه بمانم، آمدم بغداد زن و بچهام را با دربدرى برداشتم آمدم زن و بچهام را گذاشتم در خرابه، رفتم در کوچهها بگردم یک غذایى براى زن و بچهام پیدا کنم، دیدم بغداد شلوغ است. گفتم چه خبر است؟ گفتند: یحیاى برمکى عروسى دارد عروسى پسرش، مىگوید دیدم فوج فوج مردم دارند مىروند، گفتم: من هم بروم ببینم چه مىشود، مىگوید: رفتم دیدم نه، در و دربارى نیست من هم رفتم تو نشستم،دیدم عروسى خیلى بالا است، بلى ساز و آواز و رقاصه دارند، گناه دارند، اختلاط دختر و پسر دارند، اما از نظر تشریفات داخلى هم پول بیت المال مسلمانان را دارند خرج مىکنند. مىگوید دیدم تشریفات عالى است، بالاست عقد را خواندند، مىگوید وقتى عقد را خواندند بنا شد جایزه بدهند.
در بعضى جاها الآن هم هست که عقد را که مىخوانند به جاى این که مردم چیزى به عروس و داماد بدهند، عروس و داماد پول مىدهند به مردم. مىگوید بنا شد جایزه بدهند براى هر کس یک جایزهى مفصلى بود به کسى یک قباله ده مىدادند، قباله باغ مىدادند، یک کسى مزرعه مىدادند، مىگوید یک
قباله گذاشتند در مقابل من، مىگوید؛ برداشتم دیدم یک باغ مفصلى، یک مزرعهاى در شام است، گفتم خوب این را که از من مىگیرند، حال خوشحالى ندارد، مىگوید بنا شد بیائیم بیرون من قباله را برداشتم آمدم دیدم در و دربارى در کار نیست آمدم بیرون. زن و بچهام را با هر دربدرى بود برداشتم رفتم شام، آنجا داراى مزرعه شدم، متمکن شدم خیلى عالى شدم کمکم کارم بالا گرفت به آنجا که وقتى حمام مىخواستم بروم حمام را برایم قرق مىکردند. گناه یحیاى برمکى خود یحیاى برمکى را گرفت طایفهاش را هم گرفت.
فعلاً درصدد این نیستم که ببینم یحیاى برمکى و طایفهاش به چه بدبختى رسیدند، گناهشان پاپیچشان شد، اینجا مرادمان این است، این آقا گفته بود من یک روزى رفتم حمام، حمام را برایم قرق کردند. من به حمامى گفتم یک کیسهکش خوبى برایم بفرست مىگوید نشسته بودم دیدم یک کسى آمد یک آقازاده مثل این که نجابت از سرتاپایش مىریزد، مىگوید تعجب کردم این چطور یک کیسهکشى است مىگوید نشست پشت مرا مالید، در وقتى که کیسه مىکشید من یادم آمد از آن فقر و فلاکتم، یادم آمد از آن عروسى و یادم آمد این که من چند تا شعر دربارهى آن عروس و داماد گفتهام و براى یحیى فرستادهام این اشعار یادم بود بنا کردم اشعار را زمزمه کردن.
این کیسهکش آمد دستهاى مرا مىکشید یک وقت دیدم غش کرد افتاد روى زمین، مىگوید آمدند به هوشش آوردند. من به حمامى گفتم بنا شد یک کیسهکش خوبى برایم بفرستى حالا یک کیسهکش غشى برایم فرستادى؟! گفت نه این هیچ وقت غش نمىکرد، نمىدانم چه شده! گفت: حال آمد، با او حرف زدم کمکم دیدم براى اشعار من غش کرده، به او گفتم براى این اشعار؟ براى چه! گفت کارى به این کارها نداشته باش، مىگوید من اصرار کردم بالأخره رسید به اینجا که گفت آقا این اشعار را براى که گفتى؟ گفتم براى پسر یحیاى برمکى، عروسیش بود من این اشعار را براى آن عروسى گفتهام گفت هیچ مىدانى آن داماد خود من هستم کارم رسیده به اینجا که کیسهکشى مىکنم.
و این را هم بدانید و تعجب نکنید وقتى که جعفر را کشتند یحیى را
گرفتند همان وقت دستور دادند مال یحیى برمکى را مصادره کنند، مال طایفه برامکه را مصادره کنند، مردهایشان را بکشند زنهایشان را رها کنند 4 – 5 روز طول نکشید همهشان به گدایى افتادند، گدایى رسید به جایى که مادر نخستوزیر آن زمان آن هم نخستوزیر نصف جهان بلکه بیشتر عبدالرحمن هاشمى مىگفت «روز عید رفتم منزلمان دیدم یک زنى پیش مادرم است به من گفت به این زن احترام کن، به زن سلام کردم. دیدم خیلى از نظر لباس مندرس هست اما خیلى شخصیت دارد، بعد فهمیدم مادر جعفر، یحیاى برمکى یا زن یحیاى برمکى است به او گفتم: خانم حال شما چطور است گفت: چه بگویم سال گذشته چهارصد کنیز خدمت کارم بودند اما الآن کارم رسیده به اینجا که آمدهام به مادرت مىگویم رختخواب ندارم. فرش در خانه ندارم. پوست گوسفندت را که قربانى کردهاى به من بده براى اینکه هم رختخوابم کنم هم فرش«.(12)
کارشان رسید به اینجا و آنهایى که فرار کردند. به طور مخفى هر کسى جایى رفت یک کسى رفت فعلگى کرد تا مرد، یک کسى رفت کیسهکشى کرد تا مرد، یک کسى رفت تو خرابه تا از گرسنگى مرد، و من جمله داماد عروسیش چه شد نمىدانم اما این داماد به کیسهکشى افتاد تا این که از همان کیسهکشى دق کرد و مرد. این هم یک عروسى، یک عروسى یحیاى برمکى کرد که نسل او منقطع شد و بالأخره این عروسى به اینجا رسید که گفتم یک عروسى هم پیامبر کرد اما مبارک بود. (إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ(.
چرا وقتى که حساب بکنید، از نظر قرآن ریشهیابى کنیم، از نظر روایات ریشهیابى بکنیم مىبینیم فقط و فقط از یک نقطه مىشود. عروسى زهرا رابطه با خدا دارد، عروسى زهرا رابطه با مرام و رابطهى با مردمش، اینجا که زهراى مرضیه حاضر است، پیراهن شب عروسیش را به فقیر بدهد و دل فقیر را به دست بیاورد ولو اینکه با همان پیراهن دخترانهاش، پیراهن کهنهاش خانه شوهر برود، نماز مىخواند، وضو مىگیرد، با طهارت است، این نسل مبارک است.
اما وقتى که عروسى اختلاط دختر و پسر شد، اختلاط زن و مرد شد، عروسى رسید به اینجا که زنها در مقابل داماد رو نگرفتند، عروسى رسید به اینجا که زنها ولو حجاب در کوچه دارند، اما با زینت در مقابل آن افرادى که چاى مىآورند، چاى مىبرند، آن افرادى که غذا مىبرند، غذا مىآورند، حضور داشته باشند، وقتى رسید به اینجا که داماد با عروس اطراف مجلس مىگردند و با نامحرم حرف مىزنند، وقتى رسید به اینجا که ولیمهى آنها گناه شد و چیزى که در آن ولیمه شرکت نداشت فقیر و بیچاره بود وقتى رسید به آنجا که ولیمهشان از را رباخوارى و از راه غش در معاملهوار راه گناه تهیه شد این نسل منقطع مىشود – اى کاش منقطع شود – منقطع شدنش طورى نیست.
اما یک وقت یک دخترى تحویل جامعه مىدهد، یک وقت خبر مىآورند دخترت رفت که رفت، این ننگ است، این نامبارک است یک وقت به اینجا مىرسد که جوان ننگى بار مىآورد که این ننگ، چهرهى نه فقط پدر و مادر و طایفه را مىگیرد بلکه چهرهى تاریخ را مىگیرد.
خلاصهى حرف این شد: تقاضا دارم، گناه در زندگى شما نباشد، در خانه شما نباشد مخصوصاً در وقت انعقاد نطفه مواظب باشید، گناه در خانه شما نباشد، آن خانهاى که گناه در آن فراوان باشد این خانه خراب مىشود این خانه نحوست دارد. این خانه میکرب معنوى دارد، تقاضا دارم مواظب باشید شب عروسى گناه در زندگى شما نباشد بدانید هر اندازه نگاه زیادتر نحوست این عروسى بیشتر. خدایا به دم مظلوم قسمت مىدهم، به دم مظلوم قسم مىدهم. به دم مظلوم قسمت مىدهم که همهى ما را از خواب غفلت بیدار کن.
1) فصلت، 16.
2) دخان، 3.
3) نحل، 97.
4) کهف، 82.
5) حج – 31.
6) رعد، 31.
7) روم، 41.
8) انفال، 25.
9) نحل، 112.
10) نور، 40.
11) نساء، 9.
12) مروج الذهب مسعودى، جلد 3، صفحه 383.