آموزش و پرورش نابردبار
الحلم تمام العقل(1)
»تنها خویشتنی متعالی می گردد که متعادل باشد و این تعادل در پرتو خویشتن داری، خویشتن بانی، اقتدار درونی و اعتماد و امنیتی است که فرد به برکت بلوغ و فرزانگی به دست آورده است. این چنین است که می توان گفت: تعالی از پی تعادل موجب تحول است، تحولی که نه در قالب تعادل های فیزیکی و تحمیلی که در تعالی های کیفی و عمقی حاصل می شود«. تعادلی که حاصل «بردباری» شکوهمند است این «بردباری» نشان از حکمت عقل، زیبایی خرد و لطافت قلب دارد.
در ابتدا باید به این پرسش پاسخ داد که خویشتن داری و یا بردباری چیست؟ و «نابردباری» کدام است؟ فهم شفاف از زوایای تیره و تحریف شده ی «بردباری رایج» هنگامی نمایان می شود که بدانیم «نابردباری» چیست. زیرا تابندگی اشیاء و مفاهیم آن گاه جلوه گر می شود که در برابر «ضدخود» قرار
گیرند.(2) شفافیت و زیبایی بردباری در مقایسه با تیرگی و زشتی نابردباری نمایان می شود.
بنابراین، در بیان زیبایی و حکمت «بردباری«، قبل از هر چیز باید به زشتی و نکبت «نابردباری» پی برد.
»نابردباری» به یک معنا عبارت است؛ از انکار اختلاف، نبود ظرفیت تحمل، نفی هر گونه تکثر گرایی و تنوع پذیری، حاکمیت خودخواهانه بر دیگران بدون حاکمیت برخود. به عبارت دیگر؛ نابردباری یعنی «خودمحوری» و «خود میان بینی» کودکانه و رشد نایافته و «مطلق نگری» که فرد نابردبار همه چیز و همه کس را در ید قدرت خود می خواهد و خود معیار بینی سراسر وجودش را فراگرفته است.
نابردباری فقط به انکار همبستگی و همراهی با دیگران نمی انجامد، بلکه فراتر از آن، انکار وجود دیگران و دیگران را نیز در سر می پروراند. آن کس که نابردبار است از توفیق هویت یابی و خودیابی خویش محروم است؛ زیرا «نابردباری» به تبع انکار و سرکوب هویت خود از «گسترش خویشتن» نیز جلوگیری می کند. چرا که تنها با خویشتن داری است که می توان به «خویشتن گستری» دست یافت. انسان به ورود به دنیای دیگری و دیگران است که می تواند به دنیای خویش وارد شود و با شناخت این که چه تمایزی با دیگران دارد، می تواند شخصیت -یعنی وجه تمایزیافتگی- خود را کشف کند و این همه از خلال خویشتن داری و بردباری «حکیمانه» جلوه گر می شود.
به تعبیر «اریک اریکسون«، ثبات هویت و یک پارچگی شخصیت در قلمرو سه عنصر «وحدت«، «ثبات» و «دوام خود» شکل می گیرد.«خود» به منزله ی
هسته ی بنیادین شخصیت، زمانی می تواند بدون ترس و اضطراب، هویت دیگران را تجربه کند، و بدون از هم پاشیدن هویت خویش، با دیگران درآمیزد، که اصل «مردم آمیزی» در برابر «مردم گریزی» را در خود درونی کند. همان گونه که امام صادق علیه السلام می فرماید: «کن مع الناس و لا تکن منهم«(3) با مردم باش و از آنها نباش! این حدیث یکی از جلوه های عمیق خویشتن داری برای خویشتن گستری است. این سخن حکیمانه حکایت از پارادکس مردم آمیزی و مردم گریزی دارد، تکثرگرایی برای توحید یافتگی تنها راه خویشتن گستری و توسعه لایه ها و ابعاد وجود آدمی است.
شاید یکی از تأویل های این آیه از قرآن کریم که: «ای مردم! ما همه ی شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید«(4)، همین معنا باشد که شناخت آدمی از «خود» مستلزم شناخت «دیگران» است، اما در این میان و از منظر ریشه یابی و جستجوگری در منابع و ذخایر متعالی فرهنگی، چگونه می توان به نیروی محرکه و زیست مایه ی فضیلت بردباری یا خویشتن داری، دست یافت؟ به بیان دیگر باید این سؤال را مطرح کرد که منشأ و منبع بردباری چیست و کجاست و از چه طریقی قابل دست یابی است؟
پاسخ این سؤال را می توان در کلامی از مولا علی علیه السلام با عمق و زیبایی وصف ناپذیری جستجو کرد. آن جا که «خردورزی را در بردباری» خلاصه می کنند و می فرمایند: «الحلم تمام العقل«. «تمامیت خویشتن داری در تمامیت شکوفایی عقل و خرد آدمی است«؛ زیرا توسعه ی ظرفیت های «عقلانی» منجر به
توسعه و گسترش ابعاد «وجود» آدمی می گردد. گستره ی خود، گستره ی خود را به همراه خواهد داشت.(5)
شاید به همین خاطر «پل والری» حق داشت که با صراحت و قاطعیت اعلام دارد که؛ «بردباری» نمی تواند به تصور درآید و در نظام اجتماعی نفوذ کند مگر زمانی که «ذهن«ها و «اندیشه ها» به توسعه و «بسط یافتگی» رسیده باشند(6) خردی که لحظه به لحظه توسعه و عمل یافتگی افق دید و چشم انداز نگاه آدمی را به جهان روشن تر می کند، می تواند پهنه ی وجود آدمی را از دالان های زمان و مکان و قاب های تنگ این جا و اکنون آزاد کند.
گویا تعبیر «ادگارپیزانی» که گفته است، «نابردباری، مگر اندیشه است«؛ همین معنا را به شکل دیگری نمایان می سازد زیرا؛ آن کس که توان خویشتن داری ندارد بی تردید قدرت «خردورزی» را از دست داده است. بنابراین، «نابردباری» به این معنا ریشه در «بی خردی» و کودنی ذهن دارد و آن کس که خود را مطلق می انگارد و در قضاوت خویش نسبت به پدیده ها تردید روا نمی دارد، از فضیلت حکمت و روشنایی خود محروم است. به بیان دیگر «نابردباری» یعنی انکار کشف و ابداع. زیرا کشف و ابداع بنای آن چه را که به ایستایی و تعادل مکانیکی رسیده است خراب می کند و آن را راهی تعادل پویاتر می گرداند، به همین سبب «ژان پیاژه» معتقد بود؛ زیرساز همه تحولات و رشد یافتگی آدمی در اصل «تعادل جویی متزاید» است.(7) این تعادل جویی
متزاید است که «خویشتن گستری» فزاینده را شکل می دهد تا قابلیت های وجود آدمی را در تمامی زمینه ها به ثمر نشیند.
به راستی تا چه اندازه توانسته ایم روش های آموزش خویشتن داری و خویشتن گستری را در فضای تعلیم و تربیت خانه و مدرسه جاری سازیم؟ در بازپدیدآوری چنین فضیلتی در نسل جدید چه اقدماتی انجام داده ایم؟ به نظر می رسد فرزندان ما تا نگاهشان به زندگی بر اساس گسترش دادن «حیات خود«، متحول نشود، نمی توانند به خودشکوفایی که غایت تربیت است دست یابند. هیچ «فردی» بدون «تحول در خود«، جهان را متحول نخواهد یافت.(8) این که در «قرآن کریم» آمده است: «خداوند هر روز در مقام و شأنی تازه است«. و به تبع آن جهان هستی و هستی جهان در قلمرو «تغییر» و «تطور» هر لحظه در حال «زایش» و «بالش» است؛ همین معنا را می رساند که آدمی نیز به منزله ی جزئی از این نظام هستی باید خود را با این گسترش بی پایان همراه سازد. عقب ماندگی از جهان رو به تحول، نوعی ظلم آشکار به خود است.
راه فضیلت، صراط مستقیم و پیمودن و همراه شدن با «حقیقت» متضمن راه یابی به «خود» است. آن چه که در خمیر مایه ی فطرت، بر اساس «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی«(9) به ودیعه نهاده شده است نمایان گر قابلیت های عظیم در وجود آدمی است گنج های بیرونی ریشه در گنج درون دارد. آموزه های نایاب و ناب حقیقت در آموخته های فطری نهفته است.
گویا آموزه های کهن از زبان اندیشمندان «ذن» نیز بیان گر همین نکته
باشد. آن جا که در یک حکایت کهن می توان حکمت های تازه ای را در گفت و گوی زیر به نظاره نشست:
»جوشو» از «نانسن» پرسید: راه حقیقی کدام است؟
»ناسن» پاسخ داد: راه هر روزه حقیقی است!
»جوشو» پرسید: آیا می توانم آن را بیاموزم؟
– هر چه بیشتر بیاموزی، از دانایی دورتر خواهی شد!
– اگر نتوانم بیاموزم، چگونه می توانم آن را بشناسم؟
– راه به چیزهایی مرئی و به چیزهای نامرئی تعلق ندارد. راه به چیزهای شناخته شده و به چیزهای ناشناخته تعلق ندارد. آن را مجوی، نیاموز، و نام مبر، برای آن که خودت را در آن راه بیابی، به خودت وسعت آسمانی ده!(10)
اساساً فلسفه ی سعه ی صدر، گشایش خُلق، انبساط خاطر، بلند نظری، توسعه ی خود، گسترش ذهن و سیال سازی روان و تنوع پذیری وجود، همه و همه ریشه در «وسعت دادن» به لایه های پنهان «خود» دارد.
در حکایت قدیمی فوق یکی از عمیق ترین و ظریف ترین جلوه های خویشتن گستری بیان شده است و نشان می دهد که راه رشد و کمال در وسعت بخشی به خویشتن است. گویا مضمون حدیث مشهور: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نیز حکایت از همین معنای بلند دارد.
انسان تنها در «خدا میان بینی» است که نیروی «میان واگرایی» از خود را می یابد. انسانی که خداپرست است توفیق خودیابی و خودگستری را می یابد. مرزهای ناپیموده ی «خویشتن» به مدد پیمایش «راه خدا» تجلی و ظهور
می یابد. اگر بتوانیم روح «خداپرستی» و «عبودیت» را در عرصه ی تعلیم و تربیت «خلاق» بارور سازیم و زیبایی «پرستش» را در شکوه گسترش «خود» کشف کنیم، آن گاه عبادت برای ما «کنش لذت بخش» دارد. آن گاه دیگر لازم نیست که افراد را با التماس و تمنا وادار به اقامه ی نماز و دعا کنیم. اگر جوان و نوجوان ما ارزنده سازی، نیرومندی، عزت، استقلال و تحقق تمامیت خویش را در «عبودیت خدا» کشف کند، دیگر نیازی به سفارش ها و نصیحت ها و توصیه های کسل کننده و سخنرانی ها و مکانیزمهای مبتنی بر تشویق و تنبیه بیرونی نیست. چرا که هر فردی که روح عبادت و عمق بندگی خداوند را درک می کند در همان حال شاهد گسترش و توسعه ی وجود خویش نیز هست، کیست که از اعتلای وجود خویش به حس زیبایی و حیرت که غایت تربیت متعالی است دست نیابد؟ و کیست که از محدودیت و تنگنای ذهن خود به رنج نیفتد؟
به تعبیر رابینسون؛(11) «هیچ چیز و هیچ کس به اندازه ی ذهن انسان، او را محدود نمی کند«، ذهن محدود رشد خویشتن و گشایش گری و انبساط روان را مانع می شود. انسان هایی که محدود و محصور در مدار بسته تعصب و تنگ نظری شده اند، ظرفیت خروج از قالب ها و تنگناهای زندگی را ندارند. آن کس که از محدوده ی خود فراتر نرود، نمی تواند اندیشه ای فراتر از آن چه که می اندیشد خلق کند. هنگامی که خود را در محدوده ی خویش زندانی می کنیم، دیگران را نیز در آن گرفتار می سازیم و همه ی افراد و اشیاء را از دریچه ی تنگ و تاریک دیده ی محدود خود می نگریم و حتی جهان هستی را در دالان تنگ نگاه خود کوچک و کوچک تر می بینیم و این چیزی جز نابردباری نیست.
تنها از طریق ذهنی باز، اندیشه ای سیال و تفکری منعطف و بصیرتی
گشایشگر است که می توان از مدار خودبینی و فضای بسته ی خویشتن بینی به فضای بیکران خویشتن بانی و خویشتن گستری که همانا دسترسی به عمق فطرت الهی خویش است دست یافت.
خویشتن داری و یا برداری متضمن تمرین خویشتن یابی و خویشتن بانی است، و به یک معنا؛ فضاشکنی و ساختار زدایی از قالب ها و محدوده هایی است که آدمی را در چنگال خود، محدود و محصور کرده است. برای درک ژرف تر و زیباتر مفهوم و گستره ی رابطه ی خویشتن داری و خویشتن گستری روایت جامع و کاملی در این باب از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می آوریم تا لایه های عمقی و ابعاد رازآلود این فضیلت مرموز در نزد ما روشن و روشن تر شود.(12) روایتی که کنش وری خرد را در پرتو خویشتن داری و خویشتن داری را در پرتو خردورزی به گونه ای بیان کرده است که تمامیت هستی و جامعیت زندگی متعالی را در آن به نمایش گذاشته است.
(شمعون) گفت: به من بگو «خرد» چیست و چگونه است و از آن چه چیز خیزد و چه نخیزد؟ همه گونه های آن را برایم توصیف کن. پس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت: به راستی «خرد» بندی است بر نادانی و نفس که چون پلیدترین جانوران باشد و اگر پای بندش نباشد هار شود، پس خرد پای بند نادانی است. به راستی خداوند «خرد» را آفرید و بدو گفت، فرازآی، و فراز آمد و فرمود، روی برگردان، و «خرد» روی گرداند، پس خدای تبارک و تعالی او را فرمود، «به بزرگواری و شکوهم سوگند آفریده ای از تو بزرگتر و فرمان پذیرتر نیافتم، به تو آغاز کنم و
بازت به خود برگردانم. پاداش از آن توست و کیفر نیز بر تو رود«. پس از خرد بردباری برآمد و از بردباری، دانش و از دانش، رهیابی و از رهیابی، پاکدامنی و از پاکدامنی، خویشتن داری و از خویتشن داری، آزرم و از آزرم، گرانقدری و از گرانقدری، پایداری بر کار نیک و از پایداری بر کار نیک، ناخوشایندی از بد و از ناخوشایند داشتن بد، پیروی از اندرز گو (و پندپذیری(. پس از ده دسته از گونه های خیر است و هر یک از این ده دسته را ده گونه دیگر باشد:
از «بردباری«، زیباکاری و همنشینی با نیکان و درآمدن از خواری و برآمدن از پستی و عشق به کار نیک و برشدن به پایگاه های والا و گذشت و مهلت بخشی و احسان، و خموشی است که جملگی از بردباری خردمند سرچشمه گیرد.
اما از (سرچشمه) دانش این ویژگی ها جدا شود: توانگری، هر چند (دانشمند به ظاهر) درویش باشد و کریمی، هر چند بر بخل سرشته باشد و هیبت، هر چند نرمی کند و سلامت، هر چند بیمار بود و نزدیکی به (خدا(، هر چند دور دست باشد و آزرم، گرچه شوخ چشم باشد و والایی، هر چند فرودست باشد و شرف، هر چند پست بود و حکمت و بختیاری. این همه ی خردمند را از دانش او نصیب آید، پس خوشا بر آن که خرد و دانش یافت.
و اما از «رهیابی» این ویژگی ها برخیزد: استوار گامی و ره یافتگی و نیکوکاری و پرهیزگاری و کامیابی و میانه روی و اعتدال و راست کرداری و کرم شناخت دین خدا، و این همه
از رهیابی خردمند را رسد، پس خوشا برای آن کس که در این شاهراه پی سپار است.
و اما از «پاکدامنی» خرسندی خیزد و آرامش و بهره وری و آسایش و نوازش و کوچکی ورزیدن (به خدا) و یاد کرد (او) و جوانمردی و گشاده دستی. و این جمله خردمند را از پاکدامنی آید که از خدا خشنود و به بهره اش خرسند است.
اما از «خویشتن داری» این گونه ها ریشه گیرد؛ درستی و فروتنی و پرهیزگاری و پوزش خواهی و فهم و ادب و احسان و دوست یابی و نیکی و این همه عاقل را از «خویشتن داری» نصیب آید، پس خوشا بر آن که پروردگارش به صفت خویشتن داری گرامی داشت.
و اما از «آزرم«، نرمش خیزد و مهربانی و ناظر دیدن خدا در نهان و آشکار و سلامت نفس گریز از شر و خوشرویی و بخشندگی و پیرومندی و نیکنامی آدمی در میانه مردم، و این بهره هایی است که خردمند از آزرم برد. پس خوشا بر آن کس که اندرز خدا را بپذیرد و از رسوایی بیم کند.
اما از «گرانقدری«، نرم رفتاری آید و دور اندیشی و امانت پردازی و راستگویی و نگهداری ناموس و نیکو داشت مال و آمادگی برابر دشمن و بازداشتن از ناپسند و ترک نابخردی و این همه خردمند را به سبب گرانقدری نصیب شود. پس خوشا کسی که آینده نگر باشد و رستاخیز خود را به یاد آرد و از گذری بودن (دنیا) پند گیرد.
و اما از «ناخوشایند داشتن بدی«، وقار و شکیبایی خیزد و
مددکاری و پی سپری بر راه راست و پایداری بر رهیابی و ایمان به خداوند و افزون داری (عبادت) و پاکدلی ناب و ترک بیهوده و نگهداشت آن چه آدمی را سود رساند. این همه خردمند را از آن نصیب شود که بدی را خوش نداشته باشد. پس خوشا بر آن کس که بر حق خدا بپاید و به رشته راه خدا چنگ در زند.
و اما از «فرمانبرداری» از اندرزگوی (دلسوز) فزونی رسد و کال یافتن مغز و نیک انجامی و نجات از سرزنش و پذیرش و دوستی و گشاده دلی و یکسان نگری و پیشرفت در کارها و نیروی فرمانبرداری از خدا. پس خوشا کسی که از لغزش های خواهش های نفس ایمن بماند. جمله این خصلت ها از خرد سرچشمه گیرد.
همان گونه که ملاحظه شد. این روایت زیبا در کلامی موجز و بی همتا کارکرد «خرد» را در پهنه ی «خویشتن گستری» نمایان ساخت و اگر آدمی بتواند در زندگی خویش از این آموزه های بلند و عمیق در معنا بخشیدن به وجود خویش و جهان پیرامون بهره گیرد می تواند در خود شکوفایی و خودگستری پیشتاز شود و این پیشتازی نه از راه خودخواهی و تک تازی که به برکت همیاری دیگران میسر می شود.
مجموعه «تأملاتی در باب گناه، رنج وامید» اثر «فرانتس کافکا» نیز حکایت از بردباری و نابردباری دارد، آن جا که او درباره ی «نابردباری» و نقش بنیادین آن در زندگی «گناه آلود» انسان می گوید:
تمامی اشتباهات آدمی حاصل «نابردباری» است، سعی در به وجود آوردن نظم و ترتیب و جمع و جور کردن شکسته-بسته ی
امور آن گاه که وقتش فرا نرسیده است و یا دیرکی سست را برای بر پا کردن چیزی سست تر علم کردن.
در وجود آدمی دو گناه جبلی خانه کرده است که همه چیز را تحت تأثیر قرار داده و رقم زده است.
1- نابردباری
2- تنبلی
انسان به خاطر «نابردباری» از بهشت رانده شد و به خاطر «تنبلی» نیز نتوانست به آن جا بازگردد. اما شاید از آن همه تنها یک گناه در جان ما خانه کرده باشد و آن «ناشکیایی» است زیرا به خاطر «ناشکیبایی» و «نابردباری» رانده شدیم و به خاطر «نابردباری» دیگر نتوانستیم بازگردیم.(13)
از این رو، می بینیم که کنش وری «بردباری» و زیبایی «خویشتن داری» تا چه میزان قابلیت در نور دیدن تمامی پهنه ی وجود آدمی را داشته و او را از محدوده نبودن به زندگی لایتناهی سوق می دهد تا جاودانگی و ابدیت را در قامت بلند خویشتن داری و عقل نظاره گر باشد و تمامیت خود را در تحقق خرد کامل حس کند. در اینجاست که عمق حدیث مولای متقیان بیش از پیش بر ما آشکار می شود آن جا که می فرماید: «الحلم تمام العقل«.
بنابراین وظیفه دستگاه تعلیم و تربیت و نهادهای فرهنگی و تربیتی است که در پرورش نسل جدید به همراه توسعه ی هوش و اندیشه ی دانش آموزان، به توسعه و گسترش شخصیت آنها نیز بپردازند و علم را در ذات حلم بجویند و دانش را با منش همراه سازند و در کنار توسعه ی دانش به توسعه ی منش نیز بپردازند.
1) امام علی علیه السلام، غرر الحکم 1 / 264.
2) نعرف الاشیاء باضدادها.
3) اصول کافی.
4) سوره ی حجرات، آیه 13.
5) هنگامی که گالیله اعلام کرد، کره زمین به دور خورشید می چرخد؛ قبل از آن که نگاه فیزیکی ما را به جهان فیزیکی تغییر دهد منجر به تغیر در نگاه ذهنی ما به جهان هستی شد و قبل از آن که تحولی در طبیعت رخ دهد، تحول در خود ما ایجاد شد. این کشف گالیله باعث شد تا انسان خود را مرکز جهان هستی نداند. در واقع این میان واگرایی مکانی موجب میان واگرای عقلانی او نیز شد.
6) ر. ک، پیام یونسکو؛ تیرماه شماره 265.
7) ر. ک: دیدگاه پیاژه در گستره ی تحول روانی کودک؛ م. منصور؛ انتشارات دانشگاه تهران.
8) »نیچه«، در کتاب «تبارشناسی اخلاق» جمله ی نیش داری بیان می کند؛ آن جا که می گوید: برای ما اهل شناسایی، خویشتنمان بر خویش ناشناخته است، ما خود از برای خودمان هستیم، و این خوش استدلالی است.
9) قرآن کریم؛ سوره ی حجر؛ آیه 29.
10) صد حکایت ذن؛ گزینش و برگردان، دل آرا قهرمان؛ نشر میترا؛ سال 1376؛ ص 62.
11) پنجره های ذهن را بگشاییم؛ ترجمه ی دکتر منوچهر غیبی؛ روزنامه ی همشهری؛ بهمن 77.
12) به نقل از روزنامه همشهری مورخ دوم تیر ماه 77.
13) رنج و امید کافکایی؛ برگردان امیر حسین رنجبر، روزنامه ی نشاط؛ هشتم اسفند 77.