جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارزش‏هایى که مى‏توانند از آنها پیروى کنند

زمان مطالعه: 3 دقیقه

وقتى ما درباره‏ى تأیید و عدم تأیید حرف مى‏زنیم در حقیقت از به وجود آوردن قوه‏ى تمیز ارزش‏ها سخن مى‏گوییم. درست / نادرست / خوب / بد / بهتر / بدتر. حتى هنگامى که ما احساسمان را بى‏پرده ابراز نمى‏کنیم، کودکان ما در شناخت آنچه مورد تأیید ما است و آنچه نیست بسیار ماهرند. البته، این به آن معنا نیست که آنان همیشه بر اساس این آگاهى واکنش نشان مى‏دهند. بچه‏ها رفته رفته که بزرگ‏تر مى‏شوند، معیارها و ارزش‏هاى خود را به گونه‏اى اجتناب ناپذیر بهبود مى‏بخشند که احتمالا با

معیارها و ارزش‏هاى ما متفاوت خواهند بود. و اگر چه این تفاوت ممکن است در ابتدا ناامید کننده باشد، اگر بچه‏هاى ما به شکل انسان‏هاى مسئول رشد کنند و تصمیمات خود را آگاهانه و بر اساس اعتقادات درست بگیرند، ما باید خوشحال باشیم؛ خواه تصمیمات آنان مورد قبول ما باشد یا نباشد.

فشار همسالان به ویژه در سنین نوجوانى، مى‏تواند در زندگى آنان بسیار مؤثر باشد. ما نمى‏توانیم همیشه با فرزندانمان باشیم و آنان را به رفتار درست واداریم. به این دلیل، بسیار مهم است پیام‏هایى که در سال‏هاى رشد درباره‏ى اتخاذ تصمیم‏هاى اخلاقى به آنان مى‏دهیم، روشن و محکم باشند؛ ولى نه آنچنان سخت که کودکان ناگزیر به سرپیچى شوند. سپس، وقتى که نوبت انتخاب مى‏رسد، بچه‏هاى ما رشته‏اى اصول اعتقادى قوى خواهند داشت که مایل‏اند بر اساس آن تصمیم بگیرند و درست رفتار کنند.

در این مورد، الگوى رفتارى خود ما بسیار با اهمیت است. ما مى‏توانیم به کودکانمان بگوییم که دروغ گفتن نادرست است و وقتى دروغ مى‏گویند آنان را تنبیه کنیم. ولى چه تصورى خواهند کرد وقتى که ما به محل کار خود تلفن مى‏زنیم و به دروغ مى‏گوییم بیماریم، تنها براى اینکه بتوانیم به بازى بیسبال برویم. اگر مى‏خواهیم کودکان ما معیار بالایى از رفتار اخلاقى را پى گیرند باید با رفتار خود الگویى براى آنان باشیم؛ حتى اگر

بعضى وقت‏ها بسیار مشکل باشد.

ما مى‏خواهیم بچه‏هاى ما خودشان را دوست داشته باشند و صاحب خویشتن بینى مثبتى شوند که از تأیید یا عدم تأیید دیگران بى‏نیاز است ما مى‏خواهیم آنان بتوانند رفتار خود را ارزیابى کنند و بر اساس نیروى درونى خود تصمیم بگیرند.

بروس، دوازده ساله، بیشتر اوقات به فروشگاه مواد غذایى نزدیک خانه مى‏رفت. گاهى براى خرید سفارش‏هاى مادر و گاهى نیز خرید یک نوشیدنى یا خوراکى براى خودش. بروس مى‏دانست که بچه‏هاى دیگر از مغازه چیزهایى مى‏دزدند، به ویژه وقتى که فروشنده‏ى بى‏توجهى در مغازه بود که بچه‏ها او را مى‏شناختند.

روزى، وقتى بروس وارد مغازه شد، تمایل شدیدى به خوراکى مورد دلخواهش احساس کرد؛ ولى پول او فقط براى خرید تخم مرغ و شیرى که مادر خواسته بود کفایت مى‏کرد. بروس مى‏دانست کش رفتن از مغازه آسان است: همان کارمند بى‏توجه در مغازه و با علاقه سرگرم خواندن مجله بود.

بروس تصمیم گرفت از این موقعیت سوء استفاده نکند. او مى‏دانست پدر و مادرش دزدى او را به هیچ وجه تأیید نمى‏کنند؛ ولى در ضمن مى‏دانست که احتمال گیر افتادنش بسیار کم است. بنابراین، شاید فکر کردن به پدر و مادر او را در تصمیمش تا اندازه‏اى مردد ساخته باشد، ولى‏

به طور حتم دلیل بازداشتن او از دزدى نبوده است. بروس در دوازده سالگى تشخیص مى‏داد که دزدى، کارى نادرست است و دوست داشت آن قدر خوب باشد که کار درست انجام دهد؛ حتى اگر شرایط براى انجام دادن کار نادرست وسوسه انگیز باشد. بروس، به سبب داشتن ارزش‏هاى ذهنى و برخوردارى از احساس خوب درباره‏ى خودش، در برابر وسوسه‏هاى دزدى مقاومت کرد.

پشتیبانى ما از بعضى رفتارها مى‏تواند تأثیرى دورتر و فراتر داشته باشد. ما باید از بیشتر شدن اعتماد به نفس در کودکان حمایت کنیم به طورى که بتوانند خود را همان گونه که مى‏خواهند، دوست داشته باشند و، در عین حال، وقتى فشارهاى خارجى بر آنان زیاد مى‏شود، در برابر آن به خوبى مقاومت کنند.