ساختار خانواده در حال تغییر است. خانوادههاى کمترى با پدر بزرگ و مادربزرگ زندگى مىکنند. با ازدیاد طلاق در زندگى امروزى، برخى از خانوادهها حتى از وجود یکى از افراد اصلى خانواده، یعنى پدر یا مادر، محروماند. صرف نظر از ترکیب خانواده، مهمترین مسئله براى کودکان این است که بدانند پذیرفته و عزیز هستند.
وجود افراد بزرگسال و مهربان در زندگى فرزندان ما از اهمیت بسیارى برخوردار است. کودکان ما از ارتباط مرتب با خویشاوندان یا دوستان خانوادگى سود بسیار خواهند برد. از آنجا که ما نمىتوانیم در
همهى لحظهها براى فرزندانمان همه چیز باشیم، در بسیارى موارد وجود دوستان و خویشان با دیدگاههاى نو و کمى وقت بیشتر یا هشیارىها و دانایىهاى ویژهى آنان مىتواند بسیار مفید واقع شود.
جیمى، نه ساله، براى درست کردن هواپیماى مدلى که مدرسه به او تکلیف کرده، درمانده است. او به کمک و حمایت بزرگترها نیاز دارد؛ ولى پدر خیلى گرفتار است و، صادقانه بگوییم، آدم چندان باحوصلهاى نیست. از سوى دیگر، پدر بزرگ بسیار خوشحال مىشود که وقت خود را با جیمى بگذراند و از هر لحظهى کمک به او در چسباندن قسمتهاى مختلف هواپیما لذت مىبرد.
این گونه فرصتها و ویژگىهاى آن است که اجازه مىدهد کودکان خود را مورد حمایت یک نسل عاقل تر و با محبتتر احساس کنند. بیشتر اوقات، پدر بزرگها و مادر بزرگها نسبت به وقتى که براى فرزندان خود داشتند، وقت بیشترى براى نوهها دارند. آنان ممکن است حالا دیگر به اندازهى گذشته گرفتار نباشند یا اولویتهایشان در زندگى از کار، به خانواده تغییر یافته باشد. من، در کلاسى ویژه، زندگى خانوادگى را براى پدر بزرگها، و مادر بزرگها درس مىدهم و دریافتهام که مادربزرگها اغلب تمایل دارند دربارهى آنچه احساس مىکنند به هنگام خردسالى فرزندانشان از دست دادهاند، حرف بزنند. تأسفى که بارها و بارها مىشنوم این است که «اى کاش آن زمانها آن قدر گرفتار نبودم و مىتوانستم با بچههایم بیشتر
بازى کنم.» آنان مىدانند که وقت گذاشتن براى بازى با بچهها و نزدیک شدن به آنان کارى با ارزش است که مىتواند به سود همهى خانواده باشد.
خانوادهى بزرگ همچنین مىتواند همچون تورى محافظى براى کودکان ما باشد. هر چه درگیرىهاى اجتماعى پدر و مادرها بیشتر باشد، پیوستگى و نزدیکى خویشاوندان در زندگى اهمیت بیشترى پیدا مىکند و ما را توانمند مىسازد که به هنگام نیاز کودکان آنان را بهتر مورد حمایت قرار دهیم.
خاله دیل(1) بسیارى اوقات با رفتن به دنبال برادرزادهى دوازده سالهاش، مگان(2)، در ساعت پایان مدرسه، او را ذوق زده مىکند. دیل، مگان را براى خوردن بستنى یا شیر شکلات گرم بیرون مىبرد. گاهى اوقات نیز او و دوستانش را براى شنا و رفتن به باشگاه محلى همراهى مىکند. یک بار دیل آنان را به شهر برد تا یک برنامهى نمایش همراه با موسیقى را تماشا کنند. زمانى که براى مگان و دوستانش در مدرسه مشکلى ایجاد شده بود و آنان در گفتن آن به پدر و مادر خود تردید داشتند، مگان مسئله را با دیل در میان گذاشت. دیل در دسترس و آمادهى شنیدن بود. از همه مهمتر اینکه، او مگان را دوست داشت و مگان او را از خود مىدانست. یک چنین رابطهاى مىتواند آرامش خاطرى براى پدر و مادر خوش اقبالى باشد که
قوم و خویش بزرگ و همبستهاى دارند و مىدانند وقتى فرزندانشان، به هر دلیلى، مایل نیستند مشکلات خود را با آنان در میان گذارند، فرد دیگرى هست که بتواند آنان را راهنمایى کند؛ فردى که مىتوانیم اطمینان داشته باشیم به اندازهى کافى بزرگ و داناست و فرزندان ما را از صمیم قلب دوست دارد.
آن عده از ما که به دلایلى افراد نزدیک قوم و خویش را در کنار خود نداریم، مىتوانیم چنین شبکهاى را با دوستان خود بسازیم تا به هنگام نیاز، کودکان یکدیگر را مورد حمایت و مراقبت قرار دهیم. در یکى از سمینارهاى پدران و مادران، خانمى دربارهى تجربهى خود در این زمینه چنین گفت: «پس از فوت مادرم، یکى از دوستان او با ما شروع به رفت و آمد کرد. ما تنها یک دختر کوچولو داشتیم و دوست مادرم که خود نوهاى نداشت، به دختر ما بىاندازه علاقهمند شد. به هنگام ملاقات او، حضور مادرم را احساس مىکردم و از دیدارهاى او بسیار خوشحال و سپاسگزار بودم. این «فرزند خواندگى» دوسویهاى بود که در سراسر دوران کودکى دختر ما ادامه داشت.«
ارتباط نزدیک با دوستان و خویشاوندان، دنیاى کودکان ما را گسترده مىسازد. شبکهى گستردهاى از افراد بزرگسال که ارتباطى صمیمانه با ما داشته باشند، مىتواند کمک کند دنیاى غنىترى براى فرزندانمان بسازیم – این افراد با پاسخ به کنجکاوىهاى کودکان ما، با پیشنهادهاى
سازنده و جذاب خود، این احساس را در آنان به وجود مىآورند که افراد دیگرى، به جز پدر و مادرشان، نیز به آنان اهمیت مىدهند. از آنجا که هر فردى آرا و ذوقى ویژه دارد، وجود تعداد بیشتر افراد بزرگسال در زندگى فرزندان ما مىتواند کمک بزرگى براى توفیق آنان در زندگى به شمار آید.
1) dale.
2) Megan.