احساس کودک از مرگ والدین در سنین مختلف متفاوت است. در برخی از سنین همانگونه که گفتیم طفل بی تفاوت است و از آن سردر نمی آورد. در سنین تمیز و بعد از آن احساس آن بسیار ناگوار و تحملش از این امر بسیار سخت است.
گاهی کودک احساس می کند که پناه او از دست رفته و دیگر قادر به ادامه
حیات نیست، با گریه و زاری، آه و فریاد و فغان، اشک و ناله اعتراض خود را به مرگ اعلام می کند و نسبت به زندگی ناامید و بدبین می شود. زمانی این احساس برای او پدید می آید که او گناهکار است یا اذیت و آزار و یا توقع مرگ والدین در مواقعی که از او صدمه دیده جدا باعث مرگ والدین شده است و هم چنان در جستجوی آن است که ریشه گناه را بجوید و خود را از آن بشوید. اگر در این راه نتواند خود را قانع کند دچار روح خمودی و شکست و افسردگی خواهد شد.
گاهی احساس شان در برابر این مسائل مبهم است زیرا نفس مرگ برای آنها ابهام آمیز است که چرا مردند؟ چرا او را ترک کردند؟ آدمی مرد یعنی چه؟ و به همین ترتیب در دنیائی از ابهام فرو می رود. در همه حال احساس آنها احساس پریشانحالی و آشفتگی است. ناراحت است که نکند کسی از آنها مراقبت ننماید و او را بی سرپرست بگذارد.