کودکان خردسال با گذشت زمان، نیاز به واداشتن ما، به درک احساس هایشان را، کنار نمی گذارند. هر سال، احتمال اینکه آنها هرازگاهی برای کسب توجه یا قدرت، از احساس ها استفاده کنند،
بیشتر می شود. و نسبت به این مسئله حساس باشید و با مهربانی و قاطعیت محدودیت ها را تعیین کنید.
کرایگ(1) چهارساله است. او مقداری شیرینی می خواهد. پدر می داند که کرایگ ناهارش را خورده است و اندکی قبل عصرانه هم خورده بود. شام به زودی آماده می شود، به همین دلیل پدر به او می گوید، «دیگر چیزی به وقت شام نمانده است.» کرایگ با غرغر می گوید، «من گرسنه ام» بعد فریاد می زند، «من شیرینی می خواهم! یه کمی شیرنی به من بده!» او از کوره در می رود. بالاخره پدر دیگر نمی تواند تحمل کند و او را به اتاقش می فرستد.
هدف کرایگ فراتر از شیرینی است- هدف او قدرت طلبی است. او از احساس های بسیار شدید- از کوره دررفتن- استفاده می کند تا برای رسیدن به هدفش تلاش کند. در حقیقت واکنش پدر، بدرفتاری بیشتری به بار آورده است.
دانستن این که پسر دنبال کسب قدرت است، می تواند به پدر کمک کند. او می تواند تصمیم بگیرد که خودش را از مبارزه قدرت کنار بکشد. می تواند غر زدن و فریاد کشیدن کرایگ را نادیده بگیرد. اگر سرانجام لازم است کرایگ را از اتاق بیرون ببرد. می تواند این کار را با آرامش و خونسردی انجام دهد: «کرایگ، می بینم تصمیم گرفته ای توی آشپزخانه نمانی. وقتی حاضر به همکاری باشی، می توانی برگردی.«
1) Craig.