جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

احترام به دیگران

زمان مطالعه: 6 دقیقه

چندی پیش، دقایقی قبل از آغاز سخنرانی ام در یک مدرسه، همچنان که به طرف تالار سخنرانی می رفتم، در سالن مدرسه به آینه ای برخوردم که بالای آن به حروف درشت نوشته شده بود:

[شما اکنون به یکی از خاص ترین مردم روی زمین نگاه می کنید!]

از آنجایی که می دانستم منظور از این نوشته من نیستم، این طور فرض کردم که مدیر و معلمان مدرسه آرزو دارند که هر کدام از دانش آموزان نوشته بالای آینه را باور کنند و آن را به خود نسبت دهند. هیچ فردی نیست که منظور از این نوشته را متوجه نشود. اما مشکل این است که چنین نوشته ای حقیقت ندارد. و حقیقت این است که هیچ فردی، خاص نیست. هر فردی بنا بر ماهیت انسانی خود پر از معایب و نقایصی است که روی رفتار او تأثیر می گذارد. این بسیار ساده است که برای توجیه انفجار خشم، خودخواهی، حسادت، حرص و امثال آن، آنها را ناشی از ماهیت خودمحوربینی فرد نسبت

دهیم. اما به بند کشیدن این دیوهای درونی و کنترل آنها نیاز به تلاش فراوان دارد. یک تربیت خوب یعنی حفظ تعادل میان عشق غیرمشروط و تربیت جدی و غیرمشروط، کودک را به خلق تلاش مزبور و تداوم آن مجهز می سازد. علاوه بر این یک تربیت خوب، کودک را با حس وظیفه شناسی در قبال اجتماع که همانا احترام به دیگران است، آشنا می سازد و قدرت کافی را برای واپس زدن تکانه های خودمحوربینی کودک ایجاد می کند، کودک وقتی به احترام خود دست می یابد که والدینش او را در جهت احترام به دیگران رهبری و هدایت می کنند، نه این که چون به او بارها و بارها گفته اند که او فرد منحصر به فرد و خاصی است.

شما فکر می کنید فرزند شما خاص است؟ این فکر کاملاً درست است. تفاوت میان احساس این که فرزندتان برای شما خاص است و این که به او تلقین کنید که موجودی خاص در میان همه انسان ها به شمار می رود، از زمین تا آسمان است. این که بگویی «عزیزم تو برای من خاص هستی«. تا این که بگویی «عزیزم تو یکی از خاص ترین انسان های روی زمین هستی» بسیار متفاوت است.

آیا باید به یک کودک گفت که تو شایستگی و توانایی بسیاری داری و می توانی به نحو تحسین برانگیزی بر مشکلات غلبه کنی؟ البته که باید گفت؛ اما به این معنا نیست که به فرزند خود تلقین کنیم که بر همه انسان های دیگر برتری دارد. اگر کودکی گمان کند که خاص تر از دیگر افراد است، به احتمال زیاد توقع پیدا می کند که چیزهای ویژه ای به دست آورد، امتیازات خاصی به او تعلق گیرد، همواره در اول صف باشد و بهترین دوچرخه را داشته باشد و امثال آن. آیا یک کودک باید به موفقیت های خود افتخار کند؟ البته که چنین است، اما چنین چیزی با خودپسندی و غرور تفاوت بسیار دارد. افتخار راستین هنگامی است که از فروتنی سرچشمه گرفته باشد. علاوه بر این افتخار راستین افتخار به خود نیست، بلکه افتخار به کار انجام شده است.

آن نوشته بالای آینه، به طور کامل با منافع یک کودک در تضاد قرار دارد. هر پدر و مادری باید فرزندی را تربیت کند که از نظر اجتماعی دوست داشتنی باشد. من از شما می پرسم: آیا فرد بزرگسالی که گمان می کند «منحصر به فردترین انسان روی زمین است» فردی دوست داشتنی است؟ البته که نه. فردی که چنین گمانی را درباره خود دارد، فرد بسیار ناخوشایندی است.

در آغاز دهه 1960 متخصصین تربیت کودک به والدین توصیه می کردند که انرژی خود را صرف ایجاد خودستایی (عزت نفس(1)) در فرزندان شان کنند. من در طی 26 سال گذشته همواره در سخنرانی ها و نوشته های خودم مخالفت خود را با چنین چیزی ابراز داشته ام. افرادی بودند که از طریق نامه و ایمیل به من اظهار می کردند که من به درستی متوجه مفهوم خودستایی نشده ام. آنها خاطرنشان می ساختند که ستایش خود احساس برخاسته از موفقیت های به دست آمده است که فرد به واسطه آن احساس ارزش می کند. (چیزی که من آن را افتخار راستین می نامم(. اما این افراد متوجه این تناقض نیستند که اگر ما در اصطلاح خودستایی درباره «خود» صحبت نمی کنیم، و منظور ما افتخار به کارهای انجام شده است، پس چرا در این اصطلاح از کلمه «خود» استفاده می کنیم. اجازه دهید که «خود» را از بند هم ستایش و هم «خود» رها سازیم. از اینها گذشته کلمه ستایش به معنای پرستش است. اگر واقعاً منظور این اصطلاح پرستش خود نیست، پس اجازه دهید آن را چیز دیگری بنامیم. اصلاً نیازی به ابداع اصطلاح جدیدی در این باره نیست و مسئولیت پذیری را می توان به جای آن به کار برد.

اگر که والدین تمرکز خود را بر آموزش مسئولیت پذیری به فرزندان شان قرار دهند، بی تردید جهان ما به جهان بهتری برای زندگی تبدیل خواهد شد.

مسئولیت پذیری اجتماعی به معنای داشتن حس شفقت و حس احترام نسبت به دیگران (مسئولیت پذیری اجتماعی(، انجام وظیفه محول شده به بهترین نحو (مسئولیت پذیری شغلی) و انجام کارهای درست حتی هنگامی که کسی ما را مشاهده نمی کند (مسئولیت پذیری شخصی) است.

والدین می توانند با وارد ساختن پنج اصل قدیمی در شیوه تربیتی خود، حس مسئولیت پذیری را در فرزندان خود ایجاد کنند:

1. عملکرد فرزند خود را مورد تحسین قرار دهید و نه خود او را: بیش از سی سال قبل رودلف دریکورز در کتاب خود با عنوان کودکان: چالش پیش رو به والدین در مورد تحسین کودکان به جای تحسین عملکرد آنها هشدار داد. گفتن: «چه بچه بی نظیری دارم» به خودپنداره او آسیب می رساند. در عوض به او بگویید: «کارت بسیار خوب بود، باید به خودت افتخار کنی«.

2. در تحسین فرزند خود افراط نکنید: تحسین زیاد به ویژه تحسین همراه با احساسات افراطی منجر به وابستگی شدید فرزند می شود. کودکی که به طور مداوم از والدین خود تقاضای تحسین و تمجید می کند، و این طور به نظر می رسد که فقط در صورت تحسین والدین اطمینان می یابد که کار خود را به خوبی انجام داده است، معمولاً از آن دسته کودکانی است که از سوی والدین مورد تحسین افراطی و ناموجه قرار گرفته و در نهایت نسبت به دریافت تحسین اعتیاد پیدا کرده اند. این کودکان بدون دریافت تحسین احساس ناامنی می کنند و فقط در صورتی به احساس امنیت دست می یابند که از سوی بزرگسالان به ویژه والدین و معلمان مورد تحسین قرار گیرند.

3. با اجتناب از این که در خدمت فرزندان خود قرار بگیرید، به آنها بیاموزید که می توانند روی پای خود بایستند: تنها کاری را برای

فرزندان خود انجام دهید که خودشان قادر به انجام آن نیستند. همواره به یاد داشته باشید که کودکان همواره توانایی خود را دست کم می گیرند. گریه کودکان و تقاضای کمک از شما غالباً به خاطر چیزهایی است که خود توانایی انجام آن را دارند. در این موارد وظیفه والدین است که آنها را با توانایی های خودشان آشنا سازند. غالباً بهترین کار این است که به تقاضای کمک آنها پاسخ رد بدهیم. آموزش اتکای به خود به فرزندان، کار ساده ای نیست و فقط کار والدینی است که حتی در سخت ترین شرایط نیز از حرف خود برنمی گردند. یادتان باشد «نابرده رنج گنج میسر نمی شود.«

4. به فرزند خود بیاموزید که بدرفتاری های او عواقب ناخوشایندی برای او به دنبال خواهد داشت: هنگامی که فرزند شما رفتار بدی انجام می دهد، او را تنبیه کنید. با این کار، او خواهد فهمید که باید هزینه رفتار بد خود را بپردازد و انجام چنین رفتارهایی رایگان نیست. به عبارت دیگر هنگامی که فرزند شما کار بدی انجام می دهد، باید به دنبال آن احساس بدی پیدا کند. در مقابل هنگامی که فرزندتان رفتار خوبی از خود نشان می دهد، عملکرد او را مورد تحسین قرار دهید. پاداش مادی ندهید. می توانید به او بگویید: «کارت عالی بود، من به تو افتخار می کنم.«

5. به فرزندان تان ادب و نزاکت را بیاموزید: به کودکان خود گفتن «لطفاً«، «متشکرم«، «عذر می خواهم» و «نپریدن وسط حرف دیگران» و امثال آن را بیاموزید. بدین ترتیب آنها احترام به دیگران را می آموزند و نسبت به احساسات آنها، حساس می شوند.

مهم تر از همه این که در تربیت فرزندان باید بر حس فروتنی تأکید داشته

باشیم. هیچ کس به فردی که خود را مهم تر از دیگران می داند، علاقه ندارد و هیچ کس نیز به اندازه فردی که بیشتر از خود شما برای تان احترام قایل است، دوست داشتنی نیست.

این تفکر که خودستایی چیز خوبی است آسیب زیادی را متوجه فرهنگ جامعه می سازد. اخیراً تحقیقاتی انجام شده است که نظر مرا درباره خودستایی مورد تأیید قرار می دهد:

– دو روان شناس محقق پس از مطالعه روی کودکان نتیجه گرفتند که کودکان مغرور و خودپسند که غرور و خودپسندی آنها هیچ مبنایی در عملکرد واقعی آنها نداشت، هنگامی که خودپنداره آنها مورد تهدید قرار می گیرد، دچار پرخاشگری شدید می شوند.

– در تأیید تحقیق فوق محققین دیگر نیز به این نتیجه رسیده اند که جنایت کارانی که به حبس های طولانی مدت محکوم شده اند، از خودستایی بالاتری نسبت به شهروندان نمونه برخوردار هستند.

بنابراین متخصصینی که گمان می کنند خودستایی منجر به کسب نمرات تحصیلی بیشتر و رفتار بهتر می شود، در اشتباه کامل هستند. در حقیقت، تحقیقات نشان می دهند که افراد فروتن نه تنها نسبت به اطرافیان دوست داشتنی تر هستند بلکه آنها از نظر اخلاقی، نوع دوستی، همدلی با دیگران و دلسوزی نسبت به رنج کشیدن نیز در سطح بالاتری قرار دارند. به عبارت دیگر آنها از افرادی هستند که به احتمال زیاد دستی را که برای دریافت کمک به سمت آنها دراز می شود، به گرمی می فشارند.

بنابراین من به مدیر دلسوز مدرسه ای که در آغاز فصل از آن یاد کردم، توصیه می کنم، که نوشته مزبور را از بالای آینه برداشته و به جای آن این نوشته را نصب کند: «امروز یک کار خاص را برای فرد دیگری انجام بده. فقط به خاطر این که باید چنین کنی.«


1) self-esteem.