چگونگى برخورد ما با احساساتمان، از جمله ناشکیبایى، تنفر و خشم سرمشقى بسیار پرقدرتتر از آن است که به فرزندانمان بگوییم با احساساتشان چه برخوردى داشته باشند. ما نمىخواهیم احساسات ناخوشایند خود را به کودکان تحمیل کنیم؛ ولى در ضمن نمىخواهیم تظاهر کنیم که هرگز عصبانى یا ناراحت نمىشویم. در هر حال، بهتر است همیشه صادق باشیم؛ زیرا حتى در وقتهایى که مىکوشیم خشم خود را پنهان سازیم، فرزندان ما به خوبى درک مىکنند چه احساسى داریم.
مادر سام، صبح یکشنبه پس از یک هفته کار سخت با عجله سرگرم مرتب کردن خانه بود. سام نه ساله وقتى دید مادرش کوسنها را با عصبانیت سرجایشان پرت مىکند، از او پرسید؛ «از دست من عصبانى هستى؟«
مادر ایستاد، خود را جمع و جور کرد و گفت: «نه عزیزم؛ البته که نه.«
بنابراین، سام براى بازى کردن از خانه خارج شد؛ ولى گیج و پریشان بود و نمىدانست چه کارى مىتواند انجام دهد. مادر سام مىتوانست صادقانه به او بگوید: «بله، من ناراحتم. دلم مىخواست تو اسباب بازىهاتو در اتاق نشیمن ولو نمىکردى. من قبل از تمیز کردن اینجا اول باید کلى
وقت صرف کنم تا وسایل تو رو به اتاقت ببرم. ممکنه لطفا به من کمک کنى تا اونها رو جمع کنم؟» به این ترتیب، سام مىفهمید که برداشتش در مورد عصبانیت مادر درست بوده است و همچنین مىفهمید از او چه انتظارى دارد.
کودکان همچنین باید یاد بگیرند که امکان دارد پدر و مادرشان از دست یکدیگر عصبانى شوند؛ ولى سرانجام اختلافاتشان را حل مىکنند. کارلاى هفت ساله نیمه شب از خواب بیدار شد و صداى داد و فریاد پدر و مادرش را شنید. او ترسید و زیر لحاف پنهان شد و سرانجام به خواب رفت. صبح روز بعد پدر وقتى متوجه شد که کارلا صداى جر و بحث آنان را شنیده است، توضیح داد: «من و مادر دیشب سر مسائل مالى بحث مىکردیم و با هم اختلاف نظر داشتیم، متأسفانه که صداى ما تو را از خواب بیدار کرد.»
براى کارلا بسیار مهم بود که بداند پس از جر و بحثى که پدر و مادر با یکدیگر کردند، اکنون همه چیز مرتب است. بنابراین، پدر مىتوانست اضافه کند: «من و مادر با یکدیگر اختلاف نظر داشتیم؛ اما گمان مىکنیم به راه حلى رسیدهایم، اگر این راه حل مفید واقع نشود، ما راه دیگرى پیدا خواهیم کرد.» این حرف موجب مىشود کودک بفهمد که پدر و مادر او نیز ممکن است گاهى از دست یکدیگر عصبانى شوند یا با هم اختلاف نظر داشته باشند؛ ولى این به آن معنا نیست که یکدیگر را دوست ندارند.
کودک همچنین یاد مىگیرد که همهى تصمیمها به آسانى گرفته نمىشود و گاهى ممکن است براى رسیدن به راه حل، تلاش فراوان مورد نیاز باشد. هنگام رویارویى با مشکلات اجتناب ناپذیر زندگى چنانچه با کودکانمان رفتارى صادقانه داشته باشیم، مىتوانیم حادثهاى بالقوه ناراحت کننده را به فرصتى ارزشمند براى آموزش مهارتهاى زندگى در گفت و گو و مذاکره و رسیدن به توافق تبدیل کنیم؛ مهارتهایى که آنان مىتوانند هم اکنون و هم در آینده در زندگى به کار گیرند.