در سال 1997 از سوی دیتون چمبر آف کامرس تحقیقی گسترده درباره کارفرمایان محلی انجام گرفت. در یکی از پرسش های این تحقیق از کارفرمایان مزبور پرسیده شده بود که به نظر آنها یک کارمند ایده آل چه ویژگی هایی دارد. اکثریت قریب به اتفاق آنها به مهارت هایی که یک کارمند ایده آل می تواند داشته باشد اشاره کرده بودند، حتی به مهارت کار با کامپیوتر. همچنین آنها اظهار کرده بودند که یافتن یک کارمند کارآزموده و کارآمد بسیار ساده تر از یافتن کارمندی است که رعایت موازین اخلاقی حرف اول را در زندگی او می زند.
چند سال قبل ارسال نامه ای از سوی خانمی که شوهرش استاد یک دانشگاه فنی بسیار معروف بود، سبب شد تا دوباره به یاد تحقیق مزبور بیافتم. در اینجا بخشی از این نامه آورده می شود:
هیچ کس انکار نمی کند که دانشجویان کنونی این دانشگاه باهوش ترین و موفق ترین دانشجویانی هستند که این دانشگاه تا به حال به خود دیده است. اما فقدان وجود منش والا و اخلاقی در میان آنها موضوع ترسناکی به شمار می رود.
البته من نمی خواهم شما را با حکایاتی درباره رفتارهای غیرانسانی این دانشجویان یا تلفن های پرخاشگرانه والدین آنها که از سیستم ناعادلانه آموزشی شکایت دارند، سر شما را به درد بیاورم. و خوب می دانم که افرادی هستند که بسیار بهتر از من می توانند در این باره حرف بزنند. اما من احساس می کنم که این حق را دارم که والدین نسل خودم را مورد سرزنش قرار دهم. آنها نسلی را تربیت کردند که بسیار موفق هستند اما به ندرت شباهتی به موجود انسانی دارند. این والدین فقط چشم شان را به جوایزی دوختند که فرزندان شان آنها را به ارمغان می آوردند و دیگر هیچ.
یکی از دوستان نزدیک شوهرم که در ضمن همکار شوهرم نیز هست، خوش اخلاق ترین، آرام ترین و خوش بین ترین فردی است که تا به حال دیده ام. یک روز در اواخر ماه می او به دیدن ما آمد و پس از کشیدن یک آه تأسف بار، اظهار کرد: «سی و هفت سال است که در این دانشگاه تدریس می کنم، و تا به حال با چنین دانشجویان تنبل و ازخودراضی روبه رو نشده بودم.«
مادر من ده فرزند را بزرگ کرد. او همیشه می گفت بزرگترین اشتباهی که والدین در مورد فرزندان شان مرتکب می شوند این است: فراموش کرده اند که آنها نه یک کودک بلکه باید یک فرد بزرگسال را تربیت کنند. حال هر چه بزرگ تر می شوم، بیشتر حرف او را قبول دارم.
اکنون با کودکانی روبه رو هستیم که خویشتن دار نیستند. با والدینی روبه رو هستیم که فراموش کرده اند هدف تربیت بزرگسال است و نه کودک. کودکانی که همیشه کودک باقی می مانند. کودکانی موفق که فاقد منش والای اخلاقی هستند.
امروزه والدین عقیده دارند که فراموش کردن فرصت های یادگیری (به طور مثال کامپیوتر و امثال آن) برای فرزندان شان، مهمترین وظیفه تربیتی آنها به شمار می رود. این عقیده نه تنها درست نیست، بلکه تأکید بر این گونه تربیت سبب می شود که فرزندان آنها گمان کنند که انسان خوب به معنای فرد تحصیل کرده است.
دوباره باید یادآور شوم که تربیت چیزی مربوط به امروز و فردا نیست. تربیت چیزی است که مربوط به بیست و پنج سال دیگر می شود. اگر چنین چیزی را همواره به یاد داشته باشیم، به ندرت از مسیر تربیت درست، منحرف خواهیم شد.