طبع کودک حساس و روان او زوردنج است او نمی توان معنی تداوم و نمی دانم را بفهمد. خواسته هایش را بگونه ای برآورده می خواهد. یا نباید چشم او چیزی جاذب را ببیند و یا اگر دید آن را بدست آورد. بدین نظر نارسائی ها و محرومیت هائی که برای کودک در سالهای اولیه پدید می آید در ذهن و روحش اثر گذارده و بسادگی قابل جبران نخواهد بود.
این امر درباره همه کودکان صادق است مخصوصا آنها که نازپرورده و برخوردار از حمایت عاطفی شدید والدین و اطرافیان خود بوده اند. چنین کودکانی اگر دچار محرومیت شوند گمان خواهند کرد که بر آنها ظلم و ستم روا داشته شد و حق شان ادا نشده است به همین نظر عقده شان بیشتر و انتقام شان در موارد قدرتمندی و توانائی بسیار سهمگین است.
هم چنین رفتار والدین و اطرافیان در مواردی می تواند برای آنان بدآموز باشد. سرمشق های بد و فاسد خانواده، مسمومیت جو عاطفی خانواده برای کودک ارزان تمام نخواهد شد و زمینه را برای انحراف و تبهکاری و اتخاذ موضع ضد اجتماعی فراهم خواهد کرد. تار و پود وجدان کودک پر از امر و نهی ها، ملاطفت ها، دیده ها، شنیده ها و کلا یافته هاست. بدین سان اگر کودک سر از جرم و دادگاه درآورد به زحمت می توان منشأ جرمی غیر از خانواده برای او معین کرد. حتی اگر کودکی در محیط خارج خانواده بدآموزی هائی داشته باشد که به بزهکاری و انحراف منجر شود باز هم خانواده را باید مقصر دانست از آن بابت که سهل انگاری ها و مسامحه والدین در امر مراقبت کودک سبب این لغزش شده است.