یکى از علماى بزرگ و خدمتگزار به دین و به مردم برایم نقل کرد، در ایامى که در قم خدمت حضرت امام خمینى «ره» تحصیل مىکردم در دههى عاشورا جهت تبلیغ به بخشها و شهرها و مىرفتم.
نزدیک دههى عاشورا خدمت آن مرد بزرگ رسیدم، عرضه داشتم امسال به محل جدیدى دعوت دارم مرا دعا کنید و اجازه رفتن مرحمت نمائید، امام مرا دعا کردند، و در زمینهى برخورد با مردم و تبلیغ دین نصیحت فرمودند.
به محلى که باید مىرفتم رفتم، در ابتداى ورودم به آن منطقه که دو سه هزار نفر بیشتر جمعیت نداشت مردى کشاورز، بیل بدوش، با چهرهاى نورانى به من برخورد، پرسید براى تبلیغ آمدهاى گفتم: آرى، گفت: در اینجا فقط از حلال و حرام خدا بگو، زیرا مردم این منطقه نیازشان به اینگونه مسائل بیش از مسائل دیگر
است، اکثر اینان حلال و حرام را رعایت نمىکنند، سپس به من گفت در این ده شبانه روز جز خانه من جائى نرو، من با کمال دقت حلال و حرام الهى را مواظبت مىکنم، خوردن غذاى من قلب تو را نورانىتر کرده، و سخنرانیت به خوبى اداره مىشود.
به خانه او رفتم، همانطور بود که از او شنیدم، عادى و راحت و بدون لکنت زبان و با القا مطالبى عالى منبر مىرفتم.
او صبح زود به صحرا مىرفت، و وقت نماز مغرب به مسجد مىآمد، و پس از سخنرانى با هم به خانه بازمىگشتیم.
یک روز بىخبر از او با اصرار شخصى به مهمانى رفتم، شب آن روز به وقت سخنرانى احساس سنگینى و محدودیت در مطلب و بیان کردم، گر چه مستمعین متوجه نبودند، ولى من در بیان مطالب بجان کندن افتاده بودم، دهاتى مهماندار دو سه بار از میان جمعیت با حالت خشمگین به من نظر کرد، در نگاه او این معنا را مىخواندم که به من اعتراض داشت، پس از پایان مجلس به خانه برگشتیم، با لحنى تند به من گفت کارد به شکم خورده، امروز از خانه من جاى دیگر رفتى، من از وضع سخنرانى تو این معنا را فهیمدم، تا اینجائى حق رفتن جاى دیگر ندارى، و تا پایان عمر هم در غذاى خود، و رفت آمدت به خانهى مردم وقت کن، که حلال نورانیت مىآورد و حرام تاریکى ایجاد مىنماید.
یک بار دیگر به سخن عرشى و ملکوتى رسول خدا در زمینهى نان و آداب بردن به خانه دقت کنید.
و ان لا یرزقه الا طیبا.
جز روزى پاک و حلال براى فرزندان به خانه نبرد.